تلويزيون است ديگر
خرج دارد
همه هزينهها كه دولتي نيست!
برنامه كارآگاه نجار را چند وقتيست پخش ميكند
كاملاً تبليغاتي
ميگويد اين بسته را بخر و اينطور از آن استفاده كن
اينبار ابزاري براي بريدن فوم داشت
همان يونوليتهاي زمان خودمان
بچهها خوششان آمد
اينكه به سادگي ميبريد
ميشد كاردستيهاي حجمي و زيبا ساخت
قبلاً ساخته بودم
البته نوع روميزي آن را
دبيرستان
براي پايگاه بسيج خودمان
گفتم: كاري ندارد، براي شما هم ميسازم!
نميتوان بر صداوسيما خُرده گرفت
چرخهاي جامعهمان بر مبناي سرمايهداري ميگردد
كاپيتاليسم
وقتي بانك داريم
خب سود داريم
فاصله طبقاتي داريم
سوداي ثروت و پول و رشد مالي داريم
طبيعيست كه قيمت را ديگر «كار» تعيين نميكند
«نسبت عرضه و تقاضا» معيّن ميكند
جامعه كه سرمايهداري باشد
تبليغ هم بخشي از چرخه «توليد، توزيع، مصرف» است
جايي كه توزيع بايد به مصرف منجر شود
اما اين را اقرار ميكنم
اين تأثيرگذارترين نوع تبليغ است
وقتي يك برنامه آموزشي باشد
وقتي در كنار آموزش يك فن و هنر
ابزاري را توصيه ميكند
أوقع فيالنفس است
ما اما اين بار هم تسليم تبليغ نشديم
فومبر خودمان را ساختيم و بچهها
امروز چند قطعه كشيدم و بريدند!
جامعه هر چقدر كه بخواهد عربدهكشان سرمايهداري را بانگ بزند
اختيار را كه نميتواند از ما بستاند
ما مقاومت ميكنيم
تسليم نميشويم
به حول و قوّه الهي!
اقتصاد بايد مقاومتي بشود، اين سرنوشت محتوم ماست! :)
نظرات
زن دايي فرشته ها: مرا و به اسم خودتان خانواده مرا به هر چه خواستيد متهم كرديد و هر توصيف و نسبتي خواستيد به زبان آورديد . هرچند من به خاطر ندارم كه در عمري كه داشتم نسبت به شما ذره اي ظلم كرده باشد . هر چند صحبتهايتان جاي پاسخ ندارد ولي نسبت به دروغ گويي من كه ظاهرا مواردها ذكر مي كنيد، بايد نكته اي بگويم
شما چند سال پيش به من گفتيد برو فلان فايلها را گوش بده و من يكي دوتاي اول را كه باز كردم ديدم صحبتها و حرفهايي هست كه در زندگي خودم زنده شاهدش بودم و متوجه شدم كه منظور شما چه نوع حرف و حديثهايي هست پس ضرورت نديدم بقيه را هم دانلود كنم و گوش كنم و خدمت شما هم همون موقع همين مطلبو گفتم حالا هر جور بخواهيد قضاوت كنيد
نسبت به حرفهاي اين چند روز هم فقط مي توانم به خاطر احترام به سيادت شما و فرزندانتان قسم بالله بخورم كه صحبتهايم را حتي با يك نفر غير خودم نه قبلش و نه الان مطرح نكرده بودم و فقط و فقط ربط به خودم داشت كه ظاهرا باورش براي شما سخت است.
ولي روزي خواهد رسيد كه هيچ پرده اي بين اعمال ما وجود ندارد و آنروز من تهمت امروز شما به خودم را نخواهم بخشيد.
واقعا اگر من در كنار خواهر شوهرم نشسته باشم چه لزومي دارد از دو طريق و دستگاه به سايت شما نگاه كنيم؟!
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶ - ۹:۳۳ صبح
پاسخ: قطعاً روزي همه حقايق روشن خواهد شد. بنده نيز سالهاست در انتظار چنين روزي به سر ميبرم. :)
....: خداوند ما را از اين بيماري ها حفظ نمايد و تمام مريضان اسلام را شفا عنايت فرمايد
آمين
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶ - ۷:۰۱ صبح
پاسخ: آمين...! ممنون از دعاي خوبتان.
....: فقط برايم جاي تعجب بود!!!
همين!!!
البته همچنان نيز...
خنده اي در كار نبود:)
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰ صبح
پاسخ: بله، صحيح ميفرماييد. من نيز روزهاي اول فقط تعجب ميكردم. رفتارهاي شگفتي ميديدم كه در عمرم نديده بودم. يك شب به ما زنگ زدند كه عروس خانواده فرار كرده! همه بسيج شدند و چند ساعت بعد پيدايش كردند، در حرم! از چه فرار كرده بود فكر ميكنيد؟ شگفتآور است! پسر فيلم ناجور در خانه ديده، زنش هم خواسته ببيند، اجازه نداده، دعوا و در نهايت قهر شبانه! يا مثلاً عروس خانواده برگشته به خواهرشوهر خود گفته: «مريم عين باباش زيرچشمي به آدم نگاه ميكنه!» دقت فرموديد خواهرم؟! يا بچه ششماهه را در خانه پدرزن روي پايت بخواباني، [اين روال هميشه بود، كارهاي بچهها از كودكي با خودم بود، حتي وقتي در خانه پدرزن مهمان بوديم!!!] و بچه زود بخوابد، عروس خانواده به مادر بچه بگويد: «آقاي ... چه خوب ميخوابونه!» ازين شگفتيها ابتدا تعجب ميكردم. بعد وقتي از بيماريهاي روحي تكتك آنها با خبر شدم، ديگر تعجب نكردم. خيلي زياد است... زياد، بخواهم اگر از اين دست قصهها عرض كنم، عجايبي كه در خانواده آنها ديدم. ولي طبيعي بود، وقتي بفهمي يكي شيزوفرني دارد، ديگري هيستريك است، آنيكي دوقطبي، بعدي پارانوئيدي، قسمت ما هم يك نارسيستشان شد! :) [پ.ن. تكه طالبي نرم دست پسرش داده، ميچلاند و ميخورد و راه ميرود، به باباي بچه ميگويم: آب طالبي دارد ميريزد روي فرش! با خونسردي يا به قول خودش «دلگندگي» ميگويد: «ميبينم!» و هيچ حركتي به بخش تحتاني بدن خود نميدهد! هم پدر بچه ميبيند و هم مادر بچه! بعد ميخواهيد بچهشان آدم بار بيايد؟! اينها از تربيت چيزي نميدانند! تكثير رذائل خود را ميكنند و آينده را كپي امروز ميسازند، بلكه زشتتر! :( ]
زن دايي فرشته ها: خب با صحبت و اظهار نظرتون راجع به پيام اخير پاسخ بسياري از پرسشهامو و جوابهاي شما را كاملا متوجه شدم.
هم خدمت شما عرض مي كنم و هم خدمت دوست محترمتان و هم به مريم عزيزم كه بدانيد ظاهرا همگي شما ارزش اين سه فرشته كوچك را آنطور كه بايد در پيش ما نمي دانيد. و اين هيچ ربطي به تحليل شخصيت هيچ فرد ديگري ندارد.
به مريم عزيزم مي گويم كه هميشه از كودكي اش چقدر برايم عزيز بوده و هر آنچه از دستم بر مي آمده برايش انجام دادم و كل اين سالها منتظر فرصتي بودم تا اجازه داشته باشم او و دو برادر عزيزش را دوباره ببينم ولي حق دخالت در امور شخصي ديگران را نداشته و نخواهم داشت.
اينكه اين چند روز تصميم گرفتم بعد از سالها يك بار ديگر فقط به عنوان زن دايي نه يك كلمه بيشتر تلاش كوچكي كنم فقط به اين خاطر بود كه شايد بتوانم يك بار ديگر روي ماهش را ببينم.
اين موضوع حتي سر سوزني به شخصي غير از خودم ربط نداشت كه بخواهيد بگوييد اين خانواده هنوز.....
