به نام خدا

در پارسي‌بلاگنسبت عقل و دين ۲۹

دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۷:۰۰ صبح

مطلبي كه فرموديد كاملا معقول و منطقي بود.
حقير به دليل پرسش و پاسخ هاي بسيار نتوانستم از فرمايشات شما ارتباطي منسجم برقرار كنم و اين به دليل وقفه هايي‌ست كه مابين پاسخ هاي شما و سوالات ايجاد شده بوجود آمد.
من فرمايشات شما را كپي كرده ام و انتقال مي دهم اگر شما فقط بالاي آن شماره گذاري نماييد كه اين ارتباط از كجا شروع شود و به كجا ختم شود متشكر خواهم شد.
و2سوال كه باقي مانده اينكه:
1-وقتي گفته مي‌شود «شيء بماهو شيء» يا «موجود بماهو موجود» كلمه ي «بماهو» چه معني مي‌دهد.
2-در يكي از گفتارها فرموده ايد:
 يك اشكال ديگر مي‌ماند
كه ممكن است طراح شبهه «مغز در خمره»
پس از ديدن جواب ما
بخواهد طرح نمايد
كه فعلاً طرح نمي‌كنم
اگر به نظر شما رسيد به آن هم مي‌پردازيم
كه خواستم تقاضا كنم اين را هم لطف كنيد توضيح فرماييد كه اگر براي كسي جاي سوال باقي ماند و به اين سوال كه شما فرموده ايد رسيد جواب داده شده باشد كه دلايل و براهين براي رد نظريه ي «مغز درون خمره» كامل باشد و به همه ي سوال ها جواب داده باشد.

شما وقتي به يك توپ نگاه مي‌كنيد
يك توپ فوتبال
آن را گرد مي‌بينيد
سفيد با طرح‌هاي سياه
برش‌هايي در سطح آن كه دوخته شده است
اندازه آن را مشاهده مي‌كنيد كه مثلاً 30 سانتي‌متر قطر دارد
سفتي و نرمي
ميزان بادي كه داخل آن هست
فشار هواي درون آن
جرمي كه دارد
چگالي و نسبت جرم به حجم

ولي اين همه آن‌چيزي كه در توپ مي‌شود ديد نيست
اين توپ «فوتبال» است
يك تاريخچه‌اي دارد
پيدايش آن
تكاملي كه داشته تا به اين نقطه رسيده است
در هر جام جهاني تغييراتي در طرح‌هاي روي آن
و حتي رنگ‌ها پديد آمده است

بازار چه؟!
اگر شما در فكر صادرات و واردات باشيد
مظنّه توپي كه برند آن نايك باشد الآن در بازار چقدر است؟
ساخت چين باشد چطور؟!

اصلاً به سراغ توليد برويم
آيا خط توليد توپ فوتبال بزنيم؟
در خط توليد آن چه ادوات و دستگاه‌هايي نياز است؟
با چند نفر نيروي انساني مي‌شود كارخانه توپ فوتبال را سرپا نگه داشت؟

اين‌ها فقط بخشي از عوارض موضوع است
موضوعي كه با عنوان «توپ فوتبال» به آن اشاره شده است
اكنون وقتي يك فيلسوف مي‌خواهد درباره بخشي از اين عوارض سخن بگويد
از عبارت «بماهو» استفاده مي‌نمايد
مثلاً مي‌گويد: «توپ بماهو يك محصول تجاري»
يا «توپ بماهو يك اثر تاريخي»
«توپ بماهو يك جسم داراي ابعاد سه‌گانه»
عبارت «بماهو» كمك مي‌كند كه يك «حيثيت» از شيء را مورد توجه قرار دهيم

اما فلاسفه گاهي مي‌گويند: «X بماهو X»
در اين حالت ديگر به عوارض X كاري ندارند
در حقيقت دارند ما را به «ذات» آن ارجاع مي‌دهند
يعني نه توجه كنيم به اندازه آن
نه توجه كنيم به رنگ آن
نه كاري داشته باشيم با روند توليد و پيدايش آن
اصلاً چكار داريد به تاريخ آن
در اين حالت تنها دارند «ذات» آن را موضوع گفتگو قرار مي‌دهند

اين يك عبارت عربي‌ست:
بماهو = بـ + ما + هو
«X به عنوان چيزي كه X است»

آن اشكالي كه طراح شبهه مغز در خمره مي‌تواند طرح نمايد
پس از اين‌كه پاسخ ما را شنيد
چنين صورتي دارد
وقتي ما اثبات مي‌كنيم كه «من» ضرورتاً نمي‌توانم «مغز در خمره» باشم
او كلام خود را عوض مي‌كند
مي‌گويد:
من از ابتدا هم منظورم اين نبود كه تو حتماً مغز در خمره باشي كه!
من غرضم اين بود كه بگويم:
احتمال دارد تو يك خيال باشي، يك توهّم باشي، ممكن است تو در دنيايي مجازي باشي!
حالا با اين تعبير گفتم
و تو تعبير مرا اشكال كردي
باشه قبول
تو اثبات كردي كه «خودت» نمي‌تواني آن «مغز» باشي كه من گفتم
ولي اين را قبول كردي
كه ممكن است «خودت» در دنيايي مجازي باشي
يك تصوّر باشي
كه به يك مغز در خمره‌اي در يك جاي اين عالم
تزريق شده است
در حالي كه خودت نمي‌داني

يعني چه؟!
يعني ما اشكال كرديم كه يك موجود نمي‌تواند در دو لايه از جهان باشد
اگر دو جهان تودرتو داشته باشيم
كه يكي بالنسبه ديگري مجاز به حساب آيد
مانند صفحه مانيتور
كه ما هر چه در آن مي‌بينيم مجازي است به نسبت دنيايي كه در آن قرار داريم
ما اشكال كرديم
و گفتيم كه يك موجود نمي‌تواند در هر دو باشد
يا در اين جهان است و در آن يكي نيست
مانند نوري كه از مانيتور ساطع مي‌شود
مانند كليدهايي كه اكنون زير انگشتان من فشرده مي‌گردند
يا در آن جهان است
مانند مكان‌نما
مانند همين مرورگر كروم كه در برابر من قرار دارد
مرورگر كه قطعاً در جهان داخل رايانه «هست»
ولي در بيرون آن چطور؟
چيزي كه در آن جهان باشد در اين جهان نيست!

ما اين را اثبات كرديم
اما اين‌كه ما يك چيزي يا شيئي شبيه «كروم» نيستيم چه؟!
آيا مي‌توانيم ثابت كنيم كه ما در يك رايانه قرار نداريم؟!
البته كه «مغز در خمره» نيستيم
زيرا مرورگر كروم هرگز نمي‌تواند CPU باشد يا RAM
در حالي كه در آن‌ها قرار گرفته است
اما...
ما شايد تصوّري باشيم كه در يك دستگاهي قرار داشته باشد
ما شايد تزريق شده باشيم به يك مغزي در يك خمره‌اي
بله
آن مغز،‌ ما نيستيم
ولي آن مغز مي‌تواند يك فرد ديگر باشد
يك موجود ديگر
مثلاً مشيّت باري تعالي باشد
يا مثلاً عقل اول به تعبير ارسطو
يا افلاكي كه قدماي از فلاسفه بدان معتقد بودند
آن «ظرف» آيا وجود دارد؟!

طراح شبهه «مغز در خمره» مي‌تواند صورت مسأله را تغيير دهد
و بگويد من منظورم «اين‌هماني» شما با آن مغز نبود
من فقط مي‌خواستم احتمال «مجازي» بودن شما را طرح كنم
كه اتفاقاً كردم
و شما هم پذيرفتيد كه شايد «تصوير» باشيد
«خيال» باشيد
و البته مگر عرفا چيزي غير از همين مي‌گويند
وقتي مخلوقات را به «موج روي آب» تعبير مي‌كنند
در حالي كه واجب‌الوجود خود آب است
مگر نظريه «وحدت وجود» چيزي غير از همين است؟!
مگر «عين‌الربط» بودن معلول به علّت همين معنا را ندارد
كه معلول چيزي نيست جز يك «ربط» به علّتش
و وجودي مستقل از علّت نمي‌تواند داشته باشد
مگر معناي «واجد بودن علّت تمام كمالات معلول را» غير از اين است؟
يكي از كمالات معلول هم «وجود»‌ اوست
همان «وجود جوهري»!

