حقيقتاً اگر امروز بود چه ميگفت
شهيد آويني
وقتي تازه ماهواره داشت ميآمد
چنين تعابيري درباره آن بيان نمود:
انفجار اطلاعات!
نمي دانم چرا من از اين تعبير آنچنان كه بايد نمي ترسم
و حتي چه بسا
مثل كسي كه ديگر صبرش تمام شده است
از فكر اينكه جهان به سرنوشت محتوم اين عصر نزديك تر مي شود خوشحال مي شوم
نيچه خطاب به فيلسوفان مي گويد:
« خانه هايتان را در دامنه هاي كوه آتشفشان بنا كنيد »
و من
همه كساني را كه در جست و جوي حقيقتند
مخاطب اين سخن مي يابم
«گريختن» مطلوب طبع كساني است كه فقط به عافيت مي انديشند
و اگر نه
مرگ يك بار
زاري هم يك بار
دهكده جهاني واقعيت پيدا خواهد كرد
چه بخواهيم و چه نخواهيم
اين حقيقت
تنها ما را كه شهروندان مطيعي براي اين دهكده بزرگ نيستيم
مضطرب نمي دارد
و بلكه غرب را هم چه بسا
بيش تر از ما
به اضطراب مي اندازد
دهكده جهاني واقعيت پيدا كرده است
چه بخواهيم و چه نخواهيم
و ماهواره ها
مرزهاي جغرافيايي را انكار كرده اند
اين همان دهكده اي است كه در آن مردمان را به يك صورتِ واحد قالب مي زنند
و هيچ كس
نمي تواند از قبول مقتضيات تمدن تكنولوژيك سر باز زند
اين همان دهكده اي است
كه بر سر ساكنانش آنتن هايي روييده است
كه يكصد و پنجاه كانال ماهواره ها را مستقيماً دريافت مي كنند*
او درباره رايانه
و قدرتي كه در آن نهفته است
در مقايسه با ويدئو كه زماني بسيار بد تلقّي ميشد
اينگونه سخن ميگويد:
چه كسي مي تواند اثبات كند
كه ضرر ويدئو از كامپيوتر بيش تر است؟
هيچ كس
روزگار ما روزگار اسارت در چنگ ابزاري است
كه هويت فرهنگي دارند
محصولات تمدن غرب
همگي
كم و بيش
صورت هايي مجسم از فرهنگ غرب هستند
به اعتقاد من
اگر با چشم حكمت به محصولات تكنولوژيك بنگريم
كامپيوتر را بسيار خطرناك تر از ويدئو خواهيم يافت
كامپيوتر " بَعل ذَنوب " است:
بُت بزرگ!
و ما اگر چه درست نيست كه مطلقاً مانع ورود محصولات تكنولوژيك به كشورمان بشويم
اما
اگر قرار شد كه ميان كامپيوتر و ويدئو
يكي را انتخاب كنيم
و مطلقاً اجازه ورود ندهيم
بدون ترديد بايد جلوي كامپيوتر را بگيريم
كامپيوتر اگر چه به نظر مي آيد كارها را راحت تر مي كند
اما اين كار را
به بهاي بسيار سنگيني انجام مي دهد
كامپيوتر براي آنكه بتواند كارها را راحت تر كند
از يك سوي
بايد
همه سيستمي را كه لازمه وجود و عمل اوست
به همراه بياورد
كامپيوتر را نمي توان از سيستم كامپيوتري جدا كرد
و سيستم كامپيوتري
يعني همه غرب
كامپيوتر فقط در سيستمي كه خودش طراحي و ايجاد كرده است مي تواند كار كند
و به اين ترتيب
با ورود كامپيوتر
تمامي سيستم قبلي مي بايست كه خود را متناسب با كامپيوتر تغيير دهد
همان طور كه نتوانسته ايم از ورود كامپيوتر جلوگيري كنيم
از ورود ويدئو هم نخواهيم توانست
اگر چه نظارت بر ورود هر دوي اين محصولات تكنولوژيك لازم است
هر چيزي كه ما را در حدّ كامپيوتر مقيد كند
به همان ميزان تقيدي كه به همراه دارد خطرناك است
اما
ما در جهاني زندگي مي كنيم
كه در آن مرزها در حال فرو ريختن اند
و در عصري به سر مي بريم
كه محصولات تكنولوژيك لازمه حيات بشري هستند
و بنابراين، اصلاً نبايد درباره ورود يا عدم ورود ويدئو به كشور انديشيد
چه ما بخواهيم و چه نخواهيم اين كار انجام شده است**
و مهمترين راه حل
مطلبي كه ذهن همه ما را مشغول ميكند
اينكه چه بايد كرد:
اكنون بايد در اين باره كه
" چگونه ويدئو را مسخّر خويش كنيم " بينديشيم
و البته اين كار
جز با وصول به معرفت نسبت به ماهيت ويدئو
و غلبه روحي بر حقيقت آن ممكن نيست**
امروز گرفتار اينترنت هستيم
شبكههاي اجتماعي گسترده
وقتي ميبينم چگونه
تمام اطرافيانم
تمام آشنايان و دوستان
سرشان پايين افتاده
و هر لحظه
هر آن
حجم انبوهي از اطلاعات بيفايده را تلقّي مينمايند
بر روي رايانهاي كوچك به نام تلفن هوشمند
smart phone
و در بيهودگي آن غرق ميشوند
حال عجيبي پيدا ميكنم
نوعي دلسوزي
براي نسلم
براي انسانيّت جامعهام
وقتي پدرم
بدون اينكه تحقيق كند
يا نيازي به تحقيق اصلاً حس نمايد
تمام اطلاعاتي را كه از طريق اين شبكهها در اختيارش قرار ميگيرد را
وحي منزل ميداند
و اخباري كه بيشتر به دروغ ميمانند تا راست
برايم ميخواند و شگفتياش را ابراز ميدارد...
ياد آويني ميافتم
سيد شهداي اهل قلم
و ياد مطالبي كه درباره نابودي قريبالوقوع غرب ميگفت:
غرب ذاتي پارادوكسيكال دارد
و اين پارادوكس هاي پايانه اي
سرنوشت محتومي هستند
كه تمدن امروز به سوي آن راه مي سپرده است
انفجار اطلاعات
از همين ترمينال هايي است
كه
تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشكار خواهد كرد
وقتي حصارهاي اطلاعاتي فرو بريزد
مردم جهان خواهند ديد
كه اين دژ ظاهراً مستحكم
بنيان هايي بسيار پوسيده دارد
كه به تلنگري فرو خواهد ريخت
قدرت غرب
قدرتي بنيان گرفته بر جهل است
و آگاهي هاي جمعي كه انقلاب زا هستند به يكباره روي مي آورند
همچون انفجار نور*
جهل را كه از بين ببريم
غرب را بردهايم يعني
و آرامشي عجيب در اين كلامش نهفته است:
و اما درباره خودمان
نبايد بترسيم
حصارها تا هنگامي مفيد فايده اي هستند
كه دزدان شب رو، بر زمين مي زيند
اما آن گاه كه دزدان از آسمان فرود مي آيند
چگونه مي توان به حصارها اطمينان كرد؟
پس بايد
از اين انديشه
كه حصارهايي بتوانند ما را از شرّ ماهواره ها محفوظ دارند، بيرون شد
و « خانه را در دامنه آتشفشان بنا كرد. »
بايد در رو به رو شدن با واقعيت
به اندازه كافي جرئت و شجاعت داشت
غرب
از همان آغاز
غايتي مگر برپايي يك حكومت جهاني نداشته است
و هم اكنون نيز
چه آنان كه از حاكميت ماهواره ها به وحشت افتاده اند
و چه آنان كه مشتاقانه چنين روزي را انتظار مي برند
هر دو
حاكميت ماهواره ها را با حاكميت جهاني غرب يكسان گرفته اند
و هر دو اشتباه مي كنند!*
شبكههاي اجتماعي
كاربردشان
پرمصرفشدنشان
گستره حضورشان
گستردگي استقبالشان
دارد به اوج خود ميرسد
به منتهاي روابطي كه ميتواند پديد آورد
و اين نقطه
آغاز دوره انزجار است
تنفّري پديد خواهد آورد
و وازدگي ناشي از آن...
ديري نخواهد پاييد كه سقوط خواهند كرد
شايد چند سال فقط...
به زودي آگاه ميشوند از عمري كه به پاي اين روابط هدر دادهاند
و هر آن ميدهند!
* http://old.aviny.com/article/aviny/Chapters/EnfejareEttelaat.aspx
** http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/89/Goftogo.aspx
نظرات
حامد: ممنون،
از طريق ايميل گمان كنم راحت تر باشه سوالاتم را از توضيحتون بپرسم چون اينجا ظرفيت هر پيام محدوده و مطالب تكه تكه مي شود.
جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۷ صبح
پاسخ: بله، صحيح ميفرماييد، تشكر.
[ادامه پاسخ]: ... به گمان من «انرژي، جرم، ميدان» يك نسبت كامل را در خارج ايجاد كردهاند كه ميتواند پديد آمدن تمام نيروها را توجيه كند؛ گرانش و مغناطيس و هستهاي ضعيف و قوي. مثلاً شايد يك امتئوري باشد. اين ميشود نسبتهاي بيروني «جرم» كه موضوع تعريف ماست. بعد ميرويم داخل آن، تا نسبتهاي سهتايي اصلي داخلي آن را پيدا كنيم. اينجا چون فرض ما اين است كه «جرم» از تلاقي «انرژي» و «ميدان» حادث شده، پس در حقيقت درون جرم يك طيفي از اجزاء وجود دارد كه يكسوي آن به انرژي شبيهتر است و يك سوي آن به «ميدان». فرض كنيد اسپين يك الكترون؛ انگار كه يك انرژي در يك ميدان گير افتاده باشد. دقيقاً اينجاست كه جرم پديد آمده. بنابراين ما در حقيقت دنبال سه موضوع دروني ميگرديم كه ميتوانيم در ابتدا اين طور توصيفشان نماييم: «انرژي ِ جرم»، «ميدان ِ جرم» و «جرم ِ جرم». اولي سمت راست طيف، دومي سمت چپ و سومي وسط طيفي قرار دارد كه ما تمام آن را «جرم» ميناميم. حالا بايد بگرديم و در واقعيت موضوعي پيدا كنيم كه بتوانيم آن را انرژي ِ جرم توصيف كنيم. مثلا ً «پتانسيل» شايد بتواند نزديك به اين توصيف باشد. ميدان ِ جرم هم شايد بتوانم گفت معادل «چگالي»ست. زيرا هر چه جسم چگالتر، ميدان آن قويتر. فراموش نكنيد كه اينها گمانهها و حدسيات شخص من است و هنوز به مرحله آزمون نرسيدهايم. پس ما سه بُعد دروني «جرم» را حدس زدهايم. اكنون چون ميدانيم «جرم» يك طيف از موضوعات مرتبط با هم است كه اين سوي آن پتانسيل و آن سوي آن چگالي قرار دارد، ابتدا بايد دنبال 27 موضوعي بگرديم كه اولي آنها پتانسيل تقريباً خالص است و آن سوي آن چگالي تقريباً خالص. تا در مرحله بعد بتوانيم به 81 وصف برسيم...
سهشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۱:۳۱ عصر
پاسخ: ... 81 اثري كه ميتوانيم از موضوع جرم درك نماييم. استاد حسيني براي سادهتر شدن اين كار، جداولي را طراحي كردهاند كه قرار دادن موضوعات در آنها، شناخت 27 موضوع و 81 وصف را آسانتر ميكند. من نيز خلاقيتي به كار بستم و سال 84 آن را وارد اكسل كردم و به صورت فرمولي در آوردم. به اين نحو كه وقتي ابعاد اصلي را در سلولها مينويسي، تمام تركيبات را در خانههاي مرتبط پر مينمايد و در انتها، صرفاً بايد موضوعات معادل را پيدا كنيم. حالا... ما چون نسبتها را پيدا كردهايم، متوجه ميشويم كه سهم تأثير هر كدام در تحقق موضوع «جرم» چقدر بايد باشد. مثلاً پتانسيل، بايد 64 برابر چگالي در تغييرات جرم تأثير داشته باشد. اكنون آزمون ميكنيم و جرمهاي مختلف را انرژي پتانسيل و مقدار چگاليشان را اندازهگيري مينماييم. اگر نسبت 64برابري وجود نداشت، ميفهميم كه اشتباهي صورت گرفته و به جاي مثلاً پتانسيل بايد موضوع ديگري بيابيم، زيرا فلسفه ما ميگويد: ضرورتاً جرم داراي موضوعي دروني هست كه 64 برابر ضعيفترين موضوع دروني آن در تغييرات آن سهم دارند. چرا؟! خب، اين ديگر سه چهار دور بحث فلسفي دارد كه استاد حسيني تلاش نموده در مباحث فلسفه كاربردي خود توضيح داده و اثبات نمايد. كه جزوات تفصيلي و كامل آن نيز موجود است. توانستم بحث را روشن كنم؟ نظر شما چيست؟ نسبت به كليّت اين روش؟
حامد: ممنون از توضيحاتتون. 81 نسبت! براي تعريف يك موضوع، استاد(ره)
ذهن خيلي خلاقي داشتند. انشاالله بتوانم كتاب مربوطه را تهيه كنم.
ممنون ميشم مثلا براي تعريف كميتي مثل نيرو يا جرم يا يك كميت فيزيكي ديگر چند مورد از آن 81 نسبت را نام ببريد.
سهشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۱ عصر
پاسخ: نام بردن نسبتها براي موضوعي مانند نيرو يا جرم كار دشواريست. ولي من اجمالاً روش را براي شما توضيح ميدهم. شايد شما بتوانيد بهتر آن را به كار بگيريد. ايشان در مباحث فلسفي خود به اين نتيجه ميرسند كه هر جا نسبتي برقرار باشد، طرفين نسبت تنها نيستند، بلكه چيزي در بين آنها واقعاً وجود دارد. مثلاً مولكول اكسيژن با دو مولكول ئيدروژن نميتوانند با هم تركيب شوند، مگر اينكه يك امر واقعي ميان آنها پديد آيد به نام «نسبت بين اكسيژن و ئيدروژن». بنابراين ما در هر تركيبي با سه جزء مواجه ميشويم. سپس در بحث معرفتشناسي چون معتقد ميشوند كه ما فقط قادر به درك نسبتها هستيم، پس هميشه با درك سهتايي هر موضوع مواجه ميشويم. ضمناً چون خود ِ علم ما نيز «علمي»ست، پس نسبتهاييست سهتايي. اين ميشود كه براي شناخت هر موضوع، سه مرحله درك روي سه بُعد از موضوع خارجي كه هر كدام به سه جزء دروني خود تعريف ميشوند متمركز ميگردد. از اين رو هيچ موضوعي تعريف نميشود مگر اينكه 27 موضوع مرتبط با هم در آن ديده شود. و چون هر موضوع به تنهايي سه وصف دارد تا توصيف شود، در تحليل، با سه 27 تا يعني 81 «وصف» مواجه ميگرديم. اوصافي كه با يكديگر با نسبتهاي متفاوت تركيب شدهاند تا توانستهاند يك موضوع خارجي را پديد آورند. مثلاً اگر بخواهيم «جرم» را تعريف كنيم، ابتدا بايد نسبتهاي بيروني آن را بيابيم. يعني اين جرم لاجرم با هزاران موضوع ديگر در ارتباط است كه توانسته يك موضوع باشد. اما ما به دليل روش شناختمان، صرفاً در گام اول ميتوانيم يك نسبت را ببينيم كه شامل سه موضوع است. از اين رو به دنبال دو موضوع همعرض جرم ميگرديم. من حدس ميزنم آن دو «انرژي» و «ميدان» باشند. در اين مرحله همانطور كه قبلاً عرض كرده بودم، ما با مشاهدات پيشيني خود، در حال ساخت يك فرضيه هستيم. بنابراين نميتوانيم فعلاً بگوييم قطعاً درست پيدا كردهايم...
[ادامه پاسخ]: ...از اين رو ايشان شناخت از ذات اشياء را ناممكن ميدانند، اما به كمك رياضيات، نشان ميدهند نسبتهايي كه بين ادراكات ما از واقع وجود دارند، متناسب با نسبتهايي هستند كه ميان اشياء خارجي حقيقتاً هست. بنابراين تنها راه قطعي ارتباط علمي و ادراكي ما با واقع، بهرهبرداري از همين نسبتهاست. از اين رو ايشان يك معرفتشناسي جديدي را پايهريزي كردهاند كه تحت عنوان «روش توليد تعاريف كاربردي» شناخته ميشود و كتاب آن نيز منتشر شده. اين شيوه بر اساس همين نسبتها كار ميكند. در اين روش، براي تعريف هر موضوع، بايد 81 نسبت را ميان اجزاي آن مشاهده كرد و سهم تأثير هر كدام را تعيين نمود، تا تعريف كامل شود. شخصاً بارها تلاش كردم تا بر اساس روش ايشان موضوعات مختلف را تعريف كنم، ولي روش ايشان در مرحله اوليه تنها يك فرضيه به ما ميدهد. اين فرضيه تا به آزمون گذشته نشود نميتواند تعريف موضوع محسوب گردد. در مرحله آزمون ما بايد با تغيير نسبتها، نشان دهيم كه همان نسبتهاي
ذهني در خارج نيز تكرار ميگردند. مثلاً اگر نسبت وزن شكر را در آزمون دوم، دو برابر بيشتر از آزمون اول نماييم، بايد آزمايش كنيم آيا غلظت مرباي حاصله طبق فرضيه ما دو برابر ميگردد يا خير. با اين آزمونها سهم تأثير 81 جزء در كلّ مشخص ميگردد و ميتوانيم متوجه شويم كدام اجزاء را اشتباهاً در تعريف داخل كردهايم و كدام را در جاي نادرست قرار دادهايم. وقتي تعريف كامل شد، در حقيقت آنچه كه امروزه در فيزيك به نام معادله ميشناسيم به دست آمده است؛ يعني نسبت واقعي ميان متغيّرهاي مرتبط با هم، متغيّرهايي كه با هم يك كلّ واحد را ميسازند. بنده صرفاً تا مرحله فرضيه توانستهام در برخي موضوعاتي كه ميشناختهام پيش بروم، ولي امكان آزمون تا كنون نداشتهام. براي كسب اطلاع بيشتر در اين باره ميتوانيد نشاني
http://isaq.ir/vdcicqa32t1au.bct.html و يا
http://goo.gl/Vdqsv1 را ملاحظه فرماييد. موفق باشيد.
يكشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۳:۰۷ عصر
حامد: خوشحالم از اينكه از زمان دبيرستان چنين دغدغه اي داشته ايد. شما معرفت شناسي علامه منير الدين در فيزيك را چقدر مولد و كارآمد مي دانيد؟ با توجه به پيشينه فيزيكي كه داشته ايد، شده است تا كنون در موردي از فيزيك بر مبناي اين معرفت شناسي به تفكر بپردازيد و نتيجه اي بگيريد؟
يكشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۱:۳۶ عصر
پاسخ: استاد حسيني (ره) نگاهي كلان به نظام علمي داشتهاند و ارتباطي مبنايي بين علوم حوزوي و علوم دانشگاهي تعريف كردهاند. از نگاه ايشان حوزه علميه مكلّف است تا با روش اِستناد، احكام حكومتي را از اَسناد يعني كتاب و سنت استخراج نمايد. ايشان مبادي و مباني چنين علم استنادي را تشريح نمودهاند و به لوازمات آن پرداختهاند، اما به خود ِ اين علم و مسائل آن نپرداختهاند. محصول اين شيوه تفقه، نظامي مرتبط از احكام فقهيست كه با يكديگر مرتبط و هماهنگ ميباشند. اين احكام فقهي براي اينكه قابل پيادهسازي باشند، نيازمند معادلاتي ميباشند. ايشان از يك روش تحقيق و پژوهشي صحبت كردهاند كه سرفصلهاي مفصّلتري از روش تحقيق مرسوم در علم فيزيك و يا ساير علوم تجربي دارد. اگر چه خود ِ اين روش تحقيق را توليد نكردهاند، ولي روش دستيابي به آن را فهرست نموده و درباره آن سخن گفتهاند. بحث ايشان از اين نقطه آغاز ميشود كه «تكامل انتظارات» اولين نقطه حركت به سوي طراحي روش تحقيق جديد است كه طي مراحلي به توسعه نظامهايي منجر ميشود: نظام حدود اوليه، نظام اصول موضوعه، نظام اصطلاحات، نظام تعريف، نظام معادله، نظام اركان، نظام ابزار و نظام آزمون. سپس بعد از تحوّل و توسعه اين نظامات سه دسته پژوهش كتابخانهاي، نظري و كاربردي مورد نياز است. ايشان در اين باره يك دوره مفصل بحث دارند كه به صورت جزوه نيز منتشر شده است. اما تمام اين بحثها صرفاً بيان يك شيوه و روش براي توليد روش تحقيق است كه نام آن را چنين گذاشتهاند: «توسعه كارآمدي روش تحقيق در علوم كاربردي» البته با رويكرد اسلامي. بيشتر مباحث استاد حسيني (ره) بر مباني و ريشههاي تحوّل در علوم متمركز شده است. اما در بُعد معرفتشناسي، ايشان نظريه جديدي براي دستيابي انسان به علم تعريف كردهاند كه مبتني بر «تناسب» ميباشد. ايشان تنها راه ارتباط انسان با واقعيت را «نسبتها» ميداند. زيرا ما راهي به ذوات و درك كنه واقعيت اشياء نداريم. ما تنها آثاري را درك مينماييم كه اين آثار شبيه آنچه در مباني نظري كوانتوم تحت عنوان «اثر مشاهدهگر» گفته ميشود، متأثر از خود بيننده هم هست و واقع را آنطور كه واقعاً هست نشان نميدهد...
[ادامه پاسخ]: ...از خود ميپرسيدم: اگر فرمول سرعت و شتاب و برخورد و تبديل ماده و انرژي همين است كه گفته شده، پس چرا ما در هنگام روشن كردن خودرو نام خدا را ذكر ميكنيم و مطمئن هستيم خطر تصادف را كاهش ميدهد؟! مگر ذكر نام خدا تغييري در نظريه احتمالات پديد ميآورد و معادلات فيزيك را بر هم ميزند؟! اگر فيزيك همين است، پس يا ما بسمالله گفتنمان لغو است و يا متغيّري هست كه از معادلات جا مانده و در فرمول قرار نگرفته. احتمالاً درون يكي از ثوابت فيزيك مخفي شده، در ميان خيل عظيمي از متغيّرهايي كه به دليل مغفول ماندن، شكل ثابت پلانك و گرانش و سرعت نور و مانند آن به خود گرفتهاند. گمان ميكردم اگر همه چيز بايد به معادله بدل گردد، چرا بايد چيزي به عنوان «ثابت» درون معادله جا خوش كند؟! اين معادلهها روزي كامل خواهند شد كه ثابتي در خود نداشته باشند، زيرا تصوّر ميكردم «ثابت» يعني «جهل»، جهل نسبت به بخشي از معادله و روابطي كه از آنها بياطلاع هستيم. در هر صورت، خوشحالم از اينكه دكتر گلشني دنبال چنين مطلبي هستند. يادم هست فيلمي از تدريس ايشان ميديدم، قريب به يكساعت، تمام مدت را مشغول اثبات معادله شرودينگر بود و كل تخته سياه را پر كرد! تعجب كردم از اين حافظه و اين دقت و اين اطلاعات. اميد كه به زودي اين كار بزرگ به دست ايشان و شاگردانشان به سرانجام برسد. تشكر از خبر خوبي كه بيان فرموديد. در پناه حق.
يكشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۹:۰۲ صبح
حامد:
جهان بيني اسلامي در تمامي مراحل توليد علم از مشاهده و تجربه گرفته تا فرضيه سازي و آزمون و تحليل و نظريه پردازي و داوري بين نظريه ها تاثيرگذار است.
براي مثال در جهان بيني اسلامي شانس حايگاهي ندارد و اگر در جايي از طبيعت در ظاهر، شانسي بود و علت را نيافتيم، آن را حمل بر شانس نبايد كرد و در آزمايش و نظريه پردازي، دنبال عليت براي تبيين پديده مي گرديم. نمونه اش همان شانس در مكانيك كوانتومي است. ديويد بوهم فيزيكداني بود كه به عليت باور داشت و اين منجر شد تا فرماليسم ديگري براي مكانيك كوانتوم (معروف به كوانتوم بوهمي) به دست آورد كه در آن شانس جايگاهي ندارد و از تمامي آزمايش ها نيز تاكنون موفق بيرون آمده! ولي متاسفانه در جوامع علمي فيزيك به صورت مغرضانه، بسيار كم كوانتوم بوهمي پيگير و تبليغ مي شود.
همان نمونه اي از روش تحقيق علم جديد كه فرمويد كه منجر به فرمول جديد همراه با تعريف ثابت جديد مي شود. روش تحقيق دكتر گلشني نيز به نظرم همان است، ولي در جهان بيني اسلامي ما به دنبال حكمت و تدبير پديده ها هستيم و به يك فرمول قانع نمي شويم. مثلا چرايي ها را ادامه مي دهيم. چرا چنين فرمولي؟ چرا اين ثابت؟ بعد فرضيه مي دهيم و دست به تجربه و آزمايش مي زنيم و ... تا تبيين بهتري پيدا كنيم. به هر حال هرگز در يك جا متوقف نمي شويم و در تمامي مراحل، جهان بيني اسلامي را حاكم مي كنيم.
در مورد اين مورد خاص از جهان بيني يعني "ايمان به غيب" كه چگونه در آزمايش و نظريه پردازي موثر است نياز به فلسفه اي براي تبيين ارتباط جهان غيب و جهان محسوس دارد و اكنون ممكن است پاسخ روشني نداشته باشم.
البته روش دكتر گلشني يك چارچوب كلي است كه در حين حركت در اين چارچوب براي توليد علم، براي تعيين حدود و ثغور آن بحث هاي معرفت شناسي بسيار لازم است كه خودشان نيز بارها تاكيد كرده اند.
درواقع به نظرم كنكاش در علم و معرفت شناسي را با هم بايد پيش برد تا از آفتي مانند آنچه كه در مورد حوزوي هاي ما فرموديد در امان باشيم.
يكشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۷:۵۵ صبح
پاسخ: بسيار عالي. مسأله دقيقاً همين است؛ رسيدن به يك شيوه و مدل كاربردي. و گرنه اينكه ما نياز به روش داريم، در اصل نيازمندي به يك روش علمي نوين، بسياري از انديشمندان همنظرند. اما بنده شخصاً هر چه كنكاش كردم و از هر منبعي پرسش نمودم، هنوز نيافتم استادي را كه روش جديد ِ متفاوت را ارائه كرده باشد؛ روشي كه به دور از كليّات باشد و در عمل قابل استفاده. در فيزيك امروز غرب، تمامي عناصر روش علمي، مثلاً ديفرانسيل و انتگرال آنچنان دقيق با هم هماهنگ شدهاند، كه اولي از روي نتايج عددي آزمون، ميتواند آهنگ تغييرات را استخراج نمايد و به صورتي انتزاعي، كلّي نموده و به معادله برساند و دومي، براي دستيابي به مقادير جديد، در تطبيق معادلات به عينيّت و واقعيّت، براي تحقق در شرايط جديد، مقادير كمّي و عددي جديد بيافريند. اگر از غيب و ماوراء دست برميداشتيم و آن را نديد ميگرفتيم، بايستي چون بسياري از دانشمندان عصرمان، به فيزيك امروز ميباليديم و مست دقت محاسباتي آن ميشديم. يادم هست دبيرستان، دبير فيزيك پرسشي متفاوت طرح كرد، تكه گلي به جرم الف كه با سرعت ب از پشت به قطاري برخورد ميكند كه با سرعت ج در حال حركت است، خواست تا انرژي حاصله در محل برخورد را محاسبه كنيم. پرسشي بود خارج از متن درس. فرصت داد. كلاس غرق در سكوت. دست بلند كردم و جواب را گفتم. پرسيد چگونه به جواب رسيدي؟ گفتم: با استفاده از نظريه نسبيّت انيشتين، اينكه چارچوب را عوض كردم و بردم داخل قطار، پس سرعت قطار صفر شد و توانستم اعداد را در معادله تبديل سرعت به انرژي جنبشي بگذارم. مست از شادي شدم وقتي رو به دانشآموزان كرد و گفت: فلاني يكي از فيزيكدانهاي آينده كشور است! يعني دانستن كليّات يك نظريه غربي اينقدر به ما ارزش و اعتبار ميبخشد؟! اين چالشيست كه هنوز ما را رها نكرده و مانع نوآوري در ميان جوانان ما ميگردد. وقتي گمان ميكنيم تمام راه را غربيها رفتهاند و ما جز پيروي مگر كار ديگري از دستمان ميآيد؟! آمدم حوزه به گمان اينكه آن بخش مغفول از معادلات را بيابم، آن بخشي كه در هيچ معادلهاي ذكر نشده...
حامد:
بله بنده روششناسي در علم را مقدم مي دانم ولي درحال حاضر روش دكتر
گلشني در توليد فيزيك اسلامي كه حاكم بودن جهان بيني اسلامي در توليد علم است را انتخاب
كرده ام. در واقع سعي مي كنم به آنچه مي دانم از روش توليد علم عمل كنم به اميد
آنكه انشاءالله خداوند آنچه نمي دانم را در روش توليد علم به بنده نشان دهد.
اگر هم نوشتم كه علوم طبيعي را مقدم بر علوم انساني مي دانم با توجه
به شرايط فعلي جامعه و نيز پتانسيل خودم بود. يعني در شرايط فعلي جامعه علوم طبيعي
غرب گويا به صورت وحي منزل پذيرفته شده است. نهاد هاي زيادي براي توليد علوم
انساني اسلامي تاسيس شده است ولي در مورد علوم طبيعي اسلامي تنها افراد كمي چون
دكتر گلشني پيگيرند. هرچه زودتر بايد بت علوم طبيعي غرب را شكست.
جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۴ صبح
پاسخ: علوم در عصر حاضر، همانطور كه اشاره فرموديد، وابسته به مشاهده و آزمايش هستند؛ هم علوم طبيعي و تجربي و هم حتي بعضي از علوم انساني؛ مانند روانشناسي. آزمايش نيز كاملاً تابع روش تحقيق است. اينكه ابتدا فرضيهاي حدس زده شود و بر اساس آن آزمايش طراحي و اجرا گردد و سپس نتايج مشاهده شده و تحليل گردد. اگر روش تحقيق دو نفر مانند هم باشد و دقتهاي كافي و لازم را در مسير پيادهسازي روش به كار بندند، به نظر نميرسد كه بتوانند به دو نتيجه متفاوت دست يابند. دقيقاً از همين روست كه شما نيز فرموديد روش دكتر گلشني در توليد فيزيك اسلامي را مبنا ميدانيد. اما دو پرسش: يك. اينكه فرموديد انسان معتقد به عالم غيب، ميتواند قوانيني وراي آنچه ماترياليستها ميبينند ببيند، اين چطور اتفاق ميافتد؟ يعني جهانبيني چگونه خود را منتقل ميسازد به روش مطالعه و تحقيق؟ آيا در نحوه فرضيهسازي؟ يا طراحي آزمون؟ يا مشاهده؟ يا تحليل؟ اينكه صرفاً جهانبيني وي اسلامي باشد، كافيست كه محصول توليد فكري او نيز اسلامي تلقّي گردد؟ دو. بنده روش دكتر گلشني را مطالعه نكردهام. آيا روش ايشان كاربردي و عملياتيست؟ يعني همانطور كه در فيزيك امروز عمل ميشود؛ مثلاً يك نمونه آزمون و يك نمونه براي مشاهده تغييرات و اينكه تمام متغيّرها را ثابت نگه ميدارند و تنها يكي را تغيير ميدهند تا تمامي وابستگيهاي متغيّرها در يك تابع قابل نمايش گردد و بعد با نوشتن نسبتها و معادلسازي واحدها، اگر چيزي جا ماند، با تعريف يك «ثابت» جديد طرفين معادله را مساوي مينمايند تا به فرمول جديدي دست يابند؟ يعني همينقدر قابل استفاده؟ يا مانند بسياري از حوزويهاي ما، صرفاً به صورت شفاهي ميفرمايند كه روش لازم است و در عمل هنوز به روش تحقيق جديدي دست يافته نشده است؟ إنشاءالله اين اتفاق هر چه زودتر بيافتد و اين بت كه فرموديد با عنوان مشهور «ساينس» شكسته شود. موفق باشيد.
حامد:
ولي در مورد باطن قوانين هم عرض كنم كه در
جهان بيني اسلامي مي دانيم كه جهان محسوس داراي باطني است و آن باطن هم داراي
باطني و الي آخر كه گاها از باطن جهان به غيب هم تعبير مي شود. فيزيك فعلي از آنجا
كه مكتب ماترياليستي است، غيب را قبول نمي كند. ولي يك دانشمند موحد چون ايمان به
غيب دارد منشاء اثر اصلي قوانين را در باطن جهان مي داند و فقط در سطح ظاهري پديده
ها اكتفا نمي كند. در نتيجه آنچه در فيزيك اسلامي توليد مي كند شامل ارتباط جهان
غيب و جهان محسوس نيز مي باشد. البته اين صرفا تصور شخصي ام و اضافه بر اصل
رويكردم از فيزيك اسلامي بود. علوم طبيعي فعلي نيز مانند علوم انساني شديدا حامل
جهان بيني بنيانگزاران آن است كه متاسفانه زماني كه در مدارس و دانشگاه ها تدريس
مي گردد اين جهان بيني به طور غير مستقيم و پنهان منتقل مي گردد. در واقع يك جهان
بيني مادي، سكولار و پوزيتيويستي در بافت فكري و فرهنگي جامعه نفوذ مي كند. ولي با
همه ي اين ها اين به معناي كنار گذاشتن فيزيك فعلي و شروع از صفر با جهان بيني
اسلامي نيست. در فيزيك فعلي، مجموعه اي از گزاره هاي حق و باطل به هم آميخته است.
براي توليد فيزيك اسلامي مي بايست درچارچوب جهان بيني اسلامي به مشاهده، تفكر و
آزمايش پرداخت و از گزاره هاي فيزيك فعلي نيز كمك گرفت و گزاره هاي حق و باطل را
شناسايي كرد.
جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۴ صبح
حامد:
به گمانم جمله اي كه درباره ي تزكيه و بندگي
فيزيكدان زدم منجر به سو برداشت گرديد. بنده نه فيزيك فعلي را كاملا معتبر مي دانم
كه بر عكس انحرافات زيادي در آن به چشم مي خورد و نه شرط توليد فيزيك اسلامي را
سير و سلوك عرفاني فيزيكدان مي دانم. تصور اصلي ام از فيزيك اسلامي همان رويكرد
دكتر گلشني بود كه عرض كردم: اينكه جهانبيني اسلامي در تمامي مراحل از تجربه و
آزمايش گرفته تا نظريه پردازي حاكم باشد. آن جمله در مورد شناخت باطن قوانين هم يك
تصور شخصي و مستقل و اضافي بود. قبول و عدم قبول آن هم هيچ تاثيري در اصل بحث
ندارد. البته آن جمله ام هم قدري اشكال داشت! و بايست آن را اصلاح كنم زيرا در
واقع تزكيه و بندگي در اصل وظيفه تمامي مومنين است كه البته براي علما اين وظيفه
بيشتر مي گردد. در واقع بندگي، علم اندوزي و عمل به آن به طور رفت و برگشتي و
تواما بايست صورت گيرد تا منجر به رشد و تعالي دانشمند گردد. دانشمندي كه در اين
مسير گام نهاد و با جهان بيني اسلامي در مسير بندگيش به تفكر در مخلوقات خداوند به
عنوان آيه هاي خداوند پرداخت، محصول آن توليد فيزيك اسلامي است. در چنين فيزيكي،
نشانه هاي خالق در غايتمندي، نظم و يكپارچگي مخلوقاتي كه توصيف مي كند، به وضوح
احساس مي شود. تصور بنده از فيزيك اسلامي چنين چيزي است.
جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۲ صبح
حامد: بنده به طور خاص دنبال معياري براي صدق و كذب گزاره هاي علمي هستم. اين كه در شناخت خلقت چگونه به يقين برسيم.
پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۵:۱۲ صبح
پاسخ: اما درباره با معيار صدق و كذب قضايا، خب اين مطلب مربوط به معرفتشناسي و منطق تفكر ميشود. تعريف علم، استقراء، تجربه و اين طور مطالب. اگر دنبال چنين معياري باشيم، يعني در حقيقت بحث ما دوباره بازگشت به علوم انساني. در حاليكه شما سابق بر اين فرموديد كه دغدغهتان متوجه علوم طبيعي يا تجربيست. آيا تأثير علوم انساني را در علوم طبيعي، مانند فيزيك به حدّي ميدانيد كه تغيير در آنها به تغيير در اينها منجر ميشود؟ يعني هر تغييري در روش علمي در معرفتشناسي ما، به تحوّلي بزرگ در فيزيك منتهي ميگردد. اگر اين طور باشد، بحث از علوم انساني مقدّم بر بحث از علوم طبيعي ميگردد. تشكر از اينكه بحث را پي گرفتيد.
حامد: نگاه بنده نسبت به فيزيك اسلامي بيشتر تحت تاثير رويكرد دكتر گلشني است. اين كه در شناخت قوانين خلقت، هم در مرحله ي تجربه و آزمايش، هم در مرحله ي برداشت از آزمايش ها، داوري بين نظريه هاي موجود و نيز نظريه پردازي جهان بيني اسلامي حاكم باشد.
برخي از مباني جهان بيني اسلامي نيز كه بايد بر تفكر فيزيكدان حاكم باشد، اين است:
1- تنها هدف كار علمي عبادت است نه رفاه طلبي، حس كنجكاوي و...
2- غايتمندي و هدفداري تمام موجودات خلقت(اين اصل به شدت در كلام امام صادق در توحيد مفضل به چشم مي خورد)
3- نظم، هماهنگي و يكپارچگي در قوانين خلقت
4- عدم فطور و نقص در قوانين خلقت
5- حاكم بودن اصل عليت
6- تمام و كمال بودن آفرينش
7- ايمان به غيب
و ....
البته بر اين باور نيز هستم كه تا فيزيكدان تزكيه و بندگي نكند قادر نيست كه از سطح ظاهري قوانين به شناخت بواطن آن برسد.
وقتي همين اصول به ظاهر ساده را در بررسي و مطالعه قوانين طبيعت به كار مي بريم ايده هاي زيادي به
ذهنمون مي آيد.
مستقل از اين ها به نظرم يك حلقه مفقوده در علوم طبيعي، طبايع گرمي و سردي و تري و خشكي است. چنانچه جابربن حيان عناصر را با توجه به طبايعشان طبقه بندي مي كرد. در واقع به جاي تقسيم بندي با تعداد پروتون ها(عدد اتمي)، تقسيم بندي با طبايع عناصر بوده است.
پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۵:۰۷ صبح
پاسخ: از فرمايش شما اين طور برداشت كردم كه اگر يك فيزيكدان متعهد باشد و مراحل سير و سلوك و تزكيه را پشت سر گذاشته، غير از قوانين ظاهري طبيعت، قوانين باطني آن را نيز ميبيند. معناي آن اين است كه قوانين فعلي فيزيك صحيح هستند و معتبر. اما وراي اين قوانين، قوانين ديگري وجود دارد كه يك فيزيكدان ملحد قادر به درك آنها نيست و اين قوانين تنها در اختيار فيزيكدان عارف است. از اين رو، او ميتواند به نحوي كاملتر و بهتر از طبيعت بهره ببرد. مثلاً شايد بگوييم يك فيزيكدان عارف ميتواند در يك لحظه از طريق بهرهگيري از كرمچالهها از جايي به جايي ديگر در كسري از ثانيه تلهپورت شود؛ دورنوردي يا همان طيّالارض! آيا ديدگاه شما درباره فيزيك اسلامي چنين مطلبيست؟ يعني يك فيزيك كاملتر از فيزيك فعلي، ولي البته بدون نفي يا نقض قوانيني كه تا كنون كشف شده است. مثلاً قانون نسبيّت يا كوانتوم نادرست نيست، بلكه «تمام» قوانين نيست و چيزهايي فراتر از آنها نيز وجود دارد كه تا كنون كشف نشده و يك فيزيكدان متديّن كشف خواهد كرد. درست متوجه شدم؟
حامد:
ممنون، نكات دقيقي بود. بنده با يك سري دلايلي به يك اولويت بندي با توجه به پتانسيل خودم رسيده ام. آن را عرض مي كنم تا از نقطه نظر شما نيز بهره مند گردم. با توجه به فرمايشات مقام معظم رهبري، اقتصاد و فرهنگ در اولويت اند. چنانچه فهميده ام اقتصاد به طور موضعي در اين بازه ي زماني چندساله و فرهنگ در تمامي زمان ها در اولويت است. ريشه ي فرهنگ هم به اعتقادات و جهان بيني بر مي گردد. يعني اگر بخواهيم در زمينه فرهنگ كار كنيم اولويت اين است كه روي اعتقادات و جهان بيني مردم وقت و انرژي بگذاريم.
در عصر حاضر حمله منكرين و ملحدين به مباني اعتقادي افراد متدين در بسياري از موارد از طريق علوم طبيعي بالاخص فيزيك و زيست شناسي است. حتي ريشه هاي مكاتب فلسفي غرب را كه دنبال مي كنيم در خيلي از موارد به ماترياليستي بر مي گردد كه علوم طبيعي سكولار غرب به آن دامن زده بود.
خوشبختانه در كشورمان در زمينه ي علوم انساني اسلامي فعاليت هاي زيادي در حال شكل گيري است. هرچند نسبت به مطلوب اين فعاليت ها فاصله داريم، ولي متاسفانه هيچ فعاليت محسوسي نسبت به توليد علوم طبيعي اسلامي صورت نمي گيرد.
از طرفي ديگر ما استدلال هاي قانع و متنوعي در زمينه ي علوم انساني اسلامي داريم. ولي اين فضا نسبت به علوم طبيعي ديده نمي شود و واقعا نياز به همت مي گمارد.
بنده از آنجا كه حوزه ي تخصصم در فيزيك است با توجه به دلايل اخير، تكليفم را در حركت به سمت توليد فيزيك اسلامي و يا به طور كلي تر علوم طبيعي اسلامي يافته ام.
گمان مي كنم براي تبليغ يك جهان بيني يا فرهنگي خاص، شبكه هاي اجتماعي به خاطر نفوذ فوق العاده گسترده ي آن در ميان خانواده ها از اولويت برخوردار است و در نتيجه نسبت به آن تكليف مي طلبد. هم تكليف مقابله با تهاجم فرهنگي دشمن از اين وسيله و هم تكليف ترويج فرهنگ اسلامي مطلوب. درست است؟
البته شرايط زندگي شما به خاطر نداشتن همسر براي تربيت فرزندانتان فرق مي كند. ولي به طور كلي هر شخص مستقل از تكليفش نسبت به خانواده، تكليفي نيز نسبت به جامعه اش دارد كه بايد آن را بيايد.
چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۲ صبح
پاسخ: با كليّت فرمايش شما همنظرم. اما درباره با فيزيك اسلامي، آيا ايده خاصي در ذهن داريد؟ تعريف خاصي از فيزيك اسلامي مدّ نظر شماست؟ خوشحال ميشوم اگر بيشتر در اين باره صحبت بفرماييد و ديدگاه خاصّ خود را بيان فرماييد. تشكر.
حامد: سلام، بحثي ميان دوستان درباره ي شبهات اعتقادي در شبكه هاي اجتماعي بود. كانال ها و گروه هايي كه شبهات را ترويج مي كنند. يكي مي گفت بياييد كانالي بزنيم و شبهات را پاسخ دهيم. ديگري مي گفت با ايجاد كانال هايي در اين زمينه ي جهان بيني اسلامي،فضا و گفتمان اسلامي راه بيندازيم. يكي مي گفت فرهنگ شبكه هاي اجتماعي ذاتا مشكل داره و بايد با اين آسيب از اساس مبارزه كرد و دنبال جايگزين بود.
هر چند به گفته ي شما در اين پست، انزجار به طور طبيعي حاصل خواهد شد و آنگاه مردم خودشان آگاه مي شوند. ولي به نظر شما راه حل ريشه اي و اساسي چيست؟ يا اگر خودتان مي خواستيد وقت و انرژي صرف كنيد چه كار مي كرديد؟
سهشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۲:۴۳ عصر
پاسخ: سلام بر شما. وظيفه ما عمل به تكليف است و براي تشخيص تكليف، بايد اولويتبندي كرد. ما انسان هستيم و در دنيا زندگي ميكنيم. عمر ما محدود است و خواستهها و اميالمان نامحدود. هر لحظه ميتوانيم تنها يك كار انجام دهيم، در حالي كه هزاران گزينه ممكن پيش روي ماست. فيلمي ميديدم چند سال پيش كه يك استاد اقتصاد كلان در دانشگاه هاروارد اولين جلسه درس خود را با اين عبارت شروع كرد: «ما هميشه براي انتخابهايمان هزينه ميكنيم. حتي وقتي هيچ كاري نكنيم، يعني انتخاب ميكنيم كه هيچ كاري نكنيم. زيرا همين هيچ كاري نكردن، يعني كاري سودآور را ترك نمودن كه اين همان هزينهايست كه در حال پرداخت آنيم!» پس هر انتخاب ما هزينه دارد و سود. بايد محاسبه كرد. اگر كانال بزنيم چقدر سود دارد و چقدر هزينه. اگر سبب ميشود كمتر به تربيت فرزند خود برسيم، اگر پسر نوجواني داريم مثلاً كه در سن ورود به جامعه است و هر روز با يك آسيب اجتماعي درگير، بايد براي او وقت بگذاريم و چيزهايي كه نميگويد را از رفتارش بفهميم و تدبير كنيم، تا تربيت شود و ورود نرم و آرامي به جامعه داشته باشد، مانند فرود يك هواپيما در فرودگاه. وقتي كه براي كانال ميگذاريم هزينهايست كه با نبودن در كنار فرزندمان، يا فكر كردن به مشكلات او ميپردازيم. در مقابل چه به دست ميآوريم؟ دو يا سه نفر اصلاح ميشوند. اينها را بايد سنجيد. تشخيص تكليف اين طور چيزيست؛ انتخاب يك گزينه از ميان صدها گزينه ممكن، از طريق اولويتبندي، بر اساس هزينه هر تكليف. من كانال نزدم، زيرا هزينه آن براي من زياد و فرصت آن كم بود. اما ممكن است براي شما هزينه كمتري داشته باشد و فرصت و سودي بيشتر. فراموش نكنيم كه «تشخيص تكليف» خودش يك «تكليف» است؛ تكليفي براي هر كدام از ما. ما مكلّف هستيم به «تفكّر»، «مطالعه و تحقيق و ارزيابي» تا تكليف خود را بيابيم و به آن عمل نماييم. موفق باشيد.