همه نظريهها؟!
يعني همهي همه؟!
نميدانم
يعني نميشود كه قطعي گفت
ولي هر چه منبع در اختيار بود بررسي كردم
منابع دم دست البته
بيشتر هم معلوم است كه اينترنت كمك كرده
مسألهاي به روز است
و كتاب و نشريه اينقدر نيست بشود كاويد
بيشتر خبر و مقاله و مصاحبه و گزارش از سخنرانيها
چيزهايي كه در سايتهاي اينترنتي يافت ميشود
سعي كردم اما كامل باشد
بذل جُهد به نظرم نمودم
اگر كمبودي دارد كه قابل جبران مينُمايد
دوستان اطلاع دهند تا اضافه شود
نسخه كامل را اينجا ببينيد
موضوع فقه حكومتي را در دست مطالعه داشتيم
با پارهاي رفقا
كار به بررسي آراء كشيد
براي مطالعه خودمان جمع نمودم
حالا باشد براي همه
بلكه استفاده داشته باشد و به كار پژوهشگري بيايد
و در تلاش ديگران سهمي براي ما باشد
موضوع بسيار پردغدغهايست اين فقه حكومتي
آراء آن هم پايين و بالا زياد دارد
خدايا به اين بندگان ضعيفت مرحمتي بفرما
و ظرفيت دستيابي به علم فقه حكومتي را ارتقاء بخش در جامعه متخصصين
بلكه سامانيابي نظام مقدس جمهوري اسلامي شتاب يابد!
نظرات
سلام: سلام
خداوند توفيق رسم نمودار مربوط به نظريه هاي فقها را هم به اين صورت به شما بدهد
كار بسيار پرزحمتي است
مأجور باشيد
يا علي
يكشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷ - ۶:۴۵ عصر
پاسخ: سلام. آمين. ممنونم از دعاي خيرتان. در پناه خدا.
روح اله: سلام. ايا تحقيقات شما در مورد فقه حكومتي از زمان بارگذاري اين عكس كاملتر شده؟ يا نتيجه نهايي همينه؟
يكشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۷ - ۲:۱۷ عصر
پاسخ: سلام. آخرين نمودار همين است. موفق باشيد.
رسول بابايي: با عرض سلام
بنده طلبه پايه 5و6 مدرسه علميه كرج هستم. با اسم شما حدود دو سالي هست كه آشنا شدم. اما شايد دو هفته باشد كه با وب سايت شما اشنا شدم.
از بعضي دوستان شنيده بودم كه حضرت عالي جزء بهترين شاگردان مرحوم سيدمنير و حاج آقاي صدوق هستيد. خيلي مايل هستم كه از تجربيات و مباحثي كه آموخته ايد استفاده كنم. مخصوصا ذيل عنوان الگوي اسلامي پيشرفت كه سفارش علمي امام خامنه اي است.
حال يا مصاحبه مانند يا گعده ويا ...
منتظر پاسخ هستم.
يكشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۹ صبح
پاسخ: سلام، آن طور كه فرمودهاند، البته كه نيست. دوستان لطف داشتهاند به حقير، از باب مبالغه فرمودهاند. در خدمت هستم، از طريق ايميل.
مهدي معلي: سلام، از زحمات شما بسيار استفاده كردم، انشا الله سلامت و عافيت براي شما و خانواده محترم، اثار اقاي ابوالحسن حسني را ظاهرا نديده ايد نظرات تحول افريني در حوزه فقه سياسي دارند
دوشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۳ - ۹:۴۶ صبح
پاسخ: سلام. تشكر از توضيحي كه بيان فرموديد. نگاهي به سايت ايشان انداختم. در اولين فرصت مطالبشان را مطالعه خواهم كرد. موفق باشيد.
سيد احسان: سلام سيدبزرگوار
بنده نياز به تحقيقات جنابعالي داشتم
اگر امكان دارد
شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۸:۱۳ صبح
پاسخ: و عليك السلام بر شما سيد بزرگوار. تحقيقات بنده همان است كه در نمودار مشاهده ميفرماييد. مابقي فعلاً چيز قابل عرضهاي نيست. هر چه بوده تلاش شده در همين نمودار درج شود. در حقيقت اين نمودار منابع اوليهاي است كه براي توليد اطلاعات و مقاله جمعآوري شده، ولي نتيجه هنوز آماده نيست تا تقديم شود. موفق باشيد.
رضائيان: سلام آقاي موشح
خوشحال شدم پس از سالها عكس و بلاگتان را ديدم و خاطرات معصوميه برايم زنده شد
يادش بخير اون شبي كه دير آمده بودي مدرسه و در بسته بود و نگهباني و حاج آقاي فاضل و ...
عمر چه زود مي گذره
ايامت به كام عزيز
سهشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۷:۴۷ صبح
پاسخ: سلام برادر. اعتراف ميكنم كه شب عجيبي بود. شبي كه مسير زندگيام را بالكل تغيير داد. اگر آن شب آن حادثه رخ نميداد و مرا از مدرسه علميه معصوميه(س) اخراج نميكردند، چه بسا همانطور و بر همان طريقي كه زندگي ميكردم باقي ميماندم؛ سبكي در زندگي كه امروزه آن را تقبيح ميكنم و نوعي فرسودگي و بيتحرّكي، بيبصيرتي و كاهلي ميپندارم. روحالله شده بود مسئول امور حجرات و ظاهراً تصميم او بود كه شبها ساعت 12 شب در را ببندند و ديگر روي هيچ طلبهاي نگشايند تا صبح شود. من اما آدمي نبودم تا ديروقت بيرون بماند. جلسهاي گذاشته بودم در مؤسسه نجوم آقاي سيستاني كه هيئت علمي در آنجا تأسيس كنم. همه اساتيد و دانشجويان جمع بودند، مدير آن مؤسسه اما نيامد. بلكه يكي دو ساعتي همه را معطل كرد و هر بار تلفن ميكرديم، ميگفت: در راه است و به زودي ميآيد! اين شد كه وقتي نااميد شديم و جلسه را تعطيل و مؤسسه را ترك گفتيم، تازه پنج شش دقيقهاي از 12 شب گذشته و در مدرسه بسته بودند. نگهبان نخواست در را باز كند، با اينكه بيدار بود و چراغها روشن. من نيز در شهر قم غريب، نميتوانستم كه شب را در خيابان بخوابم! شروع كردم به زدن در پشت سرهم و پيوسته، به يك ربع نكشيد، تلفن زد به مدير مدرسه و او به يك شرط اجازه داد مرا به داخل مدرسه راه دهند: سال بعد در آن مدرسه نباشم! اسمم را سال بعد ننوشتند. اخراجم از معصوميه(س) مانند يك ضربه سنگين به سرم، مغزم را تكان داد، مرا ياد بسياري از باورهايم انداخت كه داشت در سكوت سرد نظم فاضل سركوب ميشد. نظمي كه اجازه خلاقيت را از
ذهن انسان ميگيرد. اين ضربه مرا به هوا پرت كرد، آنقدر بالا كه بتوانم شناعت قوم را ببينم و نادرستيها را لمس كنم، شهوات متظاهر در قالب ايمان را و رياي پنهان شده در پس زهدنمايي. خيلي چيزها... خيلي... خدا به همه ما رحم نمايد. تشكر از اين يادآوري تلنگردار شما. موفق باشيد برادر. (دقيقاً همين نوشته و با همين رسمالخط بود كه با نيامدن مسئول مؤسسه نجوم وتو شد و حاجآقاي نجف با تأخير و وعده آمدن دادن و منتظر نگهداشتن اعضاي جلسه آن حادثه را پديد آورد:
http://movashah.ir/fa/index.php?w=work&x=1 )
يك دوست قديمي: باسلام..وقتي از مباحثي مرتبط با فقه حكومتي و اسامي مانند آية الله سيد منيرالدين حسيني الهاشمي (ره) نام ميبريد ياد مجموعه در دفتر افتاده و آرزو ميكردم اي كاش ميتوانستيم به ايجاد همدلي، همفكري و همكاري رسيده و در جهت تشكيل يك تشكل شيعي اقدام نموده تا در آن فضا اين مباحث را پيش ميبرديم..انشاءالله خداوند ما را در اين راه توفيق عنايت فرمايد...در پناه حق..التماس دعا
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۷ عصر
پاسخ: سلام برادر، احسنت. يادي از گروه تطبيقي فرموديد و اشارتي دقيق به كليد هر ارتباط پايداري: همدلي، همفكري و همكاري. چگونه ممكن است گروهي «همدل» يكديگر رها نمايند و كار به تلاشي واگذارند؟! آنانكه بشكه را سر و ته گشايند و از «همكاري» آغازند، عاقبت با دشمني و كينه از هم دور شوند و آنانند كه بر پيوستگي ارتباط ناتوانند. «همدلي» نبود كه بتواند با «همفكري» به «همكاري» برسد. چرا؟! اگر در گروه تطبيقي بوده و روند پژوهش را ديده باشيد، در آغاز «توهمي از همدلي» وجود داشت و بر همان اساس گام به سوي «همفكري». امان از «علم اصول». دقيقاً از وقتي كفايه مرحوم آخوند در دستور كار قرار گرفت، شگفتيهايي از مسئول گروه مشاهده شد؛ تحقير، تمسخر، بيادبي، نـَـه گفتنهاي پشت سر هم، به هر نظريه كه مطرح ميشد. بنده و آقاي انجمشعاع به عنوان تنها افراد گروه كه رسماً كفايه را درس گرفتهاند، وقتي متن را ترجمه ميكرديم، با نــَـــه محكم مسئول گروه مواجه ميشديم كه: «شما كفايه را نفهميدهايد، من فهميدم، اينجا منظورش اين است!» اشتباه در فهم، قبول نميكرد حرف صحيح را. از كجا اين فهم نادرست را پيدا ميكرد؟ قادر نبود متن عربي كفايه را بخواند و بفهمد. مشكل اينكه روحالله ترجمه فارسي كفايه را خريده بود. مشكل دقيقاً از همين كتاب ترجمه آغاز شد. باور بفرماييد كه اين ترجمه فارسي مصيبتي براي گروه بود. از آن روز كار فكري «گروهي» متوقف شد، در حقيقت همفكري غيرممكن گشت و «توهم همدلي» لو رفت. آنچه ما را در گروه تطبيقي نگهداشت «همكاري» مبتني بر «مغالطات»ي بود كه گرفتار آن بوديم. در جزوهاي اين مغالطات را توضيح دادهام. تصور ميكرديم اگر اين «همكاري» ادامه نيابد، خيانت به انقلاب و انديشه سيدناالاستاذ شده است. دوستاني كه بودند ديدند، از آن پس نقش بنده در گروه، تايپيست بود. «همكاري» بدون «همدلي» دوام ندارد. وقتي درگيري مسئول گروه با رياست دفتر علني شد و به آن نامهنگاريها كشيد، مدخوله بودن ادله ايشان آشكار شد و مغالطات را كه شناختم، «همكاري» در حدّ تايپيست را نيز متوقف نمودم. رسماً اعتراف كرد كه: «خودم تنهايي هفت سال كار فكري كردم»، اعتراف به نبودن «همفكري»! جزوه مغالطات را از اينجا ميتوانيد برداريد:
http://works.movashah.ir/query/goto-works-id-372.htm موفق باشيد برادر.
نرم افزار بازاريابي شبكه اي:
سلام
براي آشنايي با نرم افزار بازاريابي شبكه اي mci5 به من سر بزن.
با تشكر حامد. نرم افزارmci5
يكشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۲:۲۰ عصر
پاسخ: بنده را چه به بازاريابي؟! :)
خواهرزاده:
اين چارت با نرم افزار xmind رسم نشـــده است ؟!
يكشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۳:۱۷ عصر
پاسخ: بله، صحيح ميفرماييد. شما xmind را از كجا ميشناسيد؟! اين نرمافزار دست راست من است. هميشه در كنارم و هر لحظه كه نياز به تحليل يا دستهبندي اطلاعات داشته باشم، فوري سرعت و راحتي خود را در اختيارم ميگذارد.