فرموديد: «براي مشخص كردن وضعيت يك جسم مثلا مي گوييم فلان مقدار جلو تر و فلان مقدار به سمت راست، آن جسم وجود دارد. و يا مثلا مي گوييم در فلان جهت به اندازه ي فلان داراي سرعت است. وضعيت يك جسم چه مكان چه سرعت عرض است ولي در مرتبه ي پايين وجود»
مسأله اصلي همين تعريف «عرض» است
آيا اين عرض غير از جوهر خود شيء است؟
در مثال شما
آيا سرعت جسم چيزي غير از خود جسم است؟
آيا مكان جسم
فلان مقدار به راست
فلان مقدار به جلو
آيا اين فلانها
وجودي متفاوت و قابل شمارش جداي از وجود خود جسم است؟
اين سؤاليست كه بايد پاسخ دهيم
وقتي ميگوييم «وجود عرضي»
يعني
دو وجود داريم
نه
سه وجود داريم
جسم را داريم كه يك وجود است
سرعت جسم را داريم كه يك وجود ديگر است
مكان جسم را داريم
جهت حركت جسم را داريم
خيلي وجودها داريم
كه
همه اينها در يك جا روي هم افتادهاند
در جوهر
باقي عرض هستند
ميخواهيم دقيقاً اين را بفهميم
آيا اين وجودها واقعاً وجودهايي هستند كه با هم جمع شدهاند؟
يا «اثر» هستند
يك وجود بيشتر نداريم
همان جسم
باقي آثار
اثري كه بر ما و محيط ميگذارند
آيا مرتبههايي از وجود هستند؟
فرموديد: «نيرو برابر حاصلضرب جرم و شتاب است»
آيا اين تعريف نيروست؟
شما ميپذيريد كه اين تعريف نيرو باشد؟
يا صرفاً روش محاسبه نيرو
ما لازم است تا حقيقت نيرو را تعريف كنيم
همانطور كه
حقيقت ماده را تعريف ميكنيم:
الكترونهايي به دور هستهاي متشكل از پروتون و نوترون
آيا ميتوانيد نيرو را هم
همينطور واضح و روشن تعريف كنيد؟
ميدان را هم؟
فرموديد: «مي گويد ذره و موج هم زمان وجود دارند»
تا جايي كه خاطر دارم
اين مربوط به نور است
توصيف امواج الكترومغناطيس
به خاطره بروز خواص ذرهاي از نور
هنگام برخورد با ذرات ديگر
يا پراش
كه از خواص موج است
اما اين كه فرموديد: «شايد بتوان موج الكترون را به منزله روح الكترون و ذره ي آن را به منزله ي جسم آن توصيف كرد»
واقعاً به گمان شما
با «شايد» ميتوان علم ساخت؟
خب اگر اين است
ببخشيد
بازي با اصطلاحات
هر كسي ميتواند
به اين مثال دقت كنيد:
دنيا يك روح دارد و يك جسم
روح دنيا ملائكه هستند
و جسم دنيا ماده است
ملائكه همان نور هستند
كه دو بال دارند
موج افقي و موج عمودي
الكتريكي و مغناطيسي
با اين دو بال پرواز ميكنند
و ماده
تاريك است
نور به آن انرژي ميبخشد و آن را به حركت در ميآورد
يك چيزي هم اين بين هست
كه همان ضدّ ماده است
و اين شيطان است
شيطان همان پادماده است
كه اگر به ماده نزديك شود انفجار رخ ميدهد
به همين خاطر خداوند او را طرد كرده است از عالم
و...!
اين سبك نوشتن
يا سخن گفتن
علمي نيست
پسنديده هم نزد اهل فن نيست
ما
اگر بخواهيم فرضيه هم بدهيم
بايد
مبتني بر شواهدي باشد
بدون شاهد و دور از احتمالات كه نميشود
و فرضيه
تا وقتي كه آزمون نشود معتبر نيست
مگر يك حالت
علمي نقلي باشد
يعني از معصوم (ع) به دست ما رسيده باشد
كه
در آن صورت
اگر چه آزمون و مشاهده نكرده باشيم
باز هم ميپذيريم
زيرا ميدانيم كه آنها به غيب و اسرار عالم علم دارند!
از همه اينها بگذريم
يك سؤال مهم را پاسخ دهيد
در همين نقطه از بحث:
هدف شما از طرح اين نظريات چيست؟
آيا ميخواهيد بين فيزيك غربي و فلسفه اسلامي برادري ايجاد كنيد؟
اين عمل چه سودي دارد؟
لطفاً فوايد آن را مطرح بفرماييد
تا ببينيم اصلاً اين كار مفيد هست يا خير!
در پناه خدا
[ادامه دارد...]