زنان موفق كشور ما
از به هم پيوستن ده پاراگراف، يك يادداشت پديد آمده است كه موضوعي جنجالبرانگيز دارد؛ هم نقد مدرنيته و هم نقد سنّت، امري كه كمتر شايد در نوشتهاي واحد مورد توجه قرار گرفته باشد.
معمولاً ما يا از اين طرف بام ميافتيم و يا آن طرف. در حالي كه صراط مستقيم در حدّ وسط است، نه افراط و نه تفريط. اين مطلب مدتها ته دلم مانده بود و تمايل داشتم يك روز بيان كنم، دردي كه ما از سنّتهاي بيبنيان ايرانيمان كشيدهايم و بلاهايي كه بر زن مسلمان آمده است. نه از آنجهت كه مسلمان بود، بلكه از آنجهت كه گرفتار فرهنگي سلطاني و استبدادي، باقيمانده از هزاران سال حكومت شاهي در كشور. پيشترها كه در كتابخانه تخصّصي دفتر مطالعات و تحقيقات زنان چيزهايي از تاريخ زنان در اعصار گذشته ايران ميخواندم، بعضي نكات آزارم ميداد و گرفتاريهاي امروزمان را در خط امتداد همان باورهاي ناروا ميديدم. اين شد كه نوك قلم را تيز كردم (البته من از قلم استفاده نميكنم و معتاد به تايپم. استعاره به كار گرفتم!) و اينبار با همه احساسات به غليان آمدهام به قلب درد زدم. اگر چه نوشته كوتاه است و مختصر، ولي آهي عميق در خود دارد. نميدانم آيا اين «آه» براي مخاطب قابل درك باشد يا خير، ولي براي نويسندهاش كه سوز بسيار داشت.
بيشک دليلي بوده كه توجهات جلب شده؛
عنوان، تصوير يا توضيحي كه براي اين مطلب آمده،
دليل را بنويس و دگمه دانلود را كليك كن.
بررسي براي باراندازي...