خلاصه به نظر مي‌رسد در اين نقطه
طراح شبهه مغز در خمره
به شدّت به سطح نظريات عرفاني نزديك مي‌شود
و البته به حكمت متعاليه نيز
و ما بايد پاسخ‌هاي ديگري را به وي بدهيم
پاسخ‌هايي كه براي حكمت متعاليه و عرفان نظري مهيا داريم
اين‌جا ديگر استدلالي كه ما كرديم كفايت نمي‌نمايد

البته فارغ از اين اشكال
يك اشكال ديگر هم طراح شبهه مي‌تواند بگيرد
كه از باب نپذيرفتن بداهت «امتناع اجتماع نقيضين» است
اگر آن را نپذيرد، استدلال ما غيرقابل پذيرش مي‌گردد
زيرا براهين منطق صوري مبتني بر اين اصل بديهي هستند
و ما بر اساس منطق صوري برهان خلف‌مان را اقامه كرده بوديم!

اگر مخاطب نپذيرد اصل تناقض را در منطق
ناگزير خواهيم بود از يك مبناي فلسفي ديگر برهان اقامه كنيم
استاد حسيني (ره) با مبتني كردن احكام عقل نظري بر احكام عقل عملي
و نوعي فعل انساني دانستنِ تفكّر
توانسته است براهين عيني را مبناي احتجاج قرار دهد
آن روش استدلال، مسير ديگري دارد
و متفاوت از براهين منطق صوري‌ست

و اما سير مطالب
خلاصه‌وار اشاره مي‌شود:
1. اشكال: تو نمي‌تواني اثبات كني مغز درون خمره نيستي! پس شايد باشي.
2. من يا مغز درون خمره هستم يا همين چيزي كه الآن حس مي‌كنم!
3. نمي‌توانم هم مغز درون خمره باشم و هم همين چيزي كه الآن از خود درك مي‌كنم.
4. زيرا: جهاني كه مغز درون خمره درون آن قرار دارد با جهاني كه تصوّرات در آن هستند متفاوت است.
5. نمي‌توان ادعا كرد كه تصوّرات تزريق شده به مغز درون خمره همان سنخ وجودي را دارند كه خود مغز در خمره دارد.
6. اگر چنين ادعايي را كسي بكند كه اصلاً اشكالي مطرح نيست، زيرا بر فرض كه ما تصوّر تزريق شده باشيم، باز هم وجودمان كاملاً حقيقي‌ست!
7. حالا كه اين دو جهان هم‌سنخ نيستند، پس عضو هر كدام لزوماً عضو ديگري نيست.
8. حالا كافي‌ست اثبات كنم كه من همين چيزي هستم كه از خودم تصوّر دارم، آن‌گاه نمي‌توانم مغز در خمره باشم. زيرا وجود در هر دو جهان را منع كرديم.
9. من «من» را از كجا آورده‌ام؟ از «نفس». نفس را هم از حالات شناختم. حالاتم هم كه همه همين‌هايي‌ست كه تو به آن اشكال كردي كه شايد تزريقي باشند و نه حقيقي.
10. من از اين حالاتي كه دارم به نفس پي بردم و از نفس، مفهوم «من» را اخذ كردم.
11. هر مفهومي بر آن‌چه از آن انتزاع شده صدق مي‌كند.
12. پس «من» صدق مي‌كند بر نفسي كه از خودم تصوّر دارم.
13. پس «من» قطعاً عضوي از جهان دوم است، همان جهاني كه تو محتمل مي‌داني كه شايد تزريقي باشد و غيرواقعي.
14. پس «من» نمي‌تواند خودش همان مغز در خمره باشد كه تصوّرات به او تزريق شده باشند، به دليل عدم امكان وجود در هر دو جهان تودرتو.
15. در نتيجه «من» هم‌سنخ است از نظر وجود با همين نفسي كه دارد و همين حالاتي كه براي او حاصل مي‌شود. يعني همه آن‌چه من درك مي‌كنم بالنسبه «من» واقعي هستند. حتي اگر بالنسبه يك فرد ديگر (مثلاً يك مغزي در يك خمره‌اي) مجازي محسوب شوند!

آيا اين ترتيب در استدلال پذيرفتني‌ست؟
روند تمام پاسخ‌هاي بنده در اين مسير بود
كه چنين استدلالي را تبيين نمايد

موفق باشيد

[ادامه دارذ...]


مطلب بعدي: كتابخوان مطلب قبلي: نسبت عقل و دين ۲۸

بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN