تناقض مدرنيته
تهران مدرن شده است
مظاهر آن را ميشد ديد
از همان روزي كه تيمورتاش خانههاي قديمي را خراب كرد
دوطبقههاي شمالي و جنوبي راه انداخت
تناقض تهران آشكار شد
فشار جمعيت
شلوغي فراوان
اما
در كنار تمام آلودگيها و خستهكنندگي
مدرنيته همين است
زيباترين و دلگشاترين پاركها را ميسازند
جذابيتهاي بيبديل
شهر غربي ديگر يكنواخت نيست
تهران حداقل نيست
معمولي بودن محلهها را بر ميدارند
انگار شهر را چلاندهاند
همه زيباييها را يكجا جمع ميكنند
در بعضي مناطق
باقي خالي ميشود
از هر چه كه آرامش ميدهد
اين هم مزيد بر علّت
روزي كه ميشد در خانه خودت نفس بكشي
حالا نميشود
حالا همه مردم شهر
براي نفس كشيدن بايد رانندگي كنند
چند كيلومتر
تا به تفرّجگاههاي شهر برسند
بر سنگيني ترافيك بيافزايند
شهر را چلاندهاند
تمام زيباييهايش را چكاندهاند
در عباسآباد و چيتگر و چند نقطه ديگر
باقي از دست رفته است
در خانهها زندگي ممكن نيست
تهران گرفتار مدرنيته غربي شده است!
قال مولانا (ع): «فَإِنَّكُمْ لَوْ قَدْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ، وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الْحِجَابُ» (نهجالبلاغه، خ20)
آنچه را كه مردگان ديدند اگر شما مى ديديد، ناشكيبا بوديد و مى ترسيديد، و مى شنيديد و فرمان مى برديد. ولى آنچه آنها مشاهده كردند بر شما پوشيده است (ترجمه دشتي)