من حرفم و استدلالم را در ايميل شما نوشتم. ديگر هر جور صلاح مي دانيد
يقينا اين حرفها در
ذهنها باقي خواهد بود . چه براي من چه هر كس ديگري كه اين مطالب را مي خواند و چه براي مريم عزيزم
سهشنبه ۷ آذر ۱۳۹۶ - ۸:۴۰ عصر
پاسخ: متأسفانه دروغگويي همچنان در اين خانواده رواج دارد و دست برداشتن از آن ناممكن مينمايد. هفت سال پيش در همين وبلاگ حرفهايي مشابه آنچه امروز ميفرماييد زديد، نشاني سايت محرمانهاي را دادم كه برويد و ببينيد. فردايش ادعا كرديد: «بعضي از مطالب را از اول تا آخر خواندم و هم بعضي را گوش كردم» و قضاوت نموديد: «هيچ كدام از اين 50 موضوعي كه ذكر كرديد توجيه مناسبي براي شما نيست». (
http://rastan.parsiblog.com/Comments/82/2186870/ ) انگار كه تمام پنجاه صفحه را ديده و تمامي نوارها را شنيده و هيچ مطلب باارزش و مهمي در آن نيافتهايد كه محكومكننده طايفه شما باشد. وقتي دروغ شما را فاش ساختم و نشانتان دادم تنها دو سه صفحه اول و آخر را ديده و هيچ يك از نوارها را هم نشنيدهايد، (
http://rastan.parsiblog.com/Comments/81/2186933/ ) بلافاصله اقرار كرديد: «فقط اولين فايل صوتي شما براي دانلود مدت زيادي در كامپيوتر من طول كشيد. و ديگر نتوانستم باز دانلود كنم» و قضاوت بيبنيان خود را توجيه نموديد: «نيازي نيست كه كامل بخوانم چون نحوه استدلال شما اشتباه است». (
http://rastan.parsiblog.com/Comments/81/2187018/ ) شما عادت داريد بدون آگاهي قضاوتهاي كذب كنيد! اين حكايت عادي بودن دروغ در خاندان شماست. اينكه ميگويم خاندان شما، زيرا سالهاست تغيير كرده و مشابه خانواده مسعود شدهايد و اين جاي بسي تأسف است و الا دأب اصلي خاندان شما تكبّر و غرور بود و نه دروغ! ميخواهيد مدرك نشانتان دهم كه دو روز پيش همزمان با خواهرشوهر خود وارد وبلاگ بنده شديد و پاسخ مرا به نظر خود مطالعه فرموديد؟! روي تبلت GLX خود؟! اين هم تصادفيست؟! كم دروغ بگوييد. جلوي قاضي و معلّقبازي؟! شما كه ميدانيد من تمام ورود و خروجهاي وبلاگ خود را ثبت ميكنم. چرا ادعا ميكنيد «اين موضوع حتي سر سوزني به شخصي غير از خودم ربط نداشت»؟! كاري نكنيد باز هم به رفتارهاي كودكانهتان بخنديم! من و مريم و همه دوستانم!
....: زنده باشيد و هماره لبخند بر لبانتان جاري:)
سهشنبه ۷ آذر ۱۳۹۶ - ۲:۴۶ عصر
پاسخ: تشكر. و همچنين شما. :)
....: برام جالبه محبوبيت شما تابحال نزد اين خانواده كه هنوزم كه هنوز است پيگيرتان هستن!!!!
سهشنبه ۷ آذر ۱۳۹۶ - ۲:۰۱ عصر
پاسخ: پيگير كه هستند. بله. خب پسر خوب كم پيدا ميشود در اين دوره و زمانه. نه؟! :) تشكر از اظهار نظر خوبتان. كلّي شاد شديم و خوشحال. خنده بر لبانمان نشانديد. خداوند شما را من حيث لايحتسب شاد گرداند. الآن مريم در كنار من است و با هم اين كامنت شما را خوانديم. او هم كلّي خنديد! كامنتهاي قبلي را هم با هم خوانده بوديم. الآن هم يك جملهاي درباره آن خانواده گفت، خواستم بنويسم همينجا، گفت: ننويس! من هم ننوشتم! ولي حرف خندهداري بود. :) ممنون از لطفتان.
زن دايي فرشته ها: سلام عليكم
مطلبي كه مي خواستم خدمتتون عرض كنم رو در فضاي سايت نوشتم ولي چون بيشتر از 2000 حرف بود ناچار شدم به ايميلي كه در همين سايت معرفي كرده بوديد ارسال كردم.
هر چند فكر مي كنم موضوع نياز داره كه در يك گفتگوي همزمان شكل بگيره ولي اين مطلب منوط به خواست شما مبني بر ادامه گفتگو مي باشد.
سهشنبه ۷ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۶ صبح
پاسخ: هر چه ميخواهيد بگوييد در همين فضاي عمومي بفرماييد.
زن دايي فرشته ها: از استقبالي كه از صحبت كردنم كرديد تشكر مي كنم هر چند با كلمات و حملاتي عجيب بود. سعي مي كنم فعلا فقط اصطلاح عجيب را بكار ببرم.
اول از همه اينكه من نه دشمن شما هستم و نه دشمن فرزندانتان، هر چند شما مرا مستقيما دشمن خطاب نكرديد ولي عنوان چنين جمله اي در بين يخنان شما جاي تامل دارد
در ثاني بله من فرزند طلاق هستم و بزرگتران من هم تمام تلاششان را كردند كه من كمتر آسيب ببينم و كاملا با من راستگو بودند.
و من در كودكي ام چنان در تمام عرصهذها مي درخشيدم كه اطرافيان تعجب مي كردند كه چگونه يك فرزند طلاق مي تواند چنين باشد ولي ....
آن چيزي كه من سالها بعد متوجه شدم جداي تمام تلاشهاي اطرافيانم بود. من نيازهايي داشتم كه در به هيچ وجه يك والد به تنهايي امكان برآورده كردنش را ندارد.
جناب آقاي موشح شما اين اختيار را داريد كه تصميم بگيريد با فردي زندگي كنيد يا خير
ولي هيچ گاه تا الي الابد نمي توانيد بگوييد نياز فرزندتان به همين مادر و همين پدر حذف شدني است. اينكه چطور باشد را بايد مديريت كرد ولي اين نياز حذف شدني نيست و جايگزين ندارد
باشد من فزرند طلاقم ولي اي كاش فرد ديگري به من بگويد اين كلامي كه مي گويم چه ربطي به موقعيت خودم دارد؟!
اگر از تجربه شخصي ام حرف زدم مي خواستم بگويم كه چقدر به اين حرف باور دارم.
در ضمن من صلاح نمي دانستم كه هر حرفي هر كجا زده شود و شما نسبت به من با توجه به نوع پيامم شايد بشود گفت كمي بي انصافي كرديد. ولي اگر شما اينطور صلاح مي دانيد من مشكلي ندارم.
يكشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶ - ۹:۴۲ عصر
پاسخ: آسيبهاي دوران كودكي شما در زندگي امروزتان كم نبوده است. بنده نيز مدتي در جريان اين آسيبها قرار ميگرفتم و آنچه ميدانم حاكي از اشتباهات بزرگيست كه در حق شما و برادر و خواهر مرحومه شما روا داشته شده است، هم پيش از ازدواج و هم پس از آن. البته كه در اين مكان عمومي از آنها سخن نخواهم گفت، اما اگر فهرست نمايم اندك نخواهد بود. البته اساساً شخصيت مرجعزادگي والده از يك سو و حماقتهاي رفتاري و عملكردي پدرشوهر از سوي ديگر، حضور دو فرد عميقاً خودشيفته، فضاي پرآسيبي را فراهم نمود كه حقيقتاً ميتواند ديوانهكننده باشد. يكي به دوران كودكي لطمه ميزند و ديگري بزرگسالي. خداي را بايد شاكر باشيد كه از همه اين مشكلات گذر كرديد، اما گذر از آسيبها معمولاً بدون تأثيرپذيري نميباشد. اينكه عرض كردم اين دو شرايط قابل قياس نيستند، واقعاً اين طور است. اگرچه اين امكان براي شما فراهم نيست و نخواهد شد، يعني بنده اجازه چنين مطلبي را نميدهم، اما اگر امكان معاشرت و گفتگو با فرزندان عزيز و دلبند مرا ميداشتيد، از صحّت روحي و سلامت رواني آنها شگفتزده ميشديد، عليرغم آنچه معمولاً ميبايست روي ميداد، با آنهمه ظلم و ستمي كه از سوي مادر آنها هم به خودشان و هم به پدرشان روا شد، منطبق بر دستورالعمل و نقشه منحرفانهاي كه مسعود ترسيم ميكرد. عليأيّحال متوجه بيانصافياي كه فرموديد نميشوم. اگر تمايل داشتيد در اين باره بيشتر توضيح بفرماييد.
زن دايي فرشته ها: سلام عليكم
ما شاالله به بچه هايتان كه البته نتيجه زحمات شما هستند.
و چقدر دلم براي تك تك شان تنگ شده. ديدن روي ماهشان مرا به ياد لحظات شيريني مي اندازد كه در كنارشان بوديم . خصوصا زماني كه با آنها هم خانه بوديم.
اي كاش به من در
ذهن خود فرصت مي داديد از تجربه هايي در زندگي ام بگويم كه شما تجربه اش نكرده ايد . نه در خصوص زندگي شما كه در مورد زندگي بچه ها. من در كودكي به هر دليل منطقي يا غير منطقي كمبودهايي داشتم كه يا اطرافيان ملتفت نبودند و يا تصور داشتند كه جبرانش كردنده اند....ولي حقيقت را در امروز خودم مي بينم كه آن كمبودها چطور امروز مرا تحت تاثير قرار داده و نمي توانم از آنها فراركنم.
ببخشيد تصميم نداشتم بدون اجازه شما در همين حد هم بنويسم ولي....تنها انگيزه ام علاقه به آينده فرزندان منحصر به فرد شما بود.
يكشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶ - ۸:۰۴ عصر
پاسخ: انسانها براي بيان انديشههاي خود هميشه فرصت دارند. خصوصاً با فراگير شدن فضاي مجازي و وبلاگ. هر نظر و ايدهاي داريد ميتوانيد بيان فرماييد. اگر چه ذهنيت مثبتي نسبت به شما و همسرتان ندارم، ولي نسبت به شنيدن تمامي سخنها، نه امروز، كه هميشه، آمادگي كامل داشته و دارم. انسان از ميان حرف دشمنان نيز ميتواند اگر كلمه حقي ديد برگيرد و استفاده كند. اين مطلب را نيز لازم به ذكر ميدانم كه با قياس فرزندان خودم با گذشته خودتان ابداً موافق نيستم. شرايطي كه بنده براي فرزندانم فراهم كردهام، اصلاً شرايط فرزندان طلاق نيست. طوري فضاي گفتگو را باز گذاشتهام و در اين موضوعات مفصل با آنها سخن گفتهام، كه هيچ مطلب پنهاني در بين نمانده كه به خيال روانكاوان بدل به عقدههاي رواني شود. ادله اين مطلب و نشانيهاي آن بسيار است كه بر تمامي اطرافيان كه ميبينند روشن و واضح شده. نجات در راستگوييست.
محمد: سلام
واقعا همين طوره
گاهي اوقات ميام اينجا نفسي مي كشم (:
اگر زحمتي نيست توضيحي هم از طرز ساخت فوم بر بدين
يكشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶ - ۲:۳۳ عصر
پاسخ: سلام. سپاسگزارم از لطف شما. الگوي اصلي كار چيزي نيست جز يك چارچوب كه تكه سيمي المنتي را نگهدارد. من يك المنت بخاري خريدم 1500 تومان از ابزارفروشي محلهمان. چارچوب را هم از سر هم كردن تكهپارههاي چوبي كه از قبل مانده بود ساختم. مقداري سيمكشي و خلاص. به آداپتور با برق 6 ولت متصل كردم. مقدار ولتاژ البته به جنس و ضخامت المنت بستگي دارد. من ميخواستم با باتري راه بيافتد، ولي المنت ضخيمي بود و با باتري داغ نميشد. از اين فيلم هم كمك گرفتم در اتصال المنت و سيمها:
http://www.aparat.com/v/iGn5k موفق باشيد.