از يكسال پيش وعده كرده بودم
اينكه باغوحش ببرمشان روزي
تا حيوانات را ببينند
تا مخلوقات ديگر خدا را
اينكه ما تنها نيستيم
ولي متفاوت هستيم
فرق ما را با ساير مخلوقات
تا تكليف را بفهمند
تكليفي كه ما داريم و آنها ندارند
به خاطر همين تفاوتمان
و بردم
در راه كه ميرفتيم
چشمشان به برج ميلاد افتاد
ولي اينبار متفاوت
زيرا هر چه ميرفتيم بلندتر ميشد
و بزرگتر
گويا در مسيرمان قرار گرفته
يكهو سيدمرتضي گفت:
«ميشه بريم بهش دست بزنيم!»
فرمان را پيچاندم
از بزرگراه شهيد همّت خارج شدم
و افتادم در مسير اختصاصي برج
سه هزار تومان به عنوان ورودي پاركينگ
و پياده رفتيم تا رسيديم كنارش
گفتم: «حالا ميتواني به برج ميلاد دست بزني»
و هر سهتايشان
به ستون برج دست زدند
خودم هم تا به حال اينقدر از نزديك نديده
اولين بارم بود
و رفتيم داخل بنا
تا آسانسورهاي مركزي
اما براي سوار شدن بليط ميخواستند
پرسيدم و گفتند بايد نفري دوازده هزار تومان بدهيم!
كودكان بالاي هفت سال
«بچهها، 48هزار تومان ميخواهند بگيرند تا فقط برويم تا آن بالا و برگرديم
عاقلانه هست اين همه پول بدهيم براي يك سواري آسانسور فقط؟!»
قبول كردند كه نيست
از همان ارتفاع كف برج
به وسعت تهران نگريستيم
آنقدر بالا بود كه كل تهران را زير پاي خود ببينيم
و كمي قدم زديم
دورتادور برج ميلاد تهران
نماد ثروت و عظمت دنيوي ايرانيان
مريم گفت: «گرسنهمان شده، چيزي بخريم بخوريم؟»
قبول كردم
وارد مغازهاي شديم
تندپزي
نگاهي به فهرست غذاهاي تندپزش انداختم
ارزانترين پيتزايش 36 هزار تومان
گفتم: «دخترم نگاه كن! با اين پول ميتوانيم هفت پيتزا در شهر خودمان بخوريم
انصاف هست همين پول را بدهيم و فقط يك پيتزا بگيريم؟!»
قبول كرد
و سايرين نيز
پذيرفتند كه نميشود
و برايشان توضيح دادم
گفتم كه اينجا براي آدمهاي «مرفّه» است؛ رفاهزده
آنهايي كه آمدهاند در اين دنيا تا «خوش» باشند
نه «خوب»
آنهايي كه براي تفريح خود هزينههاي زياد ميكنند
آنهايي كه امتحان را فراموش كرده
دنيا را محل آسايش تصوّر نموده
مشغول خوردن و خوابيدن و خوشگذراني شدهاند
اما ما
ما نيامدهايم تا خوش باشيم
ميخواهيم خوب باشيم
و انسان خوب
نميتواند اينطور غيرعقلاني هزينه كند
براي خوش بودن خود
نطقم باز شده بود
همينطور حرف زدم و راه رفتيم
تا به سالن كنفرانسي خالي رسيديم
گفتمشان: «تا حالا من سخنراني كردم
حالا نوبت شماست
يكييكي برويد روي سن و صحبت كنيد»
اول سيدمرتضي رفت
بعد مريم
در نهايت هم سيداحمد بر ترسش غلبه كرد و حرف زد
و از برج ميلاد خارج شديم
كيك و آبميوهاي خريدم و خوردند
و خوشحال بودم
از اينكه به بهانه برج ميلاد
فساد اجتماعي ناشي از فاصله طبقاتي را برايشان توضيح دادم
و در حال رانندگي
به «اقتضائات نظام سرمايهداري» فكر ميكردم
بحثي كه بعداً بايد برايشان بگويم
وقتي كه فرصتي دوباره مهيّا شود
وقتي كه دوباره
آثار كاپيتاليسم
و نظام انباشتگي سرمايه
چركوارگي خود را نشانشان داد
در طول مسير طراحي ميكردم
توالي بحثهايي كه بايد در حوزه اقتصاد برايشان بازگو كنم
پيش از اينكه وارد آزمون زندگي شوند
پيش از آنكه تهاجم فرهنگي فرصت شنيدن حرفهاي درست را از آنها بدزدد!
إنشاءالله خدا ايمانشان دهد و از بلاها حفظشان كند، آمين!
نظرات
Sarv: سپاس گزارم.
آقاي موشح يه جور وسواس فكري برام ايجاد شد كه برم تمام كامنت هايي رو كه قبلا گذاشتم مرور كنم، شايد نكته ي جديدي رو اضافه كرده باشيد!!!:)
هرچند كه هر چند وقت يكبار اين كارو ميكنم...
دعا بفرماييد
جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۲:۲۶ عصر
پاسخ: محتاج دعا هستم.
sarv: برام جالب بود از اين همه دقتي كه تو مطالعه مخاطبين داريد!!!
اما اون مخاطبي كه چندين بار به يك پست يا پاسخ كامنتش مراجعه ميكنه به اين خاطر هست كه در پي نكته اي هست، نكته اي براي آينده ي خود بايد از آن استفاده كند و راستش براي اين مخاطب مهم شده فكر و روابط صاحب وبلاگ!!!!!
و چرا «متدينين خل» را مطالعه مي كند و لي نظري نميدهد!!؟؟ به اين علت كه براي اين خواننده همه چيز روشن شده و به آنچه ميخواند اعتماد كرده در حقيقت به نويسنده اعتماد كرده. و چون از قبل هم گفته خواندن پست هاي «برطلاق» برايش آزار دهنده است، شايد اين سوال ايجاد بشه كه خب پس براي چه دوباره مطالعه مي كند؟!!
دليلم رو ميگم چون الان با جواب كاملي كه براي كامنتم گذاشتيد وظيفه ي خودم ميدونم كه پاسخ كاملي بذارم. راستش هر از چند گاهي اين فكر به ذهن اين مخاطب مياد كه شايد ميشده هرطوري شده به هر طريقي كه شده اين 3 فرزند رو از داشتن فرزند محروم نشوند، اما فورا سعي ميكنم به يكي از اين پست ها سر ميزنه تا دقيقتر بتونه جواب اين فكر رو كه خودش ميداند رو بدهد و اون موقع ميشه كه قلبش بازم آروم ميشه كه نويسنده تمام تلاشش رو كرده و دوباره برميگرده به پست «فرزندانم» و از خوندنش لذت ميبره و نت برداري ميكنه.
جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۸ صبح
پاسخ: تشكر. خيلي ممنون. واقعاً خوشحال شدم. اعتماد يكي از الطاف الهيست كه بايد قدر آن را دانست. تلاش ميكنم به مدد خدا با راستگويي و قدم برداشتن در راه مستقيم و صحيح، قدردان و سپاسگزار اين اعتماد باشم. با توضيح خوبتان خيلي لطف فرموديد به نگارنده. هميشه، در همه مراحل كمال و تعالي، موفق و مؤيد و شادكام و پيروز باشيد إنشاءالله.
sarv: سلام.
شايد سوالم بي جا باشه و حتي جوابي هم نداشته باشه!!!
اما خب براي من سوال شد، كه چرا پاسخ كامنت ها رو 2 مرتبه تغيير داديد؟!!
جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱:۱۱ صبح
پاسخ: سلام. قضيه اين است كه گاهي ميبينيم مخاطبي چند بار مراجعه ميكند به همان پست وبلاگ و همان نظر و جواب را ميخواند، دچار ترديد ميشوم: آيا پاسخي كه دادهام مشكلي داشته است؟ يا قانعكننده نبوده است؟ چه بايد ميگفتم كه نگفتم، يا چه نبايد ميگفتم كه گفتم. در اين شرايط تلاش ميكنم با تغيير پاسخ، به آنچه رضايتبخش باشد برسم. به نظر مخاطبينم احترام ميگذارم و تلاش ميكنم همه چيز بهترين باشد. بهتريني كه ميتوانم. متشكرم كه به اين موضوع توجه كرديد. دقت شما شايسته تقدير است.
sarv: بزرگوار زندگي شما سرشار از اميد هستش و ما مخاطبين شما هستيم كه از اين اميد موجود در ورق به ورق زندگيتون لذت مي بريم.
اينكه گفتم حسن نيتي رو تو وجود شما درك كردم به اين خاطر بود كه وقتي گذشت زمان و بزرگ شدن ثانيه به ثانيه فرزندانتون رو تو وبلاگتون ميذاريد اين باعث ميشه كه اگر مادر اين فرزندان به وبلاگ شما سر بزند، رشد فرزندانش رو ببينه و لذت ببره.
اينكه دخترش سيده مريم چقدر براي خودش خانمي شده و چادري سر ميكند، به زيبايي گل و طوري حجاب ميگيرد كه من به شخصه حظ بردم و پسرانش براي خودشان مردي شدن.
واقعا اين كار شما كه يقين دارم نيتي نيك در آن نهفته، ستودني است.
بيشتر از فرزندانتون برايمان بگذاريد
سهشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۰ عصر
پاسخ: ممنون از لطف شما.
sarv: سلام
خداقوت
چه اردوي جالب و آموزنده اي با فرزندانتون داشتيد.
درست مانند همين حس و حال رو كه شما با فرزندانتون داشتيد رو من ديروز تو يكي از كافه هاي سطح شهر ديدم كه مادري 2 فرزند پسرش رو با خودش به كافه آورده بود و در حالي كه داشتن 3نفري بيشترين لذت دنيا رو باهم ديگه تجربه ميكردن تو همون حين مادر داشت اطلاعات عمومي فرزنداش رو مطابق با سن خودشون بالا مي برد.
واقعا لذت بردم از اين تعامل فرهنگي ميان اين مادر و فرزندان و همچنين شما و فرزندانتون.
راستي خيلي خوبه كه بيشتر از فرزندانتون بذاريد، بعد از خوندن اين پست يه حسن نيت خاصي رو از شما درك كردم كه يقين دارم درست درك كردم.
موفق باشيد
سهشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۷:۰۴ عصر
پاسخ: سلام. اساساً سفر فعاليت آموزندهايست كه همراه با شادي و لذّت هم هست. مهمترين وظيفه والدين به گمان حقير همين است؛ ارائه اطلاعات اساسي درباره جهان هستي به كودكان خود. شما نيز إنشاءالله موفق و مؤيّد باشيد. تشكر.