در ده ماده نگارش يافته است و اندكي متفاوت با اساسنامههاي مرسوم.
پنج نفر شديم و تصميم گرفتيم يك شركت كامپيوتري بزنيم. البته پيشنهاد از دوستان بود و بنده نيز پذيرفتم. قرار اينكه حال كه ما هر كدام در مؤسسه و مركزي حضور و ارتباط و رفت و آمد داريم، كارهايي كه توان انجام داريم بپذيريم و براي يكديگر پشتوانه كاري باشيم. به اين نحوه كه اگر كار برنامهنويسي - مثلاً - در فلان مركز جور شد، ما كه برنامهنويس داريم، كار را بياوريم خودمان بنويسيم و اگر كار ديگري بود و در تخصص ديگري، همان ديگري انجام دهد، امّا براي شركت. اين كار را خيليها انجام ميدهند و خوب هم جواب ميدهد، خصوصاً براي تَلَكه كردن مؤسسات خيلي خوب جواب داده و ميدهد. نمونههايش را هم سراغ دارند، يارو در فلان مركز كار ميكند، خودش بيرون شركت زده و قرارداد بسته با مركز و كار را خود انجام ميدهد و پولش را از مركز به حساب شركت منتقل ميكند. ولي ما كه قصد كثافتكاريهاي مالي را نداشتيم. حتي نميخواستيم كه اين جيب و آن جيب كنيم و از مسئوليتمان در مراكز سوءاستفاده. غرض اين بود كه ارتباط كاري داريم و ميتوانيم پروژههايي را براي هم جور كنيم، بدون رانتخواري و كلاهبرداري. اتفاقاً شركت را هم راه انداختيم و اين اساسنامه را نوشتم كه شركت را به ثبت برسانيم، ولي زماني نگذشت كه دوستان منصرف از كار شدند، به دليل موانعي كه سر راه بود و دردسرهاي پيشرو. اصلاً هر كدام هم كار خودشان را داشتند و پروژههايشان و نيازي نداشتند به پروژههاي جديد. موضوعات تخصص هم بسيار متفاوت بود، هر كس تخصّصي بسيار متفاوت و ديگرگون داشت. سليقههايمان نيز بسيار ناهمگون. همان چندماه همكاري نيز جاي عجب است! در هر صورت به چند ماه نكشيد اين شركت و زود از هم بازش كرديم، بحمدالله.
اين نوشته را ميتوانيد به صورت رايگان از لينكهاي روبهرو دريافت نماييد.
دانلود: ۱۸۰۸ بار