به نام خدا

در پارسي‌بلاگپيامك ديرهنگام

شنبه ۲۵ دي ۱۳۸۹ - ۷:۳۱ عصر

«[...] دوست داره برگردي به زندگي!» 25/10/1389 - 19:09
[اسم كوچك پدرزن حذف شد]

در تلفن مي‌خنديد
گفت همين الآن اين پيامك را دريافت كرده است
از طرف يك شاگرد
يكي از شاگردان پدرزن
كه البته الآن مدعي است كمتر با پدرزن در ارتباط است
به دليل اشتغالات كاري و مالي

- تو چه پاسخ دادي؟
«خدا لعنتش كنه!
هر كاري دلشون خواسته كردن،
حالا من برگردم؟
به دخترش گفتم به دروغاش اعتراف كنه
تا اجازه بدم برگرده!»

گفتم: برادر!
خيلي جالب است حكايت اين پير گرفتار
پدر زنت را مي‌گويم
دختر او از خانه تو رفته
دختر او شش شكايت عليه تو كرده
و بيش از هفت، هشت دادخواست عليه تو داده
و چند دستور موقت قضايي برايت گرفته
و اين‌همه دروغ از خودش در كرده
حالا...
عجب رويي دارد اين پدر زن!
خدا وكيلي...
يهو وسط حرفم پريد:
«خدا وكيلي رو كه نيست، سنگ پاي قزوين است!»

گفتم: تو هم ياد سنگ‌ پاي قزوين افتادي؟! :)
خنديد و خداحافظي كرد
حالش نسبت به ظهر كه با هم ديدار كرده بوديم خيلي بهتر بود!

پ.ن. برادرم! چه خوش گفت يكي از بندگان خدا:
اين حجتي است براي صداقت تو
مگر از ظلم و ستمِ تو كوهي از دروغ‌ها نساخته بودند
و قصه تنفر كه هرگز به زندگي باز نمي‌گردند
بايد خيلي شوهر خوبي باشي
كه اين‌طور دنبال بازگشت به زندگي هستند
البته چون كم مي‌شود از تكبّرشان
به جاي اين‌كه بگويند: «دوست دارند برگردند به زندگي با تو»
اين‌طور كلام را چرخانده‌اند
اگر ظالم بودي و شوهر بد... مطمئن باش دست و پا نمي‌زدند به اين شيوه!
به بنده خدا گفتم: «راست مي‌گفت آن روانشناس كه پدر زن بيمار رواني است»، يادت هست؟!


مطلب بعدي: المغالطات العينيّة مطلب قبلي: داده‌هاي كارگروه‌ها

نظرات

يك مداد:

با عرض سلام و lدب: قصد بي ادبي نداشتم بلكه ميخواستم ذهن شما را از لجبازيها و كينه هاي امروز به سمت محبت هاي ديروزتان معطوف كنم!!!

قبول دارم كه خداوند بر كسي كه ميداند اميد هدايت در او نيست غضب ميكند . ولي او خداست!!! از نهان و غيب و آينده خبر دارد!! اما جز او چه كسي آينده را ميداند؟؟ چه كسي باورش ميشد كه حر با يك تصميم تحت هدايت امامش زندگي و آخرتش را دگرگون كند!! آيا غير از اينست كه لطف خدا شامل حالش شد؟ ما همه به لطف خداوند اميدواريم و همين اميد است كه امتنان خاطرمان ميشود!! برخلاف نظر شما من معتقدم فرصت تربيت همينجاست!!!!!!!!!!!! تربيت با تعريف "رشد وضعيت موجود به وضعيت مطلوب!" تربيت يك انسان بهترين توشه ي آخرت است! مگر نه اينكه انبيا همه براي تربيت بشر آمده اند! و من فكر ميكنم تربيت وظيفه ي هر انسانيست چه تربيت خود چه ديگران! چو ميبيني كه نابينا و چاه است اگر خاموش بنشيني گناه است!!!!!!! واتفاقا" اگر انحراف زن را ميبيني وظيفه ي خطير تربيت به عهده ي شخص شخيص شماست!

باور من هم در اينست كه فرزند طلاق چه بهتر تا فرزند دعوا! و اين را بارها و بارها ديده ام تا باورش كرده ام!

اگر ميگويم گذشت ! منظور رها كردن گذشته و ساختن آينده است! نه استخوان در گلوي هم بودن!!!!!!!!!!!! البته كه چهار سال زندگي را با مطالعه ي دو شبه نميشود قضاوت كرد!!!!!!!!!! گرچه من اصلا" بر جايگاه قضاوت نيستم و تنها نيت خيرم را بر قالب كلام عرضه داشتم!

