داشتند ميدويدند
نميتوانند كه تمام مدت گيم بازي كنند
رايانه قديمي را زماندار كردهام
يكساعت باز ميشود
دو ساعت بسته
وقتي كامپيوتر براي بازي ندارند ميدوند
فعاليتهاي بدنيشان زياد ميشود
دور اتاق ميچرخند
عضلات را تقويت ميكنند و بر مهارتهاي حركتي ميافزايند
مسابقه گذاشته بودند
كدام سريعتر بدود
سيداحمد كه باخت خيلي سريع گفت:
«من هنوز يه جون ديگه دارم!»
جون؟!
اثر رايانه است و بازيهاي آن
ادبيات روزمرهشان هم به تبع محيط بازي!
اينترنت هم اينگونه فرهنگ ميزايد
سبك زندگي تغيير ميدهد
بهترين آدمهاي يك ملّت را
به پلاس و فرندفيد و فيسبوك و اخيراً ويچت ميكشاند
و تمام حياي آنها را به يكباره ميدَرد
و خيال ميكنند محيط مجازي به واقعي نميكشد؟!
به هيچ مؤمن و مذهبي و باتقوا هم ديديم كه رحم نكرد!
چه بيرحماند اين شبكههاي اجتماعي
بهترينهاي ما را بُردند...!
پ.ن.
چند بازي با توپ يادشان دادم
امروز (14 بهمن 92)
وسطي و استپ و...
وسط بازي سيداحمد گفت:
«هر كسي يادش رفت بگه استپ بازي رو همونجا ذخيره كنيم!»
پرسيدم: يعني چي؟!
«يعني ذخيرهش كنيم كه دفعه بعد بازي رو از همونجا ادامه بديم!»
خدايا...!
نظرات
توكلي: سلام برادر عزيز
با خواندن مطلب شما و تاييد صحت آن نكته اي به نظرم رسيد كه گفتم خدمت شما عرض كنم . زيرا قبلا مطلبي از شما در مورد تحليل بازيهاي رايانه اي خوانده بودم كه بسيار جالب بود و گفتم شايد اگر در جايي از زبان شما براي اهلش عنوان شود به كار آيد .
هر مخاطبي با ديدن بازيهايي مثل call of duty و امثال آن با در نظر گرفتن سوابق و سياستهاي امريكا در زمينه جنگ افروزي براحتي به عمده ترين اهداف اين بازي سازيها يعني تربيت نيروهاي آدمكش پي ميبرد . البته مهم نيست كه اين شخص در بازي آمادگي بدني كسب نميكند ، زيرا اين آمادگي با چند ماه اموزش بدست مي آيد . بلكه مهم اشتياق و لذتي است كه از كشتن و حذف اهداف و برتري در
ذهن و روح اين گيمرها به وجود مي آيد . البته مزيتي كه در اين روش تربيتي وجود دارد (چه مثبت چه منفي) اين است كه شخص بدون تحمل سختي هاي فيزيكي سرشار از لذت
ذهني ميشود و با قرارگرفتن در موقعيت واقعي ديوانه وار و مثل يك روبات ماهر فقط عمل ميكند .
از اين خصلت ميشود در زمينه مثبت استفاده هاي خوبي كرد . مثلا اگر ميخواهيم بچه ها نسبت به كوهنوردي راغب شوند ميشود در قالب يك بازي كه هدف آن صعود به قله است ( البته با اتفاقاتي در مسير براي جذاب شدن راه ) لذت فتح قله را بارها به كودك بچشانيم و گمان بنده اين است كه چنين كودكي وقتي پاي كوه برسد ديگر نيازي به توضيح مزاياي كوهنوردي نخواهد داشت . بخواهيم هم نميشود جلويش را گرفت . اميدوارم بازيسازهاي متعهد از اين فناوري در راه انسان سازي و رشد با در نظر گرفتن مزايايي چون آنچه كه ذكر شد استفاده كنند . نه اينكه فرق بازي ايراني و خارجي فقط در شخصيت آن باشد . يعني آنجا كريتوس ( بازي god of war ) آدمها و هيولاهاي كج و كوله را با خشونت ميكشد و در اينجا گرشاسپ ايراني . ولي نتيجه همان قساوت قلب . موفق باشيد .
چهارشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۳ - ۵:۵۶ صبح
پاسخ: سلام. احسنت بر شما. به نكته ارزشمندي اشاره فرموديد. به نظرم رسيد خاطرهاي واقعي از گذشته عرض نمايم، تا بدانيم مشكل ما در توليد بازيهاي رايانهاي و كلاً هر فعاليت فرهنگي چيست. سال 1377، يعني 16 سال پيش، هيچ كس تقريباً دنبال بازيهاي رايانهاي ايراني شايد نبود. همحجرهاي من در مدرسه معصوميه(س) دوستي داشت كه در سازمان نور گرافيست بود. در رفت و آمد به حجره وقتي فهميد برنامهنويسي ميدانم، پيشنهاد كرد يك بازي رايانهاي اسلامي بنويسيم. هر سه بر اين مطلب توافق كرديم. بنا شد برنامهنويسي با من باشد، گرافيك با ايشان و تنظيم سناريوي بازي يا همان گيمپلي با همحجرهاي من. من كنار درسهاي حوزه مشغول مطالعاتي روي دايركتايكس شدم. زيرا ميخواستيم بازي كاملاً سهبعدي باشد و فضا اصلاً مثل بازيهاي ديگر دوبعدي نباشد. آنزمان هم موتورهاي بازينويسي مثل آنريل و اينها نبود. اصلاً ويندوز 98 آخرين سيستم عامل مايكروسافت بود. خلاصه مدتي هر كدام مشغول مطالعه بوديم و جلساتي داشتيم. بعد از چند ماه، داشتم در حجره نماز ميخواندم كه دوست همحجرهاي آمد و با همحجرهاي مشغول صحبت شد. سر سناريو بحثشان گرفت. من همچنان در نماز بودم كه كارشان به داد و هوار كشيد، هنوز نماز را تمام نكرده بودم كه شنيدم مسئول گرافيك يهو به همحجرهاي گفت: اصلاً من خودم مدير پروژه هستم و تو را از سناريو بر ميدارم و خودم سناريو را طراحي ميكنم. همحجرهاي هم گفت: كي تو را مدير پروژه كرده؟ همچين قراري نداشتيم. آقا تا نمازم تمام شد، كل پروژه منتفي شد و قهر قهر تا روز قيامت! :( چند ماه كار كردن در چند دقيقه تمام! آقا ديگر اين همحجرهاي ما با آن دوستش به هم زد كه زد. بالكل هم پروژه بازي رها شد. ايمان ما به قدري نيست كه منيّتمان را سركوب نمايد و كنترل. ولي دنياپرستي كفار آنقدر غليظ هست كه بر سر هدف مشترك، از خود بگذرند! عجيب است. تشكر
يكي:
اين تفكيك كاملا صحيح است اما ظاهر كلام شما شايد اين بود كه بر اساس نسبيت داريد حكمي فرعي براي افعال گذشته ثابت مي فرماييد:
گذشته هر چه بوده، درست و غلط كه ندارد، صحت و خطا ندارد، مطابقت با واقع كه نيست در فضاي نسبيّت...كه هر چه بوده گذشته و به توبه مرتفع ميشود إنشاءالله.
بهرحال منشا نظر قبلي، اين برداشت بود كه اگر مقصود شما نبوده، خدا رو شكر. البته ناهماهنگي هايي كه روي مي دهد براي معتقد به نسبيتي كه به «فقه مطلق نگر» عمل مي كند بماند براي بعد..! ضمنا اصطلاح منطقه الفراغ مربوط به احكام و فعل مكلف است و موضوعاخارج از «نظر عقلي و انديشه شخص درباره اصول اعتقادي» است.
سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۵:۰۲ عصر
پاسخ: تشكر از نظر خوب و ارزشمند شما. :)
يكي:
ببخشيد جسارتا اين مرجعيت سنتي
كه فرمودين، چنين حرفي رو قبول داره؟ :
گذشته هر چه بوده، درست و غلط كه ندارد، صحت و خطا ندارد، مطابقت با واقع كه نيست در فضاي نسبيّت(!)
دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۴ صبح
پاسخ: سؤال خوبي را پرسيديد، بخشي از اشتباهات ما در همين است كه اصول اعتقادي را با فروع تقليدي مخلوط ميكنيم و به يك روش مورد توجه قرار ميدهيم. بنده خدايي از حجاب سخن ميگفت و در مناظرهاي قصد داشت حجاب را «عقلاني» اثبات نمايد و دچار مشكل شد، عرض كردم: اگر عقل بشر به «فروعات» ميرسيد اصلاً چه حاجت به دين؟ چرا نبوّت و رسالت و امامت؟ اصلاً چرا قرآن؟ كلام خدا؟ قصه اين است كه عقل بشر جايي هست كه «نميتواند» و خداوند همانجا «اطاعت» را تشريع كرده و انبياء را براي ابلاع مفاد آن مبعوث نموده است. اشتباه كجاست؟ اينجاست كه فقه سنتي و مرجعيتي كه ما ميشناسيم معتقد است «اصول عقايد» را بايد با عقل فهميد، حتي «خودِ تقليد» را با عقل بايد اثبات نمود و سپس در فروعات، آنكه علم ندارد از مجتهد بپرسد و تقليد نمايد و آنكه دارد و مجتهد است، از نقل بپرسد و به اجتهاد خود از نصوص و ظواهر عمل كند. پس اينكه فرموديد: «مرجعيت سنتي نسبيت را قبول دارد يا ندارد؟» اصالتاً سؤال خارج از موضوعي به نظر ميرسد شايد باشد، چه كه مرجعيّت تفلسف نميكند. ممكن است يك مرجعي براي خود فيلسوف هم باشد، اما اجتهاد «فلسفه» نيست و مجتهد از حقيقت جهان هستي و مادهالاولي و روابط علي و معلولي كه نميخواهد سخن بگويد، لذا ميتواند اصلاً فلسفه نداند ولي مجتهد باشد، منطق نداند و مجتهد هم باشد، بسيار هم بودهاند. البته كه مرحوم آخوند خراساني و از بعد او بسياري از مجتهدين سعي داشتهاند علم اصول را بر منطق مبتني نمايند، اينكه موفق بوده يا نبودهاند باز هم ربطي به فلسفه و اطلاق يا نسبيت آن ندارد. از اين رو، شما ميتوانيد مثلاً در فلان مبحث «هستيشناسي» وقتي به عقل خود رجوع ميكنيد به اين برسيد كه ماده اولي در جهان همان ذرات بنيادي فيزيك است، يا رشتههاست، اما در مباحث اعتقادي قائل به نبوّت باشيد و در فروعات تقليد نماييد از مرجعيت سنتي. فراموش نكنيد مرجعيت سنتي فضاي گستردهاي براي انديشه فرد باز ميگذارد كه شهيد سيدمحدباقر صدر آن را «منطقهالفراغ» ناميد. اينكه علم به معناي مطابقت با واقع باشد يا تناسب با واقع يا تشابه يا هر چيز ديگر، در منطقهالفراغ است، تا به نفي خدا و نبوّت و عصمت نيانجاميده، داخل در حدود و ثغور مرجعيّت سنتي نميشود كه تنازع رخ نمايد. تشكر از نظر شما.
anjom: سلام. خوبي چند ساليه كرمانم چه خبر بعضي وقتا به وبلاگت سر ميزنم....
