خوشحال بود
خنده را ميشد روي لبهايش ديد
نه
در تمام چهرهاش
وقتي به سرعت از پلههاي مدرسه پايين ميآمد
و به سويم ميدويد
انشاء نوشته بود
البته الآن ديگر آن همزه تهش را نميگذارند
در رسمالخط جديد
انشا يعني
دو صفحه و نيم
در كلاس خوانده
طولانيترين انشاي كلاس
معلّم جايزه داده
تشويق كرده
تشويق هم دارد البته
اين مقدار نوشتن
در اين سن كم...
قبلاً درباره نوشتن سيدمرتضي هم چيزي نوشته بودم
اينجا
و درباره اولين نوشته سيدهمريم
در اينجا
اساساً نظام آموزشي تحوّل يافته است
كودكان
در همان دوره ابتدايي
نوشتن را ميآموزند
نوشتني كه بخشي از توانايي مورد نياز براي فعاليتهاي اجتماعيست
يكي از چهار مهارتي كه بايد فراگرفت
خواندن، نوشتن، صحبت كردن و شنيدن
دو تاي آخر را اول در خانه آموخته
دو تاي اول را ميبايست در مدرسه آموخت
در كودكيِ ما
بيشتر خواندن بود
امروز اما
نوشتن هم كتابي مستقل دارد
و كودكان ما آن را ميآموزند
و اين خيلي خوب است!
بزرگان ما تأكيد زيادي بر «نوشتن» داشتهاند
و آن را ارج نهادهاند:
امام صادق ع: «وَكَذلِكَ الْكِتابَةُ الَّتى بِها تُقَيِّدُ اَخْبارُ الماضِيْنَ لِلْباقينَ وَ اَخْبارُ الْباقينَ لِلآتينَ وَ بِها تُخلِّدُ الْكُتُبُ فِى الْعُلُومِ و الآدابِ وَ غَيْرِها و بِها يَحفِظُ الاِنْسانُ ذِكْرَ ما يَجْرى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ مِنَ الْمُعامِلاتِ وَالْحِسابِ، وَ لَوْلاهُ لانَقطَعَ اَخْبارُ بَعْضِ الاَزْمِنَةِ عَنْ بَعض، وَ اَخْبارُ الْغائِبينَ عَنْ اَوْطانِهم، وَ دَرَسَت الْعُلُوم وَ ضاعَتِ الآدابُ، وَ عَظُمَ ما يَدْخُلُ عَلَى النّاسِ مِنَ الْخَلَلِ فى اُمُورِهِمْ وَ مُعامِلاتِهِمْ، وَلا يَحتاجُونَ اِلَى النَّظَرِ فيهِ مِنْ اَمْرِ دينِهِمْ وَ ما رُوِىَ لَهُمْ مِمّا لايَسَعُهُمْ جَهْلُهُ»
امام صادق عليهالسلام: همچنين (يكى ديگر از نعمت هاى الهى) كتابت و نوشتن است كه به وسيله آن اخبار گذشتگان براى موجودين، و اخبار موجودين براى آيندگان نگهدارى مى شود، و نيز به وسيله آن كتابها در علوم و آداب مختلف جاويدان مى گردد، و نيز از طريق آن قراردادها و معاملات و حساب هايى كه ميان انسان و ديگران است حفظ مى شود، و اگر كتابت نبود رابطه خبرى بعضى از زمان ها از بعضى ديگر قطع مى شد، و نيز پيوند كسانى كه در وطن خود نبودند از هموطنانشان بريده مى گشت، علوم و دانش ها از بين مى رفت، آداب و رسوم و سنّت ها ضايع مى شد، و در امور مردم و معاملات و آنچه از امر دين نياز به آن داشتند و رواياتى كه براى آنها ذكر مى شد و آگاهى بر آن لازم بوداختلال شديد ظاهر مى گشت. (بحارالانوار، ج58، ص257)
نظرات
سلام: من به پسرم تاكيد ميكنم مسائل و مشكلات و دعوا ها بايد پيش خودمان بماند و هرگز هيچ جا حتي پيش پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها چيزي بروز ندهد...خيلي از اين روش باز و آزاد شما كه بدون هراس و ترس و خجالت مسائل رو صاف و ساده بيان مي كنيد خوشم مي آيد ولي بعيد ميدانم هيچوقت جرات و جسارت ...شايد هم شخصيت مورد نياز براي اين رها بودن رو كسب كنم...البته احساس مي كنم وقتي انساني به درستي خودش و بي گناهيش كاملا معتقده مي تونه تا اين اندازه صداقت و صراحت داشته باشه...اين آقاي سيد احمد خيلي نفسه...كلا نوشته هاي فرزندان شما انسان رو بي اندازه به وجد مياره...نميدونم معلمش چه واكنشي نشون داده من بودم كلي ماچش مي كردم...سيد احمد عزيز...خداحافظش باشه
...ان شاالله هميشه روزگارش مثل الان در آرامش و اطمينان بگذره3
يكشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸ - ۲:۴۷ صبح
پاسخ: ما دو جور نياز داريم. نيازهايي كنوني و مربوط به حال، نيازهاي انتظاري و مربوط به آينده. مثلاً آدمي كه الآن گرسنه است، الآن نياز به غذا دارد. ولي وقتي سير شد، نگران فردا ميشود: آيا فردا هم سير خواهم شد؟! پس همين الآن نياز به اطمينان براي فردا دارد، يعني نيازش به اطمينان، «حال» است. اين نياز در كودكي فراگرفته ميشود و بعد در بزرگسالي گاهي آنقدر شديد ميشود كه بر نياز نوع اول هم تأثير ميگذارد. آدمهايي پديد ميآيند كه اگر چه غذا دارند، ولي از ترس اينكه فردا غذا نداشته باشند، امروز گرسنه ميمانند و نميخورند و ذخيره ميكنند. نام اين نياز دوم «امنيت» است. اينكه ما چيزهايي را پنهان ميكنيم، به دليل اين نياز است. حالا گاهي اينچيزها پول است، گاهي مال و اموال است، گاهي هم اتفاقات است. پديدههايي روي داده كه خبر آن را نميگوييم، زيرا به امنيت اجتماعي نياز داريم و گمان ميكنيم با لو رفتن آن پديده و رسيدن خبرش به ديگران، آن امنيت به خطر ميافتد. كلاً دليل ترس همين است. اما اگر به فرمايش حضرت امير (ع) توجه كنيم كه: ما بين دو «عدم» زندگي ميكنيم، گذشته كه از بين رفته و آينده نيز هنوز خلق نشده، الآن لحظهاي است كه «وجود» دارد. ديگر نگران آينده نميشويم. نگران آينده كه نباشيم دانستن يا ندانستن مردم مهم نخواهد بود. مگر جايي كه گفتن مطلبي سبب گمراهي مردم ميگردد. البته كه آنجا بايد سكوت كرد. در بيان گذشته زندگيام، تجربههايي هست براي ديگران. اينجا اصلاً گفتنش ميتواند مفيد هم باشد. ديگران خطاها را تكرار نكنند و مسير نادرست را نروند. وقتي انسان در حال پنهان كردن چيزي نباشد، كمتر دچار آسيبهاي روحي هم ميگردد. سعي كردم با آزاد گذاشتن فرزندان در گفتن و پرسيدن، آرامش روحي برايشان پديد آورم كه بحمدالله اين اتفاق افتاده است. ممنونم.
رسول: با سلام
اين موضوع خيلي مفيد و مورد سوال است، درخواست و پيشنهاد ميكنم كه در صورت امكان
بيشتر به ان بپردازيد.
البته منظم تر و طبقه بندي شده. تا بيشتر و بهتر مورد استفاده قرار بگيرد.
تشكر
سهشنبه ۲۸ دي ۱۳۹۵ - ۷:۱۷ عصر
پاسخ: سلام. و البته موضوع پيچيده و دشوار و پرزحمت و چالشبرانگيز... نيازمند به دانش فراوان و تحقيق گسترده... حقير آنچه از اساتيد فراگرفته سعي كرده بيان نمايد و گفتهها در اين زمينهها كه مرزهاي دانش است اندك... اطلاعات نگارنده نيز كم، توكّل بر خدا، اگر باز مطلبي به نظرم رسيد طرح خواهم كرد. لطف فرموديد.
دهقاني: ممنون، بنابرين مي فرماييد كه براي توليد علم اسلامي با يك حركت رفت و برگشتي ميان عقل و نقل، و نيز عمل به نقل، عقل خود را رشد دهيم. آنگاه انشاءالله عقل تحت ولايت ائمه قرار خواهد گرفت و بعد سراغ تجربه براي توليد علم اسلامي برويم.
حال به نظرتان براي اين حركت رفت و برگشتي ميان عقل و نقل ابتدا بايد در علوم حوزوي(به غير دروس فلسفي:)!) به سطحي از تخصص و اجتهاد برسيم؟ به بيان ديگر آيا در رويكرد مطلوب با توجه به شرايط فعلي تفكيك حوزه و دانشگاه، ابتدا طلبه به قصد آنكه عقلش تحت ولايت ائمه قرار گيرد علوم حوزوي را فراگيرد زماني كه به سطحي از تخصص در آنها رسيد آنگاه براي توليد علم اسلامي و با توجه به نياز هاي امروزي جامعه، به تجربه بپردازد. در اين مرحله چه بسا فراگيري علوم دانشگاهي با تمركز روي مباحث مستقيما تجربي آنها(پيش از نظريه پردازيشان) مي تواند در اين مسير بسيار كمك كننده باشد.
دوشنبه ۲۷ دي ۱۳۹۵ - ۸:۲۷ صبح
پاسخ: ما مراحلي از رشد عقلي را تحت سرپرستي نقل سپري كردهايم. همين است كه انقلاب كرديم و نظام سياسي خود را تغيير داديم. همين است كه امروز اين سؤالات به
ذهنمان خطور ميكند و امّتي شدهايم كه در دوران بيمعنا شدن گزارههاي ديني براي تمامي دانشمندان جهان، دقيقاً پس از سيطره علم فيزيك، شيمي، زيست و ... بر تمام بخشهاي زندگي مردم دنيا، وقتي همه جا همه ميدانستند كه ديگر كتاب دين و دينداري بسته شده است، با انقلاب سال 57، دوران جديدي در تاريخ دنيا آغاز كرديم. دوراني كه هر مبارز جواني با نام چگوارا و با نگرش افيون بودن مذهب پرچم نوآوري اجتماعي را برميداشت، بدل به دوراني گرديد كه تا سر خود را بچرخانيم، تمام مبارزات عالم را زير پرچم دين، حق يا باطل، مييابيم. ما اگر رشد عقلي را طيّ نكرده بوديم، اكنون اينجا نبوديم. اما اينكه آغازش حوزه است يا دانشگاه، يا هر دو، اين بحث خيلي مهمي است، اينكه اصلاً آيا ما به افرادي نياز داريم كه هم طلبه باشند و هم دانشجو؟ يا به تيم و گروه كه هم طلبه در آنها باشد و هم دانشجو. پرسش مهم اين است كه اين تحوّل و انقلاب در علوم، آيا كار يك فرد، يا يك كلاس درس، يا يك مؤسسه يا دانشگاه، يا صرفاً كار حاكميت است؟ يا نيازمند يك عزم ملّيست؟ پيشنهاد ميكنم اين چند فيلم را كه در اين نشاني قرار دارد ببينيد. شايد شما پاسخي براي اين پرسشها پيدا كرديد.
http://tablightv.ir/search.php?keywords=%D8%A7%D9%84%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%D9%8A
[ادامه پاسخ]: ... حالا اگر مؤمنين علم فيزيك بنويسند... البته كه بعضي از اين گزارهها در آن مورد استفاده قرار خواهد گرفت، اما گستره وسيعي از موضوعاتي كه تا به حال بررسي و آزمون نشدهاند نيز داخل در مطالعات شده، طبقهبندي جديدي را براي علم فيزيك رقم خواهند زد. تا زماني كه نگاهمان افلاطوني و ارسطويي باشد و نتوانيم دركي از «سيستم» داشته باشيم، علم فيزيك را كنار هم قرار گرفتن تعدادي گزاره علمي تصور كنيم، و نتوانيم «نظام» داشتن علم را و هدفداري و غايتمداري آن را درك نماييم، قادر نيستيم قضاوت درستي از آنچه اتفاق افتاده داشته باشيم. فراموش نكنيم كه يك اتفاق اجتماعي و مذهبي در پايان قرون وسطي، دوره رنسانس و عصر نوزايي را در غرب پديد آورد و اين علوم پيچيده امروز، بر تغيير نگرشهايي نسبت به متافيزيك استوار شدند. آيا اگر رساله درباره آزادي جان استوارت ميل نبود و ثروت ملل آدام اسميت و نظريات فلسفي هيوم و امثال او، نطفه اين سبك و شيوه در توسعه علوم بسته ميشد؟! مؤمن غرضهايي متفاوت با كافر دارد، پس فرضيههاي متفاوتي و آزمونهاي متفاوتي و در نتيجه يك نظام علمي متفاوتي را پديد ميآورد. شما چيزي را كه بخواهي ببيني ميبيني، اگر نگاه نكني نميبيني. دو فرد با اغراض مختلف، نگاههاي مختلفي دارند، پس چيزهاي متفاوتي ميبينند، آن هم در دنيايي كه ناشمارا موضوع براي ديدن وجود دارد و عمر اندك انسان فرصت مشاهده تمام آنها را نميدهد. ميان حجيّت عقل و نقل نيز يك رفت و برگشت وجود دارد. تا زماني كه يك انسان عقل خود را حجّت نداند كه نميتواند به فهم خود از نقل اتكا كند. ميتواند؟! ...
يكشنبه ۲۶ دي ۱۳۹۵ - ۷:۲۲ صبح
پاسخ: ...و تا زماني كه نقل را برتر از عقل نپندارند كه نميتواند مؤمن به آن باشد و بر اساس وحي عمل كند. پس در يك سيكل عقل و نقل، پيوسته علم ما از اجمال به تفصيل گام بر ميدارد. ما با گام «عقل» آغاز ميكنيم، زيرا انسان چارهاي جز اين ندارد. عقل بالاجمال، يعني صرفاً آنچه عقل به روشني در مييابد، ميشود پله اول حركت. عقل با مقدار اندكي از فهم خود، ميتواند «معجزه» بودن «وحي» را درك كرده و به آن ايمان آورد. قطعاً ما با عقل به ايمان ميرسيم، اما نه با گزارههاي تفصيلي و احتمالي عقل كه معلوم نيست نسبت آنها با واقع چه ميزان باشد. فهم از نقل نيز مجدّداً عقل ما را رشد ميدهد. عقل انسان در يك دوره زماني عمر كوتاه وي، پيوسته در حال رشد از طريق تمسّك به نقل است. كارهايي كه دستور دارد انجام ميدهد و ارتقاء فهم حاصل ميشود. در يك دوره تاريخي نيز، عقل اجتماعي رشد مييابد و شما ميبينيد كه خيلي از فهمهايي كه امروز از دين به دست ميآيد، در اعصار گذشته اصلاً قابل تصوّر هم نبود. اين عقل رشد يافته قطعاً فهم دقيقتري از نقل خواهد داشت. پس عقل و نقل در كنش و واكنش نسبت به هم ارتقاء وضعيت پيدا ميكنند، تا زماني كه حضور معصوم ع وجه داشته باشد كه ظهور روي دهد. اين عقلي كه توسط نقل رشد يافته، حالا اگر سراغ تجربه برود، موضوعاتي را برميگزيند و به نحوي مطالعه و آزمون ميكند كه متناسب با ولايت ائمه ع است. پس علمي كه توليد كند، صرفاً يك علم عقلي نيست، بلكه علميست كه توسط عقلي كه ولايت شده و توسط نقل رشد يافته و كاستومايز شده توليد گشته. اگر چه كه نسبت به خود موضوعات تجربي، نصّ موجود نباشد. همانگونه كه علوم امروز غرب نيز صرفاً عقلي محض نيستند، بلكه توسط عقولي توليد شدهاند كه به شدّت دنبال هواي نفس و اميال دنيايي بشر بودهاند و از آن زاويه به انتخاب موضوع و فرضيه و آزمون پرداختهاند.
دهقاني: ممنون، اين را مي پذيرم كه خداوند اگر بخواهد بنا بر مصلحتي قوانين را تغيير مي دهد و اين در چارچوب فيزيك رايج نيز سازگار است! زيرا قوانين مجزا از ماهيت اشياء نيستند. مثلا اگر خداوند بخواهد مي تواند ماهيت پروتون را تغيير دهد و به ذره ي ديگري تبديل كند. چنانچه در آزمايشگاه شاهديم. تغيير ماهيت از پروتون به ذره ي ديگر، منجر به تغيير قوانين خاص پروتون به قوانين ذره ي جديد مي شود. مسلما ديگر قانوني خاص كه براي پروتون داشتيم براي ذره ي جديد نداريم. هرچند هر دو از آن لحاظ كه ذره هستند قوانين مشابهي هم دارند و اگر خداوند ماهيت ذره بودن پروتون را تغيير دهد ديگر قوانين ذره بودن هم براي آن صدق نمي كند.
برداشت بنده از حرف شما اين است كه كافر و مومن اگر آزمايشي انجام دهند آنچه اندازه گيري مي كنند متفاوت خواهد بود؟ قبول دارم تفسير آزمايش و يا نظريه پردازي به خاطر پيش فرض هاي فلسفي متفاوت مي تواند باشد. ولي خود نتيجه گيري هاي مستقيما تجربي كه تفاوتي ندارند زيرا به تجربه دريافته ايم كه يك مومن هم مي تواند همان آزمايش هاي كافر را انجام دهد و همان نتايج را بگيرد. البته در مورد نظريه پردازي هم مومن اگر بر مبناي فلسفه ي توحيدي نظريه پردازي كند نظريه اش به واقعيت نزديك تر است تا نظريه يك كافر.
در مورد حجيت عقل برداشتم از فرهنگستان علوم اسلامي اين است كه حجيت عقل بايد ذيل وحي(نقل) قرار گيرد. در اين صورت جايگاه تجربه چيست؟ مثلا آيا در موضوعاتي كه نص از ائمه نداريم براي توليد علم سراغ تجربه مي رويم؟
شنبه ۲۵ دي ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۸ عصر
پاسخ: يك انسان وقتي با طبيعت مواجه ميشود، مثلاً با يك قطره آب، چند آزمايش ميتواند روي آن انجام دهد؟! هزار آزمايش؟ ده هزار آزمايش؟ يا ميليونها آزمايش ميتوان روي اشياء انجام داد؟ اجازه دهيد به «علم» نگاه كنيم و نه به «يك گزاره علمي». مشكل اصلي ما در همين است كه وقتي به يك تك گزاره مينگريم، ميگوييم: آب در صد درجه به جوش ميآيد، چه كافر آن را گرما دهد و چه مؤمن. ولي اين آن «علم» كه ما در نظرمان هست نيست. وقتي از «علم فيزيك» سخن ميگوييم، منظورمان مجموعهاي از گزارههاي علمي آزمونشده هستند كه در كنار هم و با نظمي خاص قرار گرفتهاند. البته كه تكتك آنها را اگر بنگريم، چون بر اساس قوانيني نتيجهگيري شدهاند كه يك خداي واحد آنها را وضع كرده، بين مؤمن و كافر مشتركند. اما «علم» جمع جبري اين تكگزارهها كه نيست. علم يك سيستم و نظام واحد در نگريستن به موضوع خود است. فيزيك نظامي از مسائل مرتبط با هم است كه بر اساس نيازهايي شكل يافته. هزاران گزاره ديگر نيز ميتوانست در علم فيزيك امروز باشد كه نيست. چرا؟! زيرا آزمون نشده. زيرا فرضيهاي پيرامون آن شكل نگرفته. زيرا هيچ مركز تحقيقاتي پيشرفتهاي حاضر نبوده روي آن وقت بگذارد. چرا؟! زيرا بودجه مراكز تحقيقاتي از سرمايههايي تأمين ميشود كه دغدغههاي خاص خود را دارند. علم فيزيك امروز بر مبناي نيازها و اغراض خاصي كه متناسب با نگاهي خاصي به جهان هستي بوده شكل گرفته است. تأمينكننده سرمايه دغدغه متافيزيك نداشته، بنابراين سفارشهايي به نظام تحقيقاتي ارائه كرده تا رفاه مادي بشر را ارتقاء بخشد. پس اين فيزيك متولّد شده و رشد يافته؛ فيزيك نوين...
[ادامه پاسخ]: ... وقتي ما ميدانيم كه مشاهدهكننده در فعل مشاهده تأثير دارد، انسان داخل در موضوع فيزيك ميگردد. موضوع فيزيك ميشود «طبيعتي كه انسان مشاهده ميكند و در آن تصرّف مينمايد». با اين دقّت، تمامي علوم، انساني هستند و همان نگرانيهايي كه در علوم انساني هست، در آنها هم وارد ميشود. يعني فرضيات متفاوت يك انسان ملحد و يك انسان موحّد تأثير مستقيم در برداشتهاي آنها از قوانين علمي مينهد. اما اگر به سراغ فرهنگستان علوم اسلامي قم برويم، البته كه استاد حسيني (ره) مدعي بودهاند روشي توليد كردهاند براي توليد علوم تجربي. روش ايشان شامل سه مرحله اصلي است: ارتقاء روش اجتهاد در حوزههاي علميه، ارتقاء روش تجربي در توليد معادلات علمي مبتني بر نتايج اجتهادي و در نهايت، توليد معادلات كه همان علم ميباشد. امروز وقتي انيشتين معتقد ميشود خدا تاس نمياندازد، عليّت و جبر درون آن ميشود اكسيوم و اصل غيرقابل تغيير براي دستيابي به معادله مثلاً نسبت جرم و انرژي. هايزنبرگ كه اساساً همه چيز را احتمالي ميكند و قطعيت را بر ميچيند، جبر كه ميرود يك دنياي جديد در فيزيك توليد ميشود كه همه چيزش متفاوت است...
شنبه ۲۵ دي ۱۳۹۵ - ۲:۱۰ عصر
پاسخ: ...حالا اگر يك فيزيكدان ديندار، اكسيوم جديدي از مباني ديني خود در دست داشت، تعريف جديدي از نور و موج و انرژي، خب معادلات متفاوتي حاصل خواهد شد. استاد حسيني (ره) بحثهايي در فيزيك داشتهاند البته، كه يكي از محورهاي آن جايگزيني دو گانه «ماده و انرژي» با «تشعشع، تموّج و تجسّد» است. همه چيز در ماده و انرژي خلاصه نميشود. چيزي وراي اين دو وجود دارد كه ابزارهاي خاص خود را نياز دارد تا ديده شود و تحليل گردد. يك روش جديد نيز براي توليد معادلات كاربردي ارائه نمودهاند كه در حقيقت راه دستيابي به علوم جديد است. زيرا علوم چيزي نيستند جز معادلات، چه علوم اصطلاحاً انساني و چه علوم اصطلاحاً تجربي. از نظر ايشان تمامي علوم شاخصهايي دارند كه آنها را هم «انساني» مينمايد و هم «تجربي». اصلاً اگر تجربه انسان را بگيري، سؤال اين است: آيا بدون تجربه به هيچ علمي دست مييابد؟ ظاهراً تقسيم علوم به انساني و تجربي چندان متقاعدكننده نباشد. موفق باشيد.
دهقاني:
به قول دكتر گلشني، علوم تجربي موجود به اين معنا غير ديني هستند كه در نظريه پردازي از مفروضات فلسفي غير ديني بهره گرفته شده است. بنابرين كافي است كه جهان بيني خود را اسلامي كنيم و با جهان بيني اسلامي سراغ تجربه و نظريه پردازي براي شناخت فعل خدا برويم.
سوال بنده از شما اين است كه شما از نقطه نظر فرهنگستان علوم اسلامي روشي براي توليد علوم تجربي داريد؟
جمعه ۲۴ دي ۱۳۹۵ - ۸:۲۱ عصر
پاسخ: ...اكنون شما پاسخ بفرماييد كه فيزيكي كه يك انسان ملحد به آن دست يابد، همان قوانيني را خواهد داشت كه يك انسان مؤمن به آن دست مييابد؟! شما خلأ روش علمي و تلورانس اداركات فيزيك را به راحتي ميتوانيد در «ثابتها» ببينيد. ثابت پلانك، ثابت فنر، ثابت... چرا تا يك فرمول فيزيك ميسازيم، كنار آن يك ثابت جديد خلق ميشود؟! زيرا متغيّرها و عواملي وجود دارد كه اطلاعي از آنها در دست نيست و تمامي آنها بر اساس آزمون و تجربه، در يك مقدار ثابت خلاصه ميشوند. اين مقدار تا چه زماني ثابت باقي خواهد ماند؟ آيا اين عوامل در شرايط گوناگون تغيير نخواهند كرد؟! اين از عقل. اما وحي، بدون ترديد حاقّ حقيقت و واقع عالم را در خود دارد. اما نسبت به دوري و بُعد ما از خود وحي، خطاهايي ممكن است بروز نمايد. علوم نقلي ما در تلاش هستند كه اين خطاها را كاهش دهند و آن را به حجيّت برسانند. اما هرگز به علم صددرصد كه نميتوانيم برسيم. نبايد فراموش كنيم كه ما همواره از عقل كمك ميگيريم در تحليل وحي و درك آن. اگر عقل را حجّت ندانيم كه اصلاً هيچ دركي از وحي برايمان حجّت نخواهد شد. پس عقل و وحي هر دو حجّت هستند. ولي گستره حجيّت آنها مشروط و مقيّد به ضوابطي خاص است. ضوابطي كه خطاي ما را كاهش دهد، اگر چه به صفر نميرساند. اندكي توجه كافيست تا متوجه شويم كه اصلاً تمامي علوم ما علوم انساني هستند. ما علومي را كه موضوع آنها انسان باشد را انساني ميناميديم، اما مگر علمي داريم كه انسان در موضوع آن داخل نباشد؟! اين تصوّر بدوي و سنّتي بود كه مثلاً موضوع فيزيك را «طبيعت» ميدانست...
دهقاني:
با سلام، خدا شما و فرزندانتان را حفظ كند. در گذشته با شما بحثي در باب فيزيك داشتم.
بحثمان از حجيت عقل و فلسفه آغاز شده بود و به نسبيت و اصالت ربط رسيد! اخيرا متني را از مهدي نصيري خواندم كه در آن
احاديث زيادي گرد آورده شده بود كه شديدا نهي كرده بود از كسب علم از منبعي غير از
اهل بيت. http://nasiri1342.blogfa.com/post-2.aspx
خواندن اين احاديث براي بنده كه فيزيكي خوانده
ام كه اقتباس از غرب است، تكان دهنده بود! برداشت بنده از اين احاديث صريحا اين
بود كه نمي توان حجيت عقل را در عرض حجيت وحي قرار داد. در فقه احاديث زياد داريم و مي توان ذيل وحي
اجتهاد كرد. ولي در علوم تجربي كه احاديث بسيار كم هستند چه كنيم؟ آيا مي توان گفت منظور ائمه از علم در اين احاديث تنها علوم انساني هستند؟
جمعه ۲۴ دي ۱۳۹۵ - ۸:۲۰ عصر
پاسخ: سلام. فضا اندك، فشرده عرض ميكنم. توحيد يعني خدا يكيست و هيچ خداي ديگري نيست. او جهان را خلق كرده است. جهان بر اساس قواعد و قوانيني عمل مينمايد. پرسش اصلي در فلسفه فيزيك اين است: آيا اين قواعد وجود داشتهاند و خداوند صرفاً جهان را بر اساس اين قواعد خلق كرده است؟ يا خود اين قواعد نيز مخلوق خدا هستند؟ نظريات مبتني بر اصالت ماهيت، ديدگاههايي كه بيشتر افلاطوني هستند، قوانين را مخلوق نميدانند. فيزيك امروز كه سكولار است و اخيراً با نظريات هاوكينگ لائيك شده، حتي فيزيك نيوتوني و كوپرنيكي كه به زعم دكتر گلشني از انديشههاي افرادي ديندار و متديّن سرچشمه گرفته نيز قوانين را مخلوق خدا نميداند. اين مسأله با توحيد سازگار نيست. اما گروهي دو نظريه را جمع كرده و گفتهاند: خدا قوانين را خلق كرده، ولي ديگر آن را تغيير نخواهد داد تا ابد. كه بايد پاسخ دهند: نميتواند يا نميخواهد؟ اگر نميتواند كه صفت «قدير» خدشهدار ميشود و خدا از منصب خدايي خارج ميگردد و اگر نميخواهد كه بايد دليلي از جانب خود او بر اين مطلب عرضه نمايند و گرنه ادعايي گزاف است. راسل به همين ترديد دچار شده، ميگويد: هر چه كه تكرار شده، دليل نميشود روزي تغيير نكند و ما به دليل تكرار است كه گمان كردهايم قانون علميست و دائمي. عليّت را همينطور منتفي ميداند. پس علم ما به واقعيت، دليل بر «خود واقعيت» نيست. اينجا بايد كوانتمي نگاه كنيم و از نظريات هايزنبرگ و بور استفاده نماييم؛ ما وقتي واقعيت را ميشناسيم، خودمان جزئي از نتيجه هستيم! يعني «بيننده» و «ديدهشونده» با هم تركيب ميشوند و «مشاهده» را نتيجه ميدهند. در جعبه تاريك را كه باز كني، گربه جايش تغيير كرده، چون نور ديده. ذره فوتون را كه به شيء ميتاباني، تا از انعكاسش آن را ببيني، تو خود ِ فوتون را ميبيني، نه شيء را و فوتون تركيبي از وضعيت خود و شيء را نشان ميدهد. اين ما هستيم كه با تحليلهاي خود، وضعيت شيء را حدس ميزنيم. اينطور اگر نگاه كنيم، كه ظاهراً طور صحيح نگاه كردن به نسبت «ادارك» و «واقعيت» است، پس تمام فرضيات و ديدگاههاي بيننده تأثير ميگذارد در مشاهده علمي، پيشفرض ميشوند براي آن...