گروهي تشكيل شده
موضوع اين
نظرم را خواستند
اينطور نوشتم:
چگونگي تأمين مايحتاج امام جماعت مسجد
اين يك مشكل است، يك مسأله، سالهاست گرفتار آنيم؛ نيازهاي مالي امام جماعت مسجد را چگونه تأمين كنيم؟ نهادي كه متولّي امور مساجد است، هر ماه به هر امام جماعتي مبلغي پرداخت ميكند. مبلغي كه شايد يك روز معتنيبه محسوب ميشد، اكنون با تورّمهاي ماه به ماه، كمتر از مقداريست كه بتواند براي اداره زندگي يك خانواده كافي باشد. طبيعتاً از كميّت و كيفيّت حضور و فعاليت امام جماعت ميكاهد، زيرا ناگزير ميشود مكاسب ديگري نيز براي تأمين معاش خود اختيار نمايد. امروز وقت آن است كه انديشه كنيم، فكر كنيم و راهحلها را بررسي نموده، اگر نيافتيم، راه جديدي بسازيم.
گذشته
نخست بايد تاريخ مسجد را بر رسيد. هر موضوعي همين وضع را دارد. تا گذشته آن تحليل نشود، نميشود آسيبهاي امروزين آن را شناسايي كرده و براي آينده آن تكاملي فرض كرد.
پيدايش در مدينه
پيامبر(ص) در سال اول هجري، پيش از ورود به مدينه به درخواست مردم، دستور ساخت مسجدي را صادر كرد كه به دليل قرار گيري در محله قبا به مسجد قبا معروف شد. اين نخستين مسجدي بود كه در اسلام ساخته شد.
بعدتر با ورود حضرت به مدينه، مسجد ديگري بنيان نهاده شده كه به مسجدالنبي معروف است. اين مسجد كه به خانه حضرت رسول (ص) و خانه امام علي (ع) راه داشت مكاني بود كه خود حضرت هم امام جماعت آن بودند و هم فعاليتهاي سياسي و اجتماعي خود را در آن مكان به انجام ميرساندند. اين مسجد مركز اداره حكومت و برگزاري جلسات سياسي و نظامي بود.
عثمان نخستين خليفهاي بود كه در توسعه مسجد پيامبر (ص) از سنگهاي حجّاري شده و منقّش كه تا آن زمان تنها در قصور سلاطين به كار ميرفت استفاده كرد. وي براي اولين بار غرفه كوچكي براي ايستادن امام جماعت بنا كرد كه امروزه در بيشتر مساجد تحت عنوان محراب شناخته ميشود.
سلاطين اموي، تزئينات فراواني به مسجد رسول خدا (ص) اضافه كردند و براي اين كار از كارگران ماهر رومي استفاده كردند. وليد از قيصر روم رسماً براي اين منظور كمك خواست و صد هزار مثقال طلا همراه با صد كارگر ماهر از روم براي توسعه مسجد ارسال شد.
توسعه در بلاد
بعدتر به تدريج در هر منطقهاي مسجدي ساخته شد، تا مردم براي برگزاري نمازهاي يوميه و ساير عبادات شرعي در آنها اجتماع نمايند. در اين زمان، تعيين امام جماعت براي اولين بار موضوعيت پيدا كرد.
نصب حاكم شرع
نخستين شيوه براي تعيين امام جماعت، تعيين حاكم و والي براي هر منطقه بود. مثلاً هنگامي كه عُمَر شخصي به نام عثمان بن حنيف را براي اندازهگيري زمينهاي عراق و تعيين خراج و جزيه به آنجا ميفرستد، وظيفه اقامه نماز را نيز خودبهخود برعهده گرفته و امام جماعت ميگردد.
در صدر اسلام، حاكم شرع و والي هر منطقهاي پس از نصب توسط خليفه، امام جماعت مسجد آن منطقه نيز محسوب ميگرديد و بدين ترتيب نقش سياسي وي با نقش معنوي و دينياش به شدّت گره ميخورد.
عصر حوزه شيعه
با تأسيس حوزه علميه شيعه براي نخستين بار توسط شيخ طوسي (ره) كاركردهاي مذهبي و معنوي، جايگاهي مشخص و استوار پيدا كرد. در اين دوره، مردم مناطقي كه نياز به دانستن احكام شرعي منطبق بر مذهب حقّه داشتند، از علما و زعماي حوزه درخواست روحاني ميكردند و معمولاً زعيم حوزه يكي از شاگردان مبرّز و مقبول خود را به عنوان مجتهد مقيم در آن منطقه اعزام ميكرد. طبيعتاً وي امامت جماعت مهمترين مسجد را نيز بر عهده ميگرفت.
تمركز يافتن اهل علم در مكاني به عنوان حوزه علميه، اقتدار مرجعيّت شيعه را در تعيين ائمه جماعات افزايش داد و با تكيه بر اعتماد مردمي، توانست قدرتي در موازات نظام سلطنت پديد آورد كه نقش پررنگتري در اداره محلات از طريق مساجد داشته باشد. ارتباط مستقيم ائمه جماعات با زعماي حوزه علميه نيز سبب يكپارچگي در تصميم و برنامهريزي ميشد. مثال بارز آن را ميشود در مسأله تحريم تنباكو ديد كه حكم شرعي آن به درخواست علماي محلّي، توسط زعيم حوزه نجف صادر شد.
حال
امروز وضعيت مساجد چگونه است؟ پس از چند دوره تغيير، اكنون در چه دورهاي به سر ميبريم و با چگونه مسجدي در كشور مواجه هستيم؟
انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ايران از درون مساجد شروع نشد، اما از طريق مساجد رونق گرفت و رشد كرد. همان شبكهاي كه حوزه علميه توانسته بود از طريق معرفي روحاني در پاسخ به درخواست مردم هر منطقه براي اقامه نماز در مساجد بر پا كند، ابزاري شد در مقابل رژيم سلطنت و حاكميت، تا بتواند مردم را آگاه كرده و منسجم نمايد.
انقلاب اسلامي از درون حوزه و توسط يكي از بزرگان آغاز شد، اما سرعت در اطلاعرساني و سازماندهي فعاليتهاي مردمي را از مسجد گرفت. مسجد در اين دوره، در دوره تحقق انقلاب، كاملاً مستقل از حاكميت و توسط مردم اداره ميشد. مردم نيز امام جماعت خود را از حوزه علميه طلب ميكردند.
كثرت مرجعيّت
سيره علماي نجف و قم اين بود كه هميشه زعيم حوزه يكنفر بيشتر نباشد و انتخاب برترين و شايستهترين فرد براي اين منظور توسط اعاظم حوزه به انجام ميرسيد و معمولاً معارضي هم نداشت.
نخستين تخلّفات از اين مبنا شايد به رحلت مرحوم آشيخ عبدالكريم حائري، مؤسّس حوزه علميه قم، بر گردد. پس از ايشان، مراجع ثلاث همزمان زعامت حوزه علميه قم را برعهده گرفتند و اگر چه ابتدا با هم يك شهريه واحد پرداخت ميكردند، ولي پس از مدتي با تفكيك صفوف شهريه، عملاً سه مرجعيّت همزمان در حوزه راه انداختند.
در تحليل اينكه چطور كار به اينجا رسيد كه چنين تشخيصي داده شود، سخن بسيار است و نياز به مطالعات تاريخي هم، چه كه اصل تأسيس حوزه علميه قم مستقل از حوزه علميه نجف، شايد به نوعي داعي تكثير مرجعيّت و خروج حوزه شيعي از زعيم واحد بوده باشد. وقتي دو تا ميشود، چرا بيشتر نه؟!
اگر چه دعوت از آيتالله بروجردي به قم فصل تازهاي در وحدت مرجعيّت گشود، اما سنّتي كه ابداع شده بود، پس از ايشان نيز ادامه يافت و پس از انقلاب اسلامي، سرعت و شدّت بيشتري گرفت. اين كثرت، عامليت حوزه در نصب امام جماعت و معرفي روحانيت به مردم را تضعيف كرد.
[ادامه دارد...]
نظرات
حامد: وصيت نامه امام(ره) را مجددا خواندم بسيار انگيزه بخش بود. سپاسگزارم.
دوشنبه ۹ تير ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۷ صبح
پاسخ: در پناه خدا موفق و مؤيد باشيد.
حامد: فرموديد" هدف در يك قيام صفر و يك است. خوب و خوبتر ندارد"
بله ولي نمي دانم شايد از وسوسه ي شيطان باشد كه وقتي مي خواهم حركت كنم، حركتي كه براي خدا باشد. بين كارهايي كه مي توانم انجام دهم دنبال بهترين كار مي گردم. برخي جوان هاي مومن مي روند مدرسه تاسيس مي كنند. برخي مي روند سير تفسير قرآن و فقه و اقتصاد، برخي در فضاهاي مجازي كار فرهنگي مي كنند و غيره...
و بنده هنوز راه خود را به روشني نيافته ام. هرچند به اينكه خدا راه را نشان مي دهد اميد دارم. تصور مي كنم در سيره ي رسول(ص) و ائمه(ع) اگر به خوبي تفكر و استنتاج كنيم در هر شرايطي از زمان به ما مي گويد بهترين كار يا كارهايي كه مي توان انجام داد چيست. مثلا بايد تطبيق دهيم كه دولت روحاني مشابه با حكومت كدام يك از حاكمان و در دوران كدام يك از ائمه قرار داشته است و مطالعه كنيم كه ائمه در آن موقع چه كرده اند. چنين برداشتي درست است؟
يكشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ - ۵:۱۶ عصر
پاسخ: ... را به مردم و خصوصاً جوانها سپرده است و بارها اصرار كرده كه خودمان بايد حافظ آن باشيم. اگر عرض كردم قيام در گام اول صفر و يكيست، منظورم اصل بودن و نبودن طاغوت است؛ مسأله اين است - به قول شكسپير - بودن يا نبودن! اينجا هم البته راههاي خوب و بهتر وجود دارد، تا طاغوت سرنگون شود. اما نميشود و فرصت نيست و امكانش كه به بعد از رفتن طاغوت هم فكر كنيم. كه البته امام ره ظاهراً تا حدي به فكر بودند و قبل از پيروزي انقلاب به دكتر حبيبي سپردند تا يك پيشنويس قانون اساسي بنويسند كه با خودشان 12 بهمن به ايران آوردند و تحويل خبرگان قانون اساسي شد. اينكه ما چه كنيم، ابتدا توصيه ميكنم وصيتنامه امام ره را يكبار ديگر بخوانيد. وظيفه ما را در برابر انقلاب يك به يك برشمردهاند. اما تكليف هر فرد تابع شرايط و امكانات اوست. من شخضاً تصور ميكردم پاشنه آشيل انقلاب اسلامي ايران حوزه علميه قم است. آمدم طلبه شدم كه خدمت كنم. ديدم بله، بحران اصلي اينجاست. حوزه علميه ما در يك رخوت و خواب عجيب و شگفتآوريست كه انسان از بيان آن شرم ميكند. دعواهايم با مسئولين حوزه سبب شد تا سه بار اخراج شدم! در نهايت استاد حسيني ره را يافتم كه شعارهاي تحول در حوزه ميداد. اخيراً هم استاد اكبرنژاد پرچم تحول در حوزه را برافراشته است. گمان و باور حقير اين است كه تا حوزه اصلاح نشود اميدي به اصلاح فرهنگي نظام اسلامي نيست! نيازها خيلي زيربناييست! ياعلي
حامد: خيلي ممنون. بله حق با شماست.
فرموديد:" انقلاب فقط دست قيامكننده نيست كه بگويد حالا صبر كنيم ارهمان را تيز كنيم. زمان دست ما نيست كه. فرصتها مثل ابر ميگذرند."
اكنون هم كه نارضايتي ها بين مردم زياد شده است يك فرصت طلايي براي قيام است. ولي چگونه قيامي؟ اين بار كه قرار نيست يك نفر چون امام خميني بين مردم سخنراني كند و مردم را تحريك به قيام كند كه البته شايد كار درستي هم نباشد. به قول خودتان تقصير دانشمندان ماست. قيام بايد بين خواص صورت بگيرد. خدا عاقيت به خير گرداند.
قسمت هايي از درس هاي خارج نوري همداني را هم خواندم. عالي بود. سپاسگزارم از معرفي اين منبع.
يكشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ - ۴:۵۷ عصر
پاسخ: فرموديد: «اكنون هم كه نارضايتي ها بين مردم زياد شده است يك فرصت طلايي براي قيام است. ولي چگونه قيامي؟ اين بار كه قرار نيست يك نفر چون امام خميني بين مردم سخنراني كند و مردم را تحريك به قيام كند» مگر قيام راه ديگري هم دارد؟ قيام سه مرحله دارد: 1. دعوت 2. لبيك 3. هدايت. در همه جاي دنيا، در همه اعصار و زمانها، هميشه قيام از يك دعوت آغاز ميشود. يك نفر كه (1) جرأت دارد، (2) محبوبيت و اعتبار دارد، (3) بينش و بصيرت دارد، (4) نيازهاي مردم را ميشناسد و متناسب با خواست آنها حرف ميزند. او دعوت ميكند به چيزي كه مردم خودشان ميخواهند. مطالبات آنها را با صداي رسا بانگ ميزند. اگر مردم (1) كلام او را هماهنگ با خواست خود ديدند، اگر (2) اين خواست برايشان از هر نياز ديگري مهمتر بود به اندازهاي كه حاضر بودند از ديگر چيزها بگذرند، اگر (3) مردم ترس نداشتند و قوي بودند، تربيت انساني داشتند، غيرت داشتند، مردم ميپذيرند و به ميدان ميآيند، با دعوت او به خيابان ميريزند. حالا وظيفه رهبر است كه هدايت كند و مردم را از كارهاي نادرست پرهيز داده، مسير درست قيام را نشان دهد. اگر امروز هم به رهبري آيةالله خامنهاي اعتماد نداشتيم و او را دانا و بصير نميدانستيم، وظيفهاي جز قيام نداشتيم. البته من و شما همه شرايط يك ليدر و رهبر را نداريم، پس ناگزيريم صبر كنيم تا دعوتي صورت پذيرد و لبيك بگوييم. اما خواص، بله، آنهايي كه شرايط را دارند موظف به دعوت براي قيام هستند. ما به مقام معظم رهبري اميد داريم كه با فراست و دقت وضعيت را بر رسيده و گزارش كرده و ما را هدايت كند. انصافاً نيز ايشان مدام با طرح دعوتهاي جديد مسير را نشان ميدهند. وقتي مثلاً از مهندسي فرهنگي صحبت ميكنند، از هندسه انقلاب، از گام دوم، اينها دعوت براي قيام است، در مسيري كه انقلاب پيشرفت كند. يك روزي اگر ما زنده بوديم و عمر با بركت حضرت آقا به پايان رسيد، اگر فردي را خبرگان انتخاب كردند كه شايسته نبود، آگاه و بصير نبود، قطعاً بايد پرچم قيام را برداريم و او را براندازيم. ابتدا از مسيرهاي قانوني و اگر اجازه ندادند و خلاف قانون عمل كردند و مسئوليني سر كار آمدند كه قانون را زيرپا گذاشتند، خودمان قانون را در حقشان پياده كنيم. اين متن و نص وصيتنامه امام راحل ره است. امام ره اين انقلاب...
[ادامه پاسخ]: ...مقابله با اين ارتش ممكن است؟ ميدانيد اين ارتش آنقدر قدرتمند در منطقه بوده كه عمان براي مقابله با شورشيهاي كمونيست از ايران كمك ميخواهد و ايران نيرو اعزام ميكند و عمان را پاكسازي ميكند؟! در منطقه اينطور بوده. حالا قيام عليه اين ارتش مثل مديريت يك شركت بزرگ است؟ خيلي از كساني كه درباره انقلاب نقدهاي اينچنيني دارند حتي قادر نيستند رئيس ظالم شركت خود را عوض كنند. با همه ظالمهاي دنيا ميسازند تا مبادا گوشه قبايشان پاره شود. اتفاقي كه به دست سيدروحالله مصطفوي خميني افتاد عجب است. خيلي شگفتآور است. اين را حقير بعد از اينكه مدتها دنبال مطالعه تاريخ انقلاب بودم عرض ميكنم. يك آخوند بتواند ليبرالها را با خود متحد كند؟ اين ساده است؟ طرفداران مصدق كه خود چند گروه ميشدند، چطور امام توانست همه اينها را بياورد در قيام شريك كند؟ بعد هم وقتي همه اينها سهمخواهي كردند، چطور طوري رفتار كرد كه خودشان كاري كنند در جامعه بيآبرو شوند، با قتلها و جنايتها و بعد حذفشان كرد! اگر همه اينگروهها نميآمدند معلوم نبود بشود انقلاب كرد. كارشناسان بسيار زبدهاي در سيا پشت شاه بودند كه عليرغم ميل او گفتند بختيار سر كار بيايد. بختيار تير خلاص به انقلاب امام بود. بايد امام زمين ميخورد. بختيار دشمن شاه بود. آمريكا دشمن شاه را آورد تا انقلاب را سركوب كند. اگر سحابي و سنجابي و بازرگان و جمع بزرگي از اين ليبرالدموكراتها كنار امام نبودند چه ميشد؟ جامعه انقلابي دو پاره ميشد و زمين ميخورد. اما يا بايد اقرار كنيم كه امام ره باهوشتر از مأمورين سيا بود، يا بپذيريم كه «إن تنصرالله ينصركم» درست است. خميني ره با توكل بر خدا قيام كرد و خداوند وعده داده كه اگر كسي براي دين خدا قيام كند او را ياري ميكند. پس اين حوادث را خداوند طوري مديريت كرده كه به نفع اسلام باشد. همه اينها هم به نيت امام ره باز ميگردد كه از روي هواي نفس رفتار نكرد. امام مثل ما يك انسان عادي بود، اما چون باتقواتر از ما بود، نزد خدا گراميتر بود. هدف در يك قيام صفر و يك است. خوب و خوبتر ندارد. انقلاب يعني بيرون كردن طاغوت. اين مشكك نيست. بود و نبود است. اگر طاغوت را بيرون كردي تمام است. اگر نكردي شكست...
يكشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ - ۹:۰۲ صبح
پاسخ: ...بحث اين نيست كه چطور بهتر بيرون كنيم تا بعد از رفتن طاغوت وضع بهتري داشته باشيم. قصد بنده از اين همه توضيح اين بود كه عرض كنم و نشان دهم كه در بحبوحه انقلاب و قيام اصلاً معلوم نيست كه بعد از آن خواهيم بود يا نخواهيم بود، پيروز خواهيم شد يا شكست خواهيم خورد. حركت روي لبه تيغ است. آنجا اصل بحث، بود و نبود طاغوت است. بلكه پس از پيروزي است كه ميشود نشست و براي تشكيل يك جامعه تيز و برنده مثل اره فكر كرد و شركتهاي بزرگ را طراحي نمود! در پناه خدا.
[ادامه پاسخ]: ...شبكهاي از مساجد را پيرامون مراجع ساماندهي كرد كه مردم پايمردي كرده و استقامت مينمودند. اينها را امام راحل ره اعتقاد داشت. حالا با مرگ رضاخان فرصتي پديد آمده بود. همانطور كه با آمدن احمدشاه كشور ضعيف شده بود و فرصتي براي انگليس تا شاه را عوض كند، بعد از مرگ رضاقلدر هم كشور در ضعف بود. شاه جوان قدرت نداشت و بهترين موقع براي قيام بود. اگر بزرگان حوزه رضايت ميدادند آنوقت بايد تحول صورت ميگرد و ما امروز سي سال جلوتر بوديم. فراموش نكنيم داريم درباره يك فردي صحبت ميكنيم كه قيام كرده و موفق هم شده! دقت كنيد؛ دو مطلب اينجاست. نخست اينكه تكليف بايد براي او مشخص ميشده، نه ما. ما داريم از منظر او نگاه ميكنيم. او تشخيص داده كه نيروي كافي براي قيام در اختيار دارد. اين تشخيص را داده و نيروها را دعوت كرده است. اين اولاً. ثانياً پيروز هم شده، پس يعني درست تشخيص داده. او نيروي كافي براي پيروزي در قيام داشته است. مگر قيام چه نياز دارد؟ غير از نيروهاي كافي براي پيروزي؟ آقا نيروسازي براي حفظ نظام هم بايد قبل از پيروزي انجام ميشد؟ ميشود اصلاً؟! دشمن به شما اجازه اين كار را ميدهد؟ همينكه بتواني نيروي كافي براي تغيير رژيم را داشته باشي شگفتآور است. تروتسكي و لنين و چهگوارا و كاسترو و مائو را نگاه كنيد. اينها قبل از قيام چقدر شبكههاي مخفي تشكيل دادند و مبارزه مسلحانه كردند و در چادر و كوه و كمر زندگي كردند تا بتوانند يك حكومت را ساقط كرده كمونيسم را سر كار بياورند. امام ره كرد؟ اسلحه جمع كرد و نيرو در كوه برد آموزش داد؟ ما چون جزئيات انقلاب را نديديم و گاهي مطالعه كافي نداريم خيال ميكنيم انقلاب كار سادهايست كه حالا امروز صبر كنيم فردا كه امكانات بيشتر بود آغاز كنيم! فرصت را نميشود از دست داد. شوخي نيست واقعاً. امام ره يك ملّت را آورد سرخط و مرتب و منظم تبديل به يك لشكر مردمي كرد تا شاه را بيرون كنند. مسلمان هم فقط نبودند، شيعه هم فقط نبودند، امام توانست انگيزههاي انساني مردم را برانگيزد و از همه مذاهب و فرق آمدند پاي كار. چرا؟ چطور؟ اين اصلاً ساده نيست. فرصت هم همان انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود و انقلاب سفيد شاه. ديرتر ديگر دير ميشد...
يكشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ - ۹:۰۱ صبح
پاسخ: ...انقلاب فقط دست قيامكننده نيست كه بگويد حالا صبر كنيم ارهمان را تيز كنيم. زمان دست ما نيست كه. فرصتها مثل ابر ميگذرند. حادثهها مثل موجهايي ظهور ميكنند كه بايد سوار شد. برود ديگر نيست، تا سالها شايد نباشد. محمدرضا در دوره دوم شاهي خود خيلي قدرتمند شده بود. بعد از كودتا عليه مصدق و بعد از آن تروري كه شده بود خود را واقعاً مقتدر ميديد. اين شد كه اصلاحات ترومن را و آنچه آمريكا ديكته ميكرد سفت به انجام رساند. وقتي نفت گران شد و ديدارهاي دوستانهاي كه با كارتر داشت، شاه را به اوج اقتدار رساند. مدام سلاح ميخريد و در منطقه همه از ايران وحشت داشتند. اينها فرصتي بود تا شاه اشتباه كند. او هم اشتباه پدرش را تكرار كرد و مستقيم به فرهنگ و سنت ايراني حمله برد. حالا اين انقلاب سفيد فرصتي تكرارنشدني بود. حالا امام ره صبر كند ده سال بعد، بيست سال بعد، نه دو سال بعد، آيا علم غيب دارد؟ از آينده خبر دارد كه دوباره كي فرصت همگرايي مردم پديد ميآيد؟ حالا كه نارضايتي مردمي به اوج رسيده است، يك فرصت است. اين را فروبگذارد چه پاسخي خواهد داشت؟ گام اول در قيام گرفتن موضع دشمن است. بيرون كردن شاه. گام دوم البته ساختن ديوارها و سنگرها و ايجاد يك ساختمان جديد. قيام را گام به گام بايد انجام داد. هر حركتي تدريجيست. فراموش نكنيم كه امام خميني ره هم مانند ما انسان بود. يك انسان عادي. نه دليلي داريم كه علم غيب داشته و نه دليلي كه ارتباط با معصوم ع. او شرايط را بياد ميديد و به قضاوت ميرسيد. البته قضاوت كردن پس از پايان يك حادثه آسان است. اما در حين آن، خير. كار سادهاي نيست. نبايد فكر كنيم كه آن آقا يك تشكيلات داشته و كلي آدم زير دستش بودند كه بايد اينها را تربيت ميكرد و وقت ميگذاشت مثل مدير يك شركت و مقاله ميخواند... اصلاً انقلاب قابل تشبيه به يك شركت نيست. انقلاب در امنيت اتفاق نميافتد. هر روز ساواك كه به گزارش خودشان و اسناد، آموزشديده بهترينهاي موساد بوده دنبال انقلابيون ميگشت و ميگرفت و شكنجههاي موحش ميكرد و به قتل ميرساند... اصلاً قابل مقايسه نيست. يك ارتشي كه رئيس جمهور آمريكا آن را برترين در خاورميانه ميداند، اطلاع دارد البته كه چنين ميگويد، چون خودش سلاح داده و خودش آموزش داده...
حامد: سپاسگزارم، پاسختان بسيار روشن بود. ولي جهت اطمينان بيشتر مي پرسم:
در اوايل شروع حركت انقلابي امام در سال 42، در ديداري با آيت الله بهجت، كه از فرزندشون نقل شده، آيت الله بهجت مي گويند
:" شما بايد 40 نفر را تربيت كنيد تا همين كه شاه نابود شد، امور را دست اينها بدهيد، بعد امام فرموده بودند؛ من چهار نفر هم ندارم."
اگر چه به تدريج تا سال 57 چنين نيروهايي به دست امام تربيت شدند.
ولي شروع حركت آشكار امام كه سال 42 بود، به گفته ي خودشان 4 نفر يار واقعي هم نداشتند، قدري تطابق آن با سيره ي ائمه (از جهت داشتن اندازه ي كافي يار براي شروع قيام) برايم دشوار است.
مثلا اگر به صورت تقيه عمل مي كردند در همان حوزه امكان تربيت نيروهاي بيشتري نبود؟ چه بسا ممكن بود حتي زودتر شرايط انقلاب فراهم مي شد!
البته از اين جهت بنده قيام امام را تحسين مي كنم منتهي، سوالم بيشتر به انتخاب خوب و خوب تر بر مي گردد.
شايد از جهتي ديگر، چنين مثالي مناسب باشد: به دو نفر تبر نسبتا كند مي دهند تا درختي را ببرند. نفر اول شروع به بريدن مي كند و نفر دوم ابتدا مدتي وقت را صرف مي كند تا تبر را تيز كند و بعد شروع به بريدن مي كند. اگر چه هر دو در نهايت دارند تلاش مي كنند و اجرشان محفوظ است. در مورد جامعه و حتي در سطح كوچكتر به دست گرفتن امور اجرايي مسئوليت آور است و فرصت را براي مطالعه و پژوهش كم مي كند. مثلا كسي كه مدير يك شركت بزرگ مي شود، ديگه فرصت نمي كند روش هاي مديريتي جديد را در مقالات جستجو كند و بخواند.
يكشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ - ۷:۳۴ صبح
پاسخ: داستان نقل قولها داستان طولاني و گرفتاركنندهايست. هر جا آدم مهمي باشد و اتفاق مهمي افتاده، هزاران نقل قول عجيب و غريب پيدا ميشود. من هم چندين نقل قول مشابه يا متضاد با آنچه فرموديد در خاطر دارم. فلاني نقل كرده مثلاً كه قيام امام ره 15 سال عقب افتاد، در تبعيد، چون فلانجا فلان عبارت را فرمود و إنشاءالله نگفت. فلاني گفته آقاي شاهآبادي، استاد امام، تمام مسير انقلاب را براي ايشان گفته بوده، فلاني نقل ميكند شيخ جعفر مجتهدي به امام تذكر داده كه قيامش باطل است و روز پيروزي انقلاب لباس مشكي پوشيده، فلاني... اين نميشود. با اين گفتهها نميشود به قضاوت رسيد. امام ره از زمان آقاي بروجردي تلاش براي قيام داشت. اصلاً تلاشي كه كردند خود ايشان و بعضي ديگر كه آقاي بروجردي را بياورند قم، براي علم كردن شهر قم و نجات كشور بوده است. اينها تاريخ است. نقل قول صرف نيست. اما آقاي بروجردي آقاي فلسفي را نماينده خود براي ارتباط با شاه قرار داد و حكومت شاه را پذيرفت. دست امام ره و كساني كه با او همراه بودند بسته شد. قيام امام ره با رحلت آقاي بروجردي آغاز شد. زيرا امام ره به چيزي اعتقاد داشت كه بزرگان حوزه نداشتند. آشيخ عبدالكريم مؤسس هم نداشت، به همين دليل با رضاخان كجدار و مريض كنار آمد. وقتي رضاخان يكي از بزرگان حوزه را چوب زد و تنبيه كرد كه چرا اجازه نداده زن رضاخان بيحجاب وارد حرم شود، ايشان كوتاه آمد. زيرا اعتقاد نداشتند كه مردم از آنها تبعيت ميكنند. اما امام ره بارها فرموده بودند مردمي كه محرم و صفر پاي منابر ميآيند و سينه ميزنند با روضه آخوندها، اينها از مراجع پيرويي دارند. لذا اول هم رفتند پيش آقاي حكيم و توضيح دادند براي ايشان تا ايشان قيام كند و امام ره دنبال ايشان برود. اما آقاي حكيم قبول نكرد. زيرا چون ديگران معتقد بود مردم تا آخر كار همراهي نخواهند كرد و بيشتر كوفي هستند تا شيعي! اينها تاريخ انقلاب است كه در كتابها نوشته شده و از سوي افراد مختلف تأييد شده. امام يك تفاوتي با ساير بزرگان حوزه داشت، او معتقد بود كه ما نيرو ساختهايم، در طول صدها سال از روزي كه حوزه علميه به دست شيخ طوسي تأسيس شد، روحانيت شيعه در حال نيروسازي بوده است. فرهنگ منبر رفتن و مسجدداري و تبليغ چه كرد؟...
[ادامه پاسخ]: ...قرارداد اجتماعي ببنديم، به قرار خود با خداوند پايبنديم. اما مسأله امروز كه ميبينيم اقتصاد اينطور به قهقرا ميرود تقصير دانشمندان ماست. هم از حوزه و هم از دانشگاه. البته از حوزه بيشتر. اينكه مراجع ما و اساتيد حوزه ورود نميكنند به مسائل حكومت. البته مشكل اينكه آگاهي كافي براي طراحي ساختارها هم ندارند. بايد اميدوار باشيم نسل بعدي از اساتيد حوزه بتوانند نوآوري كنند و مانند منتسكيو كه امروز بر اساس مدل او قواي نظام تقسيم شده، يك معماري جديد براي حكومت پيدا كنند كه ظلم در آن نهادينه شده نباشد. نظر شما چيست؟
شنبه ۷ تير ۱۳۹۹ - ۹:۴۲ عصر
پاسخ: پينوشت: ائمه ما ع ميفرمودند اگر به تعداد صد نفر يا سيصد نفر يار داشتند قيام ميكردند، بعضي موارد حتي چهل نفر ذكر شده. هر كدام از ائمه ع اگر بودند و چند ميليون يار كه امام ره داشت را اگر داشتند قيام نميكردند؟ حاشا و كلا كه قطعاً قيام ميكردند. كافيست مروري بر روايات و احاديث مربوط به قيامهاي دوران ائمه ع بفرماييد. تقيه اگر ميفرمودند دقيقاٌ خودشان ذكر ميكردند كه به دليل نداشتن شيعه و پيرو است. ماجراي شيعه تنوري را يادتان هست كه. حالا آقاي خميني در دوره غيبت امام زمان عج اين همه يار دارد كه قيام كند براي بيرون كردن طاغوت، نكند؟! بعد از مرگ چه پاسخي دارد كه به ائمه ع بدهد؟ آيا بايد فكر كند كه مثلاٌ بعد از فرعون چه كسي سر كار خواهد آمد؟ مسأله اول بيرون كردن طاغوت است. اينكه بعد از طاغوت چه كسي بيايد وظيفه بعديهاست. امروز وظيفه ماست كه خمينيوار قيام كنيم تا عدالت ساختاري بر پا شود، اين ديگر چه ارتباطي با آن آقايي دارد كه چهل سال پيش تكليف خود را انجام داد و شاه و انگليس و آمريكا و اسرائيل و بهائيت را از اين كشور بيرون كرد. او به تكليف عمل كرده. ما به تكليف بايد عمل كنيم تا مشكل اقتصاد را حل كنيم. اين عمل به تكليف است كه به اين آقاي دروغگو و نادان رأي داديم و دولت را به او سپرديم؟ حالا بار اول اشتباه، بعد از چهار سال كه ديديدم اينقدر فاسد است چرا دوباره براي چهار سال انتخابش كرديم؟ آنهايي كه اينطور نادانانه رأي ميدهند نبايد پاسخگو باشند؟ آنهايي كه از او حمايت كردند؟ اقتصاد را دولت نادان نابود كرد و حالا انقلاب بايد پاسخگو باشد؟ انقلاب مال مستضعفين است و بايد آن را به پيش ببرند، تا جاييكه جايي براي اين چپاولگران داخلي نباشد. دشمن خارجي رفته و دشمن داخلي مانده كه بايد بيرون كنيم. اين دشمن نامش جهل است. جهالتي كه به انتخاب دولتمردان بيكفايت منجر ميشود. ياعلي
[ادامه پاسخ]: ...او ميگويد تا تحول و انقلاب سياسي اتفاق نيافتد اصلاً فرصت براي انقلاب فرهنگي فراهم نميشود. يعني چه؟ طراحي يك ساختار جديد براي اداره كشور خرج دارد. سازمان ميخواهد. نيروي انساني با انگيزه ميخواهد. عزم ملي ميخواهد. دولت بايد هزينه كند تا بشود. مجلس بايد قانون بگذارد. وقتي حكومت دست كفار است، منافقين است، كساني كه نميخواهند حكومت اسلامي باشد، چطور ميشود تحت چنين حكومتي اميدوار بود تا مدل حكومت اسلامي طراحي شود؟ استاد حسيني ره ميگويد نميشود. پس ابتدا انقلاب سياسي اتفاق ميافتد و شعارها و خواستها اسلامي ميشود. بعد نياز پديد ميآيد و انديشمندان در طول دههها تلاش ميتوانند يك الگوي جديد طراحي كنند. انقلاب فرانسه را هم مثال ميزد كه دويست سال پس از تحققش توانست الگوهاي اداره كشور بر اساس دموكراسي را طراحي كند. تا سالها كه مدام گيوتين بود و ديكتاتوري ناپلئون! پاسخ سه. متعلق به شيخ علي صفاييست. او فهم «حقيقت» را مقدم بر «طريقت» و «شريعت» ميداند. اصلاً بحث در اين نيست كه حالا حكم اسلام در چنين موقعيتي چه بوده است و امام خميني ره بايد به چه دستور اسلامي عمل ميكرده. بحث اصل بندگيست و اصل خلقت. ما هستيم و خدايي كه ما را خلق كرده و از ما خواسته بارها و بارها در كلام وحي، قرآن، كه قيام كنيم. ما را مكلف به نتيجه نكرده و اصل را بر قيام قرار داده كه مقابل ظلم بايستيم. همانگونه كه تمام انبياء ايستادند و ملاحظه فراعنه را نكردند. قرار هم نيست كه زنده بمانيم و روي زمين شاهد يك تمدن زيبا و لذتبخش باشيم. دنيا دار امتحان ماست و همه بايد اين دوره رنج را بگذرانيم. مهم اين است كه بفهميم دين يعني چه و حقيقت آن چيست. سپس شريعت و طريقت ميآيند و بر اساس آن حقيقتي كه از دين ميشناسيم راهنمايي ميكنند. آقاي نوري همداني نيز يك بحث مفصل درس خارج جهاد دارند كه فايلهاي صوتي آن روي اينترنت پيدا ميشود. آنجا رواياتي را كه حجتيهايها بر رد قيام امام ره ميآوردند را يكي يكي بحث كرده و توضيح ميدادند. در نهايت هم نه تنها جهاد دفاعي را بلكه جهاد ابتدايي را هم ميرسند به اينكه جايز است در زمان غيبت انجام شود. رواياتي كه ادعا ميشود...
شنبه ۷ تير ۱۳۹۹ - ۹:۴۱ عصر
پاسخ: ...تا قبل از قيام امام زمان عج هر پرچمي كه بلند شود براي قيام باطل است. در همان دوره بحث هم اشاره ميكنند كه چقدر ائمه ع از قيام زيد حمايت كردهاند و براي او دعا نمودهاند. خيلي قيامهاي ديگر هم بوده مانند فخ كه مورد تأييد ائمه ع بوده است. اينكه قيام مختار و زيد را نادرست تلقي كنيم به دليل عدم اطلاع از تاريخ است. روايات هست و نظر ائمه ع هم مثبت بوده و بسيار تجليل كردهاند. يكي از همكلاسيهاي حوزهام، اوايل طلبگي، رفته بود و در دفتر يكي از همين حجتيهايهاي خيلي معروف در قم كار ميكرد. چرا هي تأكيد ميكنيم بر حجتيه؟ چون ريشه اين تفكر در اين گروه است كه مدارس علوي و نيكان و مانند آن را دارند و بسيار فرقهگونه و شبكهاي در ارتباط با هم تلاش ميكنند ديدگاه حلبي را ترويج كنند. خيليهايشان هم تحصيلكرده و البته ناآگاه هستند و از روي غفلت به اين انحراف دچار شدهاند. يك روز در خيابان بحثمان شد. گفتم اصلاً فكر كن كه يك شاه بد داشتيم، آن را بيرون كرديم. اين را كه قبول داري؟ حالا يك شاه ديگر جاي آن آورديم. اين شاه از آن شاه بهتر نيست؟ بعضي ميگويند اسم اسلام بد در ميرود. مگر شاه صفوي به اسم اسلام روي كار نيامد؟ مگر محمدرضا خود را نظركرده حضرت عباس نناميد؟ تمام شاهان ايران زمين از دوران هخامنشيان خود را خليفه خدا روي زمين ميدانستند. تاجي كه روي سر ميگذاشتند حلقهاي بود نشانه از طرف خداوند كه اعطايشان كرده. حالا امروز ما فرض كن شاه داريم. اين شاه بهتر است يا آن شاهي كه پنجاه سال قبل داشتيم و از استكبار جهاني وحشت داشت؟ دلايلي كه براي «عدم قيام» ميآورند خيلي ضعيف است. هر انسان عاقلي ميفهمد كه فراتر از دين و آئين، وظيفه انساني دارد مقابل ظلم ايستادگي كند. امروز هم اگر مسئولين به ظلمي كه مدتيست آغاز كردهاند پايان ندهند، همه ما ميايستيم و يكبار ديگر بيرونشان ميكنيم. قيام براي همه زمانها و همه مكانهاست. حتي اگر كشته شويم. تعارف هم با اين آقا و آن آقا نداريم و نبايد داشته باشيم. هر كس ظالم است به او فرصت ميدهيم تا دست بردارد. اگر نشد، تلاش ميكنيم حذفش كنيم. اين وظيفه انساني و سپس ديني و حتي اخلاقي ماست. ما بنده خدا هستيم و قبل از اينكه با هر انسان ديگري پيمان همكاري و...
حامد: سلام عليكم، سوالي داشتم.
هر چند قيام زيد در زمان امام صادق(ع) كار خوبي بود ولي بهتر بود كه از امام صادق(ع) تبعيت مي كرد و قيام نمي كرد. در مورد قيام مختار نيز، به طور مشابه كار بهتر اين بود كه مختار از امام سجاد(ع) تبعيت مي كرد.
امام خميني نيز عليه شاه قيام كردند، از كجا معلوم امام زمان قيام را مصلحت مي دانستند؟ نمي گويم كار امام اشتياه بوده. كار امام خيلي خوب هم بوده. ولي آيا اگر امام شروع به تربيت نيرو و توليد مباني نظام هاي اسلامي مي كردند بهتر نبود؟
وقتي شرايط فعلي جامعه را مي بينم از فسادهاي اقتصادي و امثالهم در جامعه كه دارند آبروي جمهوري اسلامي را مي برند، تصور مي كنم شايد بهتر بود كه امام خميني شبيه ائمه در حالت تقيه مبارزه و تربيت نيرو مي كردند. چقدر ما به خاطر انقلاب، مومنين و انسان هاي بزرگي را از دست داديم. اگر اين افراد به جاي صرف انرژي در انقلاب كردن، مباني نظام سازي اسلامي را مي چيدند بهتر نبود؟ حداقل زماني كه اين مباني چيده مي شد بعد انقلاب صورت مي گرفت.
شنبه ۷ تير ۱۳۹۹ - ۷:۴۳ عصر
پاسخ: سلام. سؤال پرتكرار و پربسامديست. از ابتداي انقلاب هم بوده، حتي پيش از آن. امروز هم با رشد تفكر انجمن حجتيه بيشتر طرح ميشود. با مشكلات اقتصادي كه نظام اسلامي هر روز بيشتر روبهرو ميشود. من هم اين سؤال را داشتم. حتي در يك وهلهاي كه كتابي از همين تفكر خواندم، پا شدم و رفتم مشهد كه كانون اين انديشه است و با بعضي از آنها گفتگو كردم. لحظاتي هم دچار ترديدهاي شديدي شدم به حدي كه براي روح امام خميني ره استغفار كردم كه چرا دچار چنين اشتباه بزرگي شده است و دست به قيامي زده است كه نبايد ميزده. با اينكه چند بار وصيتنامه امام را خوانده بودم و با مباني ايشان هم آشنا بودم. يعني ابتدا وقتي انسان بررسي كافي نكرده باشد اين شبهه خيلي بزرگ و قوي به نظر ميآيد. ولي با دقت و بررسي پاسخ را كه يافت، ميبيند چقدر ساده است. من سه پاسخ را عرض ميكنم. اولي خيلي ساده و دمدستيست. يك. همسر مرا كلانتري محل به زور دستگير ميكند، افسر نگهبان هم به او تجاوز ميكند و به قتل ميرساند. من وقتي با خبر ميشوم چه ميكنم؟ گزينه يك: فكر ميكنم بهتر است صبر كنم و ده دوازده سال تبليغ كنم و افراد بيشتري را جذب كنم تا در يك زمان مناسب يك قيام مناسب راه بياندازم؟ يا از خون خود و همه اموالم ميگذرم و چاقو در شكم افسر نگهبان؟ خصوصاً اگر تعداي از اهل محل هم همراهم شوند و زورمان به كلانتري برسد. آيا فكر ميكنيم كه پس از قصاص افسر نگهبان چه كسي مسئول كلانتري محل خواهد شد؟ غيرت انساني كدام را تجويز ميكند؟ وضعيت ما قبل از انقلاب اين طور بود. كتاب «صعود چهل ساله» را جستجو كرده و رايگان دانلود كنيد. هست. دقيق هم طراحي شده، آمار و اطلاعات است درباره گذشته كشور ما. از ژاپن بخوانيد كه چطور سربازان آمريكايي تجاوز ميكنند و مردم ژاپن هم اعتراض، بعد دولت ژاپن از آمريكا خواهش ميكند كه به تجاوز سربازان خود به زنان ژاپني خاتمه دهد! سالي هم پنج ميليون دلار هزينه سربازان آمريكايي را پرداخت ميكند. اين را در روزنامههاي ژاپني نوشتهاند! ايران قبل از انقلاب اين طور بود. بيست هزار مستشار آمريكايي و خود مسئولين كشور. چه ظلمهايي كه آشكار به مردم ميشد. اين پاسخ اول. اما دو. آسيدمنير يك پاسخ علميتر دارد...