جمعه ۲۶ فروردين ۱۳۹۰ - ۷:۵۶ صبح
پاسخ: تشكر!
سيدمهدي:

ادامه پاسخ:

...خوانديد كه زن نوشته و اقرار به نادرستي انديشه پدر كرده، با زني كه مي‌داند پدرش ناروا مي‌گويد، ولي باز اصرار بر تبعيت از او دارد و شوهر را آزار مي‌دهد تا دل پدر را به دست آورد چه مي‌شود كرد؟ فرمايش شما را قبول دارم كه بايد صبر كرد، اما هدف از صبر چيست؟ به نظر شما خداوند چرا صبر مي‌كند در برابر اشتباهات ما؟ در قرآن هم هست و در روايات صحيحه؛ خداوند اميد هدايت ما را دارد و چون بداند در كسي اميد هدايت نيست، بر او غضب مي‌كند، چنان كه بر اقوام گذشته كرد و باران سنگ باريد يا به سيل و توفان نابودشان ساخت و اين را براي درس عبرت ما ذكر كرده است در قرآن. اگر ذره‌اي اميد به اصلاح داشتم چون گذشته راه صبر پيش‌ مي‌گرفتم، تا چون امروزي خوار در نظر عزيزي چون شما نباشم كه به سيادتم شرمنده باشم و به كودكانه‌هايم با شما مؤاخذه شوم. اما... وقتي اميدم را پي كردند و از اصلاح‌پذيري زن مأيوس شدم، با اين سخن خداوند مواجه گشتم‌: مگر زمين من وسيع نبود، چرا هجرت نكردي؟ و فرمايش حضرت رسول ص در نظرم آمد كه: لايلدغ المؤمن من جحر مرتين. مؤمن كه از يك سوراخ دوبار گزيده نمي‌شود. باري، راه طولاني است و سالك تنهاست، اگر همراهي نجويد به كه به نارفيق مبتلا. خدا يارتان.

پنج‌شنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۰ - ۶:۱۷ عصر
يك مداد:

ياد ايام بخير:

كودكي .بازي .شادي .روياهاي كودكانه .خاطره ها همه و همه تصويري از مهدي در گوشه ي ذهن كوچكم جاي داده بود تا آن روز كه او را در لباس مقدس طلبگي ديدم. ابهت لباس .نور چهره .زيبايي كلام و شيوايي بيان يكباره ذهنم را دگرگون ساخت و تصوير ديگري از سيد اولاد رسول ا... در گوشه اي از ذهنم جاي گرفت.

زمان چه زود ميگذرد!! بازي روزگار چه عجيب همه چيز را زير و رو ميكند! ا چند روز قبل به وبلاگي آمدم كه به بياني همه ي ذهنم را خشكاند ودر عجب و بهت زمانه غوطه ورم ساخت!! دو شب است كه تا نيمه هاي شب داستان نقشه طلاق را ميخوانم و تمام روز داستان را در ترازو سبك و سنگين ميكنم!! داستاني كه حتي تصور آن هم برايم دشوار است!! آنگونه كه از شواهد هويداست شما خود در همه ي امور دين و منطق و فلسفه و رايانه و ... استاد اساتيد هستيد اما آنچه عقل ناقص و سواد كم من مرا ياري ميكند اينست كه:

هركه يكطرفه بره به قاضي بلاخره برميگرده راضي

آنچه من فهميدم اصلا" اختلافي بين زن وشوهر نبوده بلكه دعوا بين پدرزن و دامادست!!!!!! البته بايد حرفهاي زن را هم شنيد!!! من اين خانم را نه ديده ام و نه ميشناسمش! حتي اسمش را هم نميدانم!! ولي از نوشته هاي اين داستان احساس كردم او هم قرباني دعواي پدرزن و دامادست! البته همه ي اشتباهاتش آشكارست! ولي فكر ميكنم او بخاطر فشار رواني كه شما بر او وارد كرده ايد نتوانسته با عقلش زندگيش را مديريت كند به همين دليل اشتباه روي اشتباه كار رابدتر از بد كرده است!

فشار رواني؟؟!! من فكر ميكنم شما بزرگترين ثروت او را يكدفعه از هم پاشيديد! بزرگترين ثروت هر دختر پدر است!!!!!!!!!! پدر قداست خاصي براي دختر دارد!و واي از آن روزي كه دختر ببيند كسي به اين قداست بي حرمتي ميكند! واي...............و واي ................................. شايد شما از او نخواسته ايد كه منزل را ترك كند ولي با اختلاف نظرهايتان با پدرزن در مقابل پدرزن قرار گرفتن او را درهم شكستيد! سوء تفاهم نشود. من هيچيك از رفتار و گفتار اين خانم را تاءييد نميكنم ! ولي بايد به منشاء رفتارش فكر كرد!

