ما طلبه ميشويم كه مردم را هدايت كنيم
اصلاً اگر بحث هدايت نباشد
كه طلبه شدن نميخواهد
يك گوشه مينشستيم و كتابهاي اسلامي و مذهبي ميخوانديم
محضر چند تن از علما هم ميرفتيم
گليم خودمان را كه ميتوانستم از آب بكشيم
ولي ما به گليم ديگران هم طمع كرديم
گفتيم حالا كه فعل كشيدن مطلوبيت دارد
ما گليم همه را بكشيم
همه نشد، هر چقدر كه توانستيم
تا مقرّبتر شويم
و از جام بلا بيشتر سر بكشيم
طلبه آمده است تا از خواصّ باشد
طبق نظريه عوام و خواصّ
طلبه اگر از عوام باشد كه طلبه نيست
آخوند نيست يعني
روحاني نيست
يك آدم عاديست
چه فرقي ميكند دكاندار باشي يا طلبه
اگر قرار نيست هادي باشي
هادي يعني كسي كه هدايت ميكند
هدايت از مقولات متضايف است
اگر مستهدي نباشد
اگر كسي نخواهد هدايت شود
هدايتي صورت نميپذيرد
هدايت، طرف دارد
طرفي كه بپذيرد اين هدايت را
و گرنه امام اول شيعيان هم باشي
دستت را هم حتي اگر خود پيامبر خدا (ص) در غدير بالا برده باشد
مشتري نداشته باشد
خانهنشين ميشوي
اعصار و زمانها متفاوتند
گاهي عصر معصوم (ع) است و مشتري اصلاً نيست
و گاهي عصر ماست و مشتري هست، اما مشروط است
مشتريهاي امروز مشتري هر كسي نيستند
هدايت، پذيرش ميخواهد
پذيرش، اعتماد ميخواهد
و اعتماد، اعتبار ميطلبد
چرا؟!
عوام از خواص قرار است اطاعت كنند
حرفشنوي داشته باشند
مردم از كسي حرفشنوي دارند كه به او اعتماد داشته باشند
اعتماد به چه؟
به اينكه نميخواهد «زندگي آنها را بر هم بزند»
نميخواهد «تمام اعتقادات آنان را فروبپاشد»
نميخواهد «تمام سنتهاي آنان را متروكه كند»
شايد در همين مسير است
رواياتي كه توصيه به پذيرش فرهنگ كردهاند
اينكه «نوروز» را اسلام پذيرفت
و در برابرش ايستادگي نكرد
و بسياري ديگر
جز آنچه كه خلاف «واجبي» از واجبات الهي بود
يا ترويج «حرامي» از محرّمات پروردگار
هدايت، پذيرش ميطلبد
و پذيرش، اعتماد
و اعتماد از كجا ميآيد؟
از اينكه مردمدار باشي
و بين مردم عزيز
مردم تو را اسوه بدانند
و از رفتار تو احساس شرم نكنند
مذهبيها رفتار تو را چوبي كنند بر سر غيرمذهبيها
و غيرمذهبيها شرم كنند و در برابر اخلاق نيكوي تو كم آورند
اينجاست كه دوست و دشمن تمجيد تو ميكنند
و در قلب همه جاي باز ميكني
دشمن قادر به شماتت نيست
و دوست خجالتزده نميشود
و اين دقيقاً در جاييست كه «عرف» پذيرفته شود
و مورد احترام واقع گردد
فراموش نكنيم كه نميشود واجبات را فداي مستحبات كرد
اگر پارهاي امور مستحب است
براي ما و براي مردم
اما اصل هدايت، واجب است
و در هر زماني
اين واجب اولويت دارد بر ساير مستحبات
بر ساير مباحات
اگر خوردن غذا در خيابان
اگر با پاي راست وارد شدن در مسجد...
مگر قرار نيست از خواص باشيم
اگر از خواص نباشيم كه طلبه نيستيم
عوام ميشويم
عين دكانداري كه ازو پنير ميخريم
حالا باتقوا هم باشد
مردم كه به راه او نميروند
حتي اگر دوستش داشته باشند و تمجيدش كنند
دينشان را كه از او نميگيرند
[ادامه دارد]