يكي از دوستان معرفي كرد. تماس گرفت و گفت بيا جلسه مشترك، جايي در كوچه ممتاز. گفتم: تنها نميتوانم. قبول كرد با بچهها بروم. بچهها را پشت يك رايانه گذاشت و چند نرمافزار بازي اسلامي داد تا سرگرم شوند، از توليدات يك مركز تبليغي اسلامي. من و ايشان نيز با بزرگي مشغول گفتگو شديم.
آن جلسه تمام شد و تصميم بر اينكه در يك جلسه با حضور كارشناسانشان، طرح بحث نمايم، علميتر و نه اجرايي.
جلسه بعد در مكاني ديگر، اينبار پاورپوينتهايي آوردم و دو بحث را طرح كردم؛ يكي تلاشهاي انديشمنداني براي نظريهپردازي حول و حوش نظامسازي اسلامي. چيزي كه ربط به فقه حكومتي داشته باشد. بحث ديگر هم سبك زندگي بود؛ ريشهها و عوامل، همچنين چگونگي دخل و تصرّف در آن.
مدتي گذشت. تماسي از طرف پژوهشكدهشان كه اينبار بحث را بياور اينجا طرح كن؛ مدرسه علميه مشكوة. نميشناختم. آدرسي دادند و رفتم. خيلي عجيب و غريب. نه تابلويي و نه علامتي. انگار فقط يك خانه بود. كمي كه گشتم و پلاكها را ديدم، يك نوشته قدّ كاغذ A۴. نام مدرسه را نوشته بود.
هيچ كسي منتظر نبود. سر وقت رسيده بودم و حالا طلبههاي بنده خدا رفته نهار. ساعت يك و نيم اصرار كرده بودند كه باش، بودم، ولي خالي! تا بچهها را رساندم مدرسه، سريع رفتم سر قرار كه خلف وعده نشده باشد، با شتابزدگي در رانندگي حتي. پرس و جويي كردم. دو سه نفر را. بالاخره يكي پيدا شد و راهنمايي كرد داخل يك كلاس كوچك. دستگاه ويدئو پروژكتوري هم در اختيار گذاشت.
وقت گذاشتم و در مدتي كه كسي نبود، دستگاه را راه انداختم. روشن كردم و تنظيم و اتصال به لپتاپ خودم. بعد از نيمساعت دو نفر پيدا شدند. پرسيدم: جلسه را آغاز كنيم؟ گفتند: صبر كنيم دوستان ديگر هم بيايند. هر چه صبر كرديم، بيش از پنج نفر نشديم. پاورپوينت را راه انداختم و يكساعت بحث را گفتم. البته يكي دو نفر هم حين بحث ملحق گشتند. همهشان خسته، بندگان خدا پيوسته با خميازه همراهيام ميكردند. بهار بود و كلاً خواب بعد از نهار خوب ميچسبد! به زور انگار چشم خود را باز نگه ميداشتند.
به محض پايان يافتن بحث، استاد ديگري آمد و معلوم شد در همان محل درس ديگري برقرار است. زود خالي كردم تا مزاحمت نباشد. عذرخواستم و زحمت را كم نمودم.
بحث خوبي بود. نظر خودم كه اين است. اگر چه مشتري نداشت و هنوز هم ندارد. مسئولين هم به نظرم صرفاً براي رفع تكليف اقدام به برگزاري نمودند. شايد هم رودربايستي! آري، به نظر خودم بحث خوبي بود. مگر هيچ ماستبندي ميگويد ماست من ترش است؟!
فايلهاي ضميمه را ميتوانيد به صورت رايگان از لينكهاي زير دريافت نماييد.
دانلود: ۱۴۵۸ بار
از نوشتههاي شما استفاده ميكنم و ياد ميگيريم. لطفاً ديدگاه خود را بنويسيد:
تعريفات شما
سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷عالي
پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷عالي
پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷ياعلي
شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷ياعلي
شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷اگر چه مشتري نداشت و هنوز هم ندارد.
پيامبر هم مشتري كم داشت و نوه اش را زير سم اسب كردند ولي روزي ۳۱۳ نفر فرماندهي همه مشتريانش را پس از چند صد سال به عهده خواهند داشت.
يكشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷آموختن
پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۷تفاوت فقه نظام با فقه حكومتي چيست؟
جمعه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۸جريانشناسي فقه نظام
يكشنبه ۱ تير ۱۳۹۹اينكه مشتري نداشت و خوب بود؟؟۱۱
يكشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹فقه نظام
دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰زيبايي
سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