ببخشيد بي پرده سخن بگويم: بايد ناز زن را كشيد!!! اين غريزه ايست كه خداوند در ما زنها نهاده است! شما ميفرماييد معذرتخواهي نكرده و اشتباهاتش را قبول نكرده است.آيا همينكه به شما پيامك داده است يكجور عذرخواهي و قبول اشتباه نيست؟؟!! زبان زن زبان ظريفي ست! زيرا زبان او زبان دل است!!! قبول دارم در حق شما اجحاف شده و شما از جوانب مختلف متحمل ضرر گشته ايد ولي از شما انتظار ميرود با گذشت اين ماجرا را ختم به خير كنيد!!!

شما از اختلافتان چيزي ننوشته ايد و فقط از دعواهايتان گفته ايد و به قول معروف در دعوا هم كه حلوا خيرات نميكنند!! او ميخواسته لج شما را دربياورد و ببخشيد فكر ميكنم شما هم همين نيت را داشته ايد!!! آيا بهتر نبود بجاي لجبازي از سياستهاي عمه گونه ام در جمع كردن اين ماجرا در همان ابتدا استفاده ميكرديد!!!!!!! فكر ميكنم بهتر است شما دست او و فرزندان دلبندتان را بگيريد و به يكجاي دور سفر كنيد و در غربت زندگي نماييد! آنوقت ديگر نه پدرزني هست و نه 16نفر فاميلي كه استشهاد جمع كنند!!

آنجايي كه بايد حساب و كتاب باشد و قاضي به حق قضاوت كند. حساب و كتاب هست و حق به حق قضاوت خواهد كرد. حساب و كتابتان را براي آنروز بگذاريد و امروز بگذريد!!! بخاطر آن سه طفل معصوم كه ناخواسته قرباني غرورها و لجبازيها ميشوند! شما بزرگواري كنيد كه اينها آزمايشاتي بيش نيست. بگذاريد شما برنده ي واقعي اين داستان باشيد! گذشته ها را رها كنيد و به آينده نگاه كنيد. آينده اي كه از آن مريم سادات .سيد احمد و سيد مرتضي ست. گاهي انسان بايد احساسش را براي بست آوردن آرامش فرزندانش فدا كند! هرچه باشد او مادر فرزندان شماست. ديگر شما و او اجازه نداريد فقط به خودتان بينديشيد!

اميدوارم بتوانيد بهترين تصميمها را بگيريد و قطعا" خداوند بهترين ياريگر شماست براي موفقيتهايتان!!

جسارت اين حقير را ببخشيد!

