البته
يادمان نرود ما «جمهوري اسلامي» داريم
اين هم نكته مهميست
اين را من ميخواهم از شما كه توضيح بفرماييد
چه شد كه نظام ما «جمهوري» شد
در حاليكه ميدانيم
و ميدانيد
آنچه در اسلام ميشناسيم
در فقه آن
«حكومت اسلامي» بوده است
وقتي نظام شد جمهوري
يعني قوانين را وكلايي از سوي مردم تعيين ميكنند
همينطور قانون بانك را
و تعدادي از فقهاي مورد تأييد رهبر
رهبري كه آن را نيز خبرگان منتخب مردم
به وكالت از آنها
معيّن نمودهاند
حداقل ما هم اگر مدعي شويم منصوب است و نه منتخب
به نصب عامّ
ظاهرِ جمهوريّت آن كه دلالت دارد بر انتخاب
روندي كه صورت ميپذيرد
اين فقها و آن حقوقدانها
دوازدهنفري مصوّبه وكلاي مردم را بررسي ميكنند
اگر اينها گفتند مخالف شرع
و آنها مخالف قانون اساسي
كه آن را نيز مردم در رفراندوم رأي دادهاند
اگر گفتند كه نيست
ميشود قانون معتبر
يعني هم اعتبار شرعي و هم اعتبار قانوني
دقت فرموديد چقدر رأي مردم حاضر شد
در تصميمات نظام اسلامي
اين شد جمهوريّت
حالا اين جمهوري اسلامي با اين ساختار
اگر آمد و قانون گذراند كه اين بانك صحيح است
خودش و تمام عقودش
حالا ما به مردم چه ميتوانيم بگوييم؟!
اگر بگوييم باطل است
آيا نبايد پاسخ بدهيم به نقد آنها به بطلان تمام ساختار حاكميت؟!
آيا نزدهايم زير ميزي كه خودمان چيدهايم؟!
آيا جامعه را دچار تحيّر و سرگشتگي نكردهايم؟!
همه معادلات را بر هم نزدهايم؟!
قيد جمهوري قيد سادهاي نيست
به نظر شما چرا ما اين قيد را در ابتداي انقلاب ضميمه اسلام كرديم؟
اگر چه بنده طلبه حوزه امام زمان (عج) هستم
و هيچ تعهّدي نسبت به منتسكيو ندارم
اتفاقاً از استادي شنيدم كه به جاي قواي سهگانه
ما پنج قوّه بايد براي نظام اسلامي در نظر بگيريم
اما در هر صورت
امروز سه قوّه داريم
رئيس جمهور هم داريم
پس لازم است به نكتهاي كه عرض كردم توجه كنيم
استاد حسيني (ره) معتقد است مشكل ما
در تأثير منطق ارسطويي
بر مطالعات فقهي ماست
روزي كه فقهاي ما تلاش كردند بر استدلالي بودن تفقه بيافزايند
از منطق مرسوم در عصر خود بهره بردند
و نفوذ آن را در علم اصول و فقه افزايش دادند
طوري كه ساليان سال
خواندن منطق يكي از مقدّمات ورود به حوزه علميه بود
ببينيد در جامعالمقدمات
كه جامع تمامي دانشهاي لازم براي ورود به اوليّات فقه و اصول است
پنجمين كتاب آن
الكبري في المنطق
و هنوز هست
و البته امروزه
چند دهه است كه اين را كافي نميدانند
دو منطق خوانده ميشود
نخست آشنايي با منطق كه فارسيست
و ديگري منطق مظفّر يا همان «المنطق» به زبان عربي
اين منطق جزئينگر است
در مواجهه با موضوعات پيچيده
آن را به حيثياتي تجزيه ميكند
و سپس
تلاش مينمايد حكم هر حيثيت را عليحدّه
و به صورت مستقل تعيين كند
نميتواند اين منطق
يعني قادر نيست اصلاً
كه يك كلّ واحد را تحليل نموده
سهم اجزاء در منتجّه و محصول را سنجيده
ارزيابي نمايد
و حكم واحدي را براي آن كلّ صادر كند
يك روز ما فلسفه و علم و دين را از هم تفكيك كرديم
و مستقل از هم:
عده زيادي ميگفتند
حوزه فلسفه عليحدّه
و حوزه علم عليحدّه
و حوزه دين عليحدّه
كاري به هم ندارند
بخش علم را بسپاريد به كارشناس موضوعشناس
آنها ضرورتها را معيّن ميكنند
ما فقها هم بر حسب وجود ضرورت امضاء ميكنيم
علم هم با ارزش كاري ندارد
ما ارزش را معيّن ميكنيم
عواقب اين نگرش را اكنون مشاهده ميكنيد!
موفق باشيد
منبع استفتائات مضاربه اينجاست: http://farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=166