يادداشتي در پاسخ به آنكه «روح» را با «كتاب» نفي كرد
به صورت ستوني نگاشته شده است، مناسب ارسال از طريق ايميل. ادبيات آن هم اندكي - شايد هم بيشتر از اندكي - متفاوت با نگارشهاي مرسوم. عبارتها عاميانهتر شايد به نظر برسند و البته بسيار صريح و رك. مستقيم رفته به سراغ حاقّ مطلب و معلوم نيست چقدر توانسته از عهده بيان برآيد.
مسئوليتي در يكي از مؤسسات معروف حوزوي داشت. ايميلي برايم ارسال كرد و به ضميمه آن، مقالهاي. خواست كه پاسخي به ادعاي طرح شده در مقاله بدهم كه قانعكننده باشد. مقاله درصدد نفي وجود «روح» با استناد به آيات قرآن بود. تعدادي آيه در كنار هم گذاشته و با ترجمه و تفسيري ذوقي، سعي داشت ادعاي خود را اثبات نمايد. بنده هم دست به ايميل شدم، از آن سنخ دست به ايميل شدنهايي كه ميانبر ايجاد ميكند، شُرتكات، بين ذهن و دستهايم، خودم از ميان برداشته شده، بيخود از خود، بدون اينكه خود ملتفت باشم چه در گذر است، اين انگشتان است كه بيمحابا بر دگمههاي صفحهكليد كوبيده شده و حروف را تبديل به كلمات و كلمات را جمله و جمله را سياق و سياق را وحدت داده و يك متن منظّم مينمايد. معمولاً هم بدون بازخواني، فوراً دگمه «ارسال» را ميزنم. شايد ضمير ناخودآگاه ميخواهد مانع مرور و اصلاح متن توسط بخش خودآگاه شود! بعدتر كه متن را ميخوانم، گاهي از سبك نوشتن بعضي قطعات پشيمان ميگردم!
بيشک دليلي بوده كه توجهات جلب شده؛
عنوان، تصوير يا توضيحي كه براي اين مطلب آمده،
دليل را بنويس و دگمه دانلود را كليك كن.
بررسي براي باراندازي...