سيب زرد ريز و نقلي
تازه از سهشنبهبازار خريده
نفري چهارتا در كيسه كردم:
- بچهها هر زنگ تفريح يك سيب!
سيداحمد پاسخ داد:
«اگر هر زنگ دو تا سيب بخوريم كه به دو زنگ آخر نميرسه!»
- پسرم! مگه من چي گفتم؟
«تو گفتي هر زنگ دو سيب»
وقت آموزش
هميشه اين لحظات را دوست دارم
اصلاً دنبالشان ميگردم
دلم ميخواهد پيش بيايد
اتفاق بيافتد
تا فوري از آب گلآلود بگيرم
ماهيهايي را كه وقت گرفتنشان رسيده است! د:
- ببين سيداحمد!
تو بايد مراقب صحبت كردنت باشي
اگر بخواهي راستگو باقي بماني
تعجب كرده بود
عمداً خواستم تعجب كند
تحيّر مهم است
حيراني در ابتداي كلام
سؤال پيش بيايد خوب است
دقّت را زياد ميكند
توجه را
تعجب توجه ميآورد
وقتي سؤال در ذهنش شكل بگيرد
ديگر من آموزش را شروع نكردهام
اوست كه يادگيري را آغاز كرده است
اول ارائه نيست
مطالبه است
و اين مهم است
خيلي مهم
- نگاه كن!
وقتي تو صدايي را شنيدهاي
فقط ميتواني درباره شنيدن خودت حرف بزني
نه فراتر از آن
تو ميتواني بگويي: «من شنيدم كه او گفت دو سيب»
نه بيشتر
تو نبايد بگويي: «او گفت دو سيب»
اين حدّ صداقت است!
قبول كرد
فهميد و قانع شد
اما خودمانيم
ما خودمان چطور؟
به دور و برمان بنگريم
در شبكههاي اجتماعي
در خبرگزاريها و خبرسازيها
مطلبي را كه خوانده
از منبعي غيرمعتبر
چطور با قطع و يقين نقل ميكند
تكرار ميكند و بازنشر
راست و حسيني
چقدر از ما
در زندگي روزمرهمان
حدّ صداقت را نگه ميداريم؟!
قال المولي (ع): «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَى وَ دُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا؛ رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ، قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً، اكْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً، وَ رَمَى غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً، كَابَرَ هَوَاهُ وَ كَذَّبَ مُنَاهُ، جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ، رَكِبَ الطَّرِيقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَيْضَاءَ، اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ.» (نهجالبلاغه، خ76)
خداوند رحمت كند مردى را كه حكمتى بشنود و آن را حفظ نمايد، دعوت به هدايت شود و به آن نزديك گردد، و دامن هدايتگرى را بگيرد و نجات يابد. خداى را پاس دارد، و از گناه خود بترسد. تلاش خالص پيش فرستد، و عمل صالح انجام دهد. ذخيره سودمند بيندوزد، و از حرام دورى گزيند. تير به نشانه زند، و پاداش آخرتى بيابد. بر هواى نفس غلبه كند، و آرزويش را تكذيب نمايد. صبر را مركب نجات قرار دهد، و تقوا را توشه پس از مرگ كند. در راه روشن قدم نهد، و ملتزم راه روشن شود. مهلت را غنيمت داند، با عمل خود بر اجل پيشى گيرد، و از عمل خود زاد و توشه بردارد. (ترجمه انصاريان)