بحث مفيدي بود.
اشاره شما به سير تطور علم اصول خيلي خوب بود..
بحث استاد را پيرامون روش توليد علم-نقد،نقض وطرح-پسنديدم
در مورد علم اصول فقه سير تطور از فقه آغاز شد و مباحثي كه در فقه جنسي متفاوت داشت در علم اصول تجميع شد.
پس لوازم و يا برخي اجزاء فقه جدا شد. نكته اي كه باعث شد بنده آنگونه بحثي طرح كنم، چاق شدن اين علم است. به گونه اي كه فقه به حاشيه ميرود، به عبارتي ديگر در مورد علوم آلي سخن درست است. اما علوم اصالي چه؟ مثلا فلسفه.
چرا فلسفه؟
به نظرم اين مباحث در فلسفه فلسفه طرح ميشود.كه نامشان فلسفه مضاف است.
قبل از اينكه سئوال جديدم را پيرامون مباحث استاد بپرسم
همان طور كه قراربود
لطفا آن سئوال كه خودتان در پي سئوال حقير طرح كرديد پاسخ دهيد.
منظورم
چگونه بفهميم چي درست است؟ چي واقعيت دارد؟
از كجا بفهميم كي درست ميگه؟
و....
همان كه گفتيد دنياي امروز با آن درگير است.
شهيد صدر (ره) با اين نظر موافق نيست
اينكه «جنس» مباحث اصول و فقه متفاوت است
ايشان توجه مخاطب كتاب خود را به «قواعد فقهي» جلب مينمايد
تصوّر بفرماييد قاعده «لاضرار» يا قاعده «حليّت»
اينها را شهيد صدر از همان جنس قواعد اصولي ميداند
و لذا شاخص ديگري براي افتراق اصول و فقه بنا مينهد
ايشان معتقد است كه اساساً فقه و اصول يكچيزند
اما «عناصر مشتركه فقه»
يعني آندسته از قواعد و مباحثي كه در تمامي ابواب فقه كاربرد دارند
فقط براي مراعات زمان
براي اصطلاحاً فاكتورگيري
در يك كتاب ديگري به نام اصول فقه بررسي ميشوند
البته ايشان «اصول» را بمثابه «منطق» براي «فقه» ميدانند
اما اين تفاوت
شايد لزوماً به معناي تفاوت «جنس» اصول و فقه نباشد
اگر از اين منظر نگاه كنيم
اصول هر چقدر كه چاق شود
فقه چاق شده است
اينها يك علم هستند
در هم تنيده
بخشهاي تكراري را جدا كردهاند
مثلاً بايد در هر باب فقهي دوباره از حجيّت خبر واحد سخن ميگفتند
يكبار قال قضيه را كندهاند
همان اول
در علم اصول
به اين معنا انگار كه وقتي اصول ميخوانيد
در حال تعلّم فقه هستيد
اشكال در چاق شدن نيست
چاق شدن علم نتيجه قهري رشد علم
و تطوّر آن در زمان است
هر انديشمندي مطلبي تازه اضافه ميكند
فيزيك هم در غرب چاق شده است
لذا به چندين شاخه منقسم گشته: مكانيك، الكترونيك، مكانيك سيالات، نور و...
اشكال شما متوجه «بيهوده چاقشدن» است
يعني ورود مطالب بيفايده و بياثر
از آن دسته قواعدي
كه با ادبيات طنزگونه و كنايهآميز استاد حسيني:
يظهر اثره فيالنذر!
فقط اگر يكي نذر كند كه مثلاً فلان و فلان و فلان شرايط را مراعات كنم
حالا آيا اينها تأمين ميشود تا نذر عمل شده باشد يا خير
يعني اثر عملي در زندگي معمولي مردم ندارد
ايراد اينجاست
اما «فلسفه مضاف» قطعاً «فلسفه فلسفه» نيست
فلسفه مضاف نام جديديست
كه به «مبادي تصوّري و تصديقي» يك علم داده ميشود
قدماي ما «رئوس ثمانيه» را مقدم بر علم ميكردند
ضرورت علم، نام آن، مؤسس آن، هدف و غايت آن، متد و شيوه آن و...
اينها امروز به فلسفه مضاف موسوم شده
اما فلسفه فلسفه چيست؟!
بنده نميدانم
شايد رئوس ثمانيه علم فلسفه را بشود «فلسفه فلسفه» ناميد!
اين البته در حدّ اطلاعات حقير است
شايد نكتهاي باشد كه بنده خبر ندارم
خب
ظاهراً شما در نهايت جدّي بودن شبهه «مغز در خمره» را پذيرفتيد
وقتي فرموديد درگير واقعيت نيستيد و به حجيّت كار داريد
گفتم شايد اين مسأله اصلاً به كار شما نيايد
اين مطلب از پيچيدهترين مباحث فلسفي امروز است
و چالشبرانگيزترين
تمايل داشتم ابتدا براي اينكه يك ارزيابي داشته باشم
نسبت به فضاي فكري
از شما خواهش نمايم اين زحمت را متقبل شويد
شما پاسخي براي اين پرسش بيابيد
در گوگل جستجو بفرماييد
سايتها را بكاويد
از دوستان و اساتيد بپرسيد
شايد كساني يافت شوند كه علاوه بر پاسخ دوست شما
كه همه چيز را به «عصر غيبت» برگرداند و صورت مسأله را پاك كرد
پاسخي قابل پسندتر ارائه كنند
متشكر ميشوم اگر ابتدا
شما تلاشي در اين زمينه مصروف فرماييد
و اين شبهه را
شما به عنوان يك طلبه كوشا و فعّال بيابيد
اگر در نهايت نياز شد
بنده در خدمت هستم