پنج‌شنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۰ - ۳:۰۴ صبح
پاسخ: با سلام. از اظهار نظر شما صميمانه سپاسگذارم. مطمئن هستم با دقت مطالعه فرموده و نظر خود را از آگاهي ارائه فرموديد. از اين وقتي كه مبذول فرموديد كمال امتنان را دارم. بله، فرمايش شما متين و صحيح است. بنده نيز در همان چهار سال گرفتاري، به اين مي‌انديشيدم كه تنها راه نجات خروج از شهر و دور شدن از پدرزن و افكار پريشان اوست. اين راه را پس از بروز اين مشكلات ديگران نيز طرح مي‌فرمودند و اين راه حل را به عمق جان مي‌پذيرفتم كه نيكوست و كارساز. مشكل جايي است كه فعاليت‌هاي انسان به شدت با يك شهر گره خورده باشد و به دور از آن ممكن نباشد. صحيح است كه غربت چالش زندگي‌هايي را كه بزرگي در آن دخالت مستقيم دارد را برطرف مي‌سازد، اما اگر دوري ممكن نباشد، راه ديگر چيست؟ هنوز البته شما ريز مطالب را مطلع نيستيد. نظرتان اين بود كه يك طرفه به قاضي رفتن پيروزي است. البته چنين است. در اين يك سال و نيم اما قاضي زياد بردند مرا كه حكايات را ديديد. آن‌جا كه ديگر يك طرفه نبودم. آن‌جا حق بود و عدالت و قاضي طرفين را مي‌ديد و مي‌شنيد. گفتني‌ها زياد است كه همه را به تفصيل و مستند در سايتي ويژه قرار دادم مستقل از اين‌جا در نشاني: http://chamankhah.com كه تفصيل زياد دارد در 60 صفحه نگارش يافته. با ادله و مدارك قطعيه البته! مي‌دانم از هم پاشيدن يك زندگي خيلي ناگوار است، از همه مهم‌تر نزد خداوند است كه مبغوض‌ترين حلال مي‌باشد. اما چه مي‌تواني كرد اگر راه طولاني باشد و با گرفتاري همراه نتواني رفتن. قديم‌ها مطلب زيبايي شنيده بودم كه زندگي زمين فوتبال اگر باشد، تمرين و آموزش نيست، مسابقه است، فرصت براي تربيت نداري. نادرست است بعضي‌ها مي‌انديشند: حالا زندگي مي‌كنيم، كم‌كم درست مي‌شود. يا مي‌گويند: تربيتش كن! اصلاحش كن! زندگي مسابقه است و فرصتي نيست تا به سادگي از دست برود. عمر در حال گذر است و مگر من و شما چقدر فرصت داريم تا توشه برگيريم و خود را براي آخرت و ملاقات پروردگار آماده سازيم. معتقدم اگر يك سال وقت بگذاري تا يك چالش را حل كني و تا آخر عمر بدوي، بهتر است تا چالش را بگذاري و تمام عمر درگير باشي. مي‌دانم مي‌توانستم مانند بسياري كه شما مي‌شناسيد، تا آخر عمر تحمل كنم و درجا بزنم و گاهي به هزار زحمت گامي به پيش بردارم، اما ترجيح مي‌دهم دندان خراب را بكنم، اگر چه درد دارد، تا باقي عمر را در سهولت بيشتري خدمت كنم. قطعاً خداوند طرفين جدايي را از لطف خود برخوردار كرده و ياري خواهد كرد. طرفين جوان هستند و مي‌توانند زندگي خود را باز بسازند. زندگي در دعوا اما اگر باشد، تا ساليان سال بايد استخوان در گلوي هم باشند و زجر بكشند. درباره فرزندان نيز چنين است. با كارشناسي از اين بابت گفتگو رفت، نظر غالب اين است: فرزند طلاق چه بهتر تا فرزند دعوا. آنان كه در محيط پرتنش والدين پرورش مي‌يابند، نابساماني روحي بيشتر دارند، تا كودكي كه پدر از دست داده يا مادر. اگر چه دومي حسرت چيزي را كه ندارد مي‌خورد، اما اولي هر روز آرزوي مرگ والدين را دارد. شما هم مي‌دانم در بستگان از قسم دعوا زياد ديده‌ايد. در مطالبي كه مطالعه فرموديد، البته به نظرم، رفتار بنده در منزل را دريافته‌ايد كه چه بوده و چگونه شكل يافته و براي حل مشكل چه تلاش‌ها واقع شده است. اما اگر با مداوا حل نشود، مگر جز نيشتر و داغ گذاشتن درماني هست؟! يك‌بار البته همين فرمايش شما اتفاق افتاد، نصيحتي كه كرديد. آن سال كه پدرزن دخترش را برد، سه ماه هم طول كشيد و داماد تلاش وافري انجام داد و در نهايت زن عذر خواست و همه تمام شد به بوسه‌اي. اما بيماري اگر دوام داشته باشد چه؟ مشاور خانواده كه دو ماه با طرفين به گفتگو نشست و تست حتي شخصيت هم گرفت و در نهايت... خوانديد، پيشنهادش اين بود كه جز جدايي چاره نيست. زن ايمان عجيبي به پدر دارد كه علي فرض شما كه مهم‌ترين پشتوانه زن پدر است، قبول، اما اگر پدر نادرست باشد و زن به تمام وجود تبعيت كند، چه بايد كرد؟ مسعود حقيقتاً گرفتار است و بر گرفتاري خود پاي مي‌فشارد و تمام اطرافيان را وادار مي‌كند به تبعيت از خودش. با زني كه مطيع چنين پدري است چه بايد كرد. خوانديد كه زن نوشته و اقرار ...
صبر:

پيشنهادي دارم . بگو اگر حقيقتا خواهان بازگشت به زندگي هستند مهريه و ساير مطالبات مالي را مجضري ببخشند ...

يكشنبه ۲۶ دي ۱۳۸۹ - ۳:۱۶ عصر
پاسخ: صبر كن برادر...! مگر دقت نكردي در كلام‌شان؟! گفتند‌ كه زوج برگردد. نگفتند كه زوجه برگردد تا شرط شما محلي از اعراب داشته باشد! اين‌ها هم براي خودشان جك و لطيفه‌اي هستند آخر خنده! :)
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN