ترجمه بخشي از مقالهاي است كه در ذيل مدخل «ابن سينا» به زبان انگليسي در اين دايرةالمعارف منتشر شده است.
با ترجمه از دبيرستان آشنا شدم. استاد زبان ما فرد فرهيختهاي بود و تلاش وافري براي زبانآموزي دانشآموزان داشت. بيشترين فشار را هم بر شاگردان برجسته كلاس ميآورد. دو كتاب داستان كوچك آن روزها ترجمه كردم براي گرفتن نمره! يكبار اختلاف كوچكي بين ما پديد آمد كه ايشان گفت: «گذر پوست به دباغخونه ميافته!». پيشدانشگاهي كه رفتم ايشان مدير آنجا شده بود و من نميدانستم. در اولين ديدارمان در حالي كه شوكه شده بودم گفت: «ديدي گذر پوست به دباغخونه افتاد!».
مسابقهاي ترتيب داده بود كه مقالهاي از «كيهان هوايي» ترجمه كنيم. متن را گرفتم و من هم شركت كردم. ترجمهام انتخاب شد. صبح اول وقت، صف صبحگاه بوديم كه صدايم كرد و آورد بالا، در برابر چشمان تمام دانشآموزان پيشدانشگاهي برهان (شهرك اكباتان) مرا در حالي كه اوركت تنم بود معرفي كرد. آن روزها هميشه با اوركت در مدرسه حاضر ميشدم. بسيجي بودم و بيرون مدرسه، شبها كلاش به دست گشت داشتيم و ايست و بازرسي! برايم ارزشمند بود كه يك بسيجي نفر اول در اين مسابقه شده باشد و احساس غرور تشكيلاتي ميكردم. زنگ تفريح دوباره صدايم كرد، به اتاق دبيران برد و در برابر همهشان گفت: «ايشان يكي از بهترين دانشآموزان مدرسه ماست، همه هوايش را در كلاس داشته باشيد». بهبه معلّمان به اين انجاميد كه واقعاً در كلاسها احترام ميكردند و تحويل ميگرفتند.
اين را ضميمه كنيد به نكته اصلي قصه؛ دعواي اصلي ما در سالهاي قبل سر همين بسيجي بودن من بود. يعني چالشي اتفاق افتاده بود و ايشان به بنده معترض بود. دوستان ما نوار كاست جواني از بستگان ايشان را در ايست و بازرسي شكسته بودند و ايشان به بنده گله كرده بود كه چرا؟ يكبار هم به عنوان مسئول اردو، گروهي را رهبري ميكردم و يك جلسه از كلاس زبان ماندم و ايشان با دادن يك نمره صفر استقبال فرمودند! واقعاً مرد با انصافي بود كه با اين كدورت تاريخي رفتاري صادقانه داشت. اشتياقم به ترجمه را در اين تشويق برون از حدّ ايشان احساس ميكنم.
قم هم كه آمدم خيلي از موارد پيش آمد براي دوستان و دوستانِ دوستان كاري انجام دهم به رايگان. يكي هم اين بود. بستگان يكي از طلبهها اين را براي دانشگاهش نياز داشت. نمرهاي ميخواست كه استاد به اين ترجمه ميداد. او هم به من رساند و انجام دادم و به استاد رساند. متن سنگيني بود و كاملاً تخصّصي، بايد هم فلسفه ميدانستي و هم زبان تخصّصي. البته بنده دستنوشته ترجمه كردم و اين را خودشان تايپ كردند كه غلط و اشتباه زياد دارد. بنده هم فايل آن را نداشتم كه اصلاح كنم. اغلاط از ايشان است يعني!
خود واقعي را تنها در آينه ميتوان ديد، آينه باشيد و اشتباهاتم را ذيلاً متذکّر شويد:
جهت آشنايي با روتليج
شنبه ۵ آبان ۱۳۹۷علاقه به ابن سينا و فلسفه
چهارشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