يكشنبه ۲۹ دي ۱۳۹۲ - ۶:۲۲ عصر
پاسخ: سلام برادر. الحمدلله. ما همگي خوب هستيم و اتفاقاً همچنان در همين شهر مقدسه قم زندگي ميكنيم. البته بعضي دوستان معتقدند كه قضيه بالعكس است؛ درباره گزاره «ما زندگي ميكنيم!» يعني جاي موضوع و محمول را ميگويند اشتباه گرفتهاي! ولي خب، خدا را شكر، ملالي نيست. إنشاءالله هميشه موفق باشي برادر. چند روز پيش بحث مبادي اصول احكام حكومتي داشتم، حرم، شبستان بزرگ امام خميني(ره)، جلوي در ورودي جنوبي نشسته بودم با همبحث، اتفاقاً كشوري را ديدم. ايشان هم بحمدالله خوب بود و همچنان ميگفت مشغول بحث الگوي پيشرفت است. يكسال پيش هم احمد را ديده بودم فلكه صفاييه. دنياست ديگر برادر، زمان دارد. ميگذرد و ميرود. ولي نبايد حسرت گذشته را خورد. گذشته هر چه بوده، درست و غلط كه ندارد، صحت و خطا ندارد، مطابقت با واقع كه نيست در فضاي نسبيّت. ممكن است كوتاهي و قصور در عمل بوده باشد، كه هر چه بوده گذشته و به توبه مرتفع ميشود إنشاءالله. از باب «لاتأسوا علي مافاتكم» بايد آينده را ساخت، با عمل مبتني بر حجيّت، با عمل به تكليف، با تقليد از مرجعيّت فقه سنّتي كه همچنان يگانه طريق حجيّت در شيعه است. موفق و مؤيد باشي برادر. اگر در ميان مردم باشي و حتي يك نفر را هدايت نمايي، آنچنان است كه گويي همه بشر را زنده كردهاي. مطالعه را همه جا ميشود كرد، اينترنت آمده است و تمام منابع علمي مورد نياز طلاب روي شبكه هست. ديگر جا و مكان مفهومي ندارد، هر جا باشي به روزي. فقط آنچه مهم است، اينكه مهار زندگي به دستت باشد و برنامه علميات فعّال، ميشود هر روز داناتر از ديروز بود و جهت حركت را پيوسته نگهداشت و حفظ كرد. نجات در حفظ جهت الهي در عمل است. آنان كه ميدانستند لغزيدند، به عمل كار برآيد، نه به علم. اين فلسفه اختيار است كه آگاهي را حاكم بر اراده نميكند. خدا يارت. ياعلي
ت،گمنام،بي نام نشان: خطاب به خواهر زاده دختر خوب اينا را هر كي نگاه كنه از سر گيجه مي ميره يك ذره حركتشون را ارام تر كن :)
هر سه تاشون قشنگن ولي سوميه چشماي نافذي داره مشخصه خيلي شيطونه :)
شما خودتون هم خيلي شبيهه سيد ياسر خميني هستيد پسر دوم سيد احمد (نوه امام)
من يك پيشنهاد براتون دارم شما كه فقه و اصولت عاليه ازمون قضاوت و وكالت شركت كنيد
سهشنبه ۲۴ دي ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۱ صبح
پاسخ: در پاسخ به آن بخشي كه خطاب به حقير بود: تشكر. نظر لطف شماست. ممنون از پيشنهاد شما. ولي مدارج عاليه حوزوي و دانشگاهي و مقامات بلندمرتبه اشتغال و فعاليت اجتماعي را خالي كردهايم، تا در اختيار بانوان جامعه باشد و آنان پر نمايند! ما به نفع تمامي زنان اين عصر از عرصه خدمت خارج شديم و سنگر خانه را نگهداشتهايم، سنگري كه دأب زنان روزگار ما رها كردن آن است. موفق باشيد. :)
شاه تورنيوز: سلامي دوباره
خيلي ممنونم از كمك تون، خيلي از سيستم هاي وبلاگ دهي پز ميدن با اين امكاني كه فراهم كردن و براي سيستم هاي وبلاگ دهي مثل بلاگفا هم برنامه ي خاص ميخواد، ولي خب شما ماشاالله با ي كد حرفه اي حسابي حالشون رو گرفته ايد!!
ممنونم،مطمئناً نظرات وبلاگم با اين كد چندين برابر خواهد شد.
موفق باشيد.
پنجشنبه ۱۹ دي ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۱ عصر
پاسخ: اميدوارم موفق باشيد. ولي همه اينها به شرط اين است كه سرويس وبلاگ مورد نظر استفاده از تگ iframe را در قالب وبلاگ محدود نكرده باشد. بعضي از سرويسها وقتي شما قالب را ثبت ميكنيد، همه تگهاي ويژه مانند iframe را حذف مينمايند. در اينصورت بايد از اسكريپت براي درج عنصر iframe در صفحه استفاده نمود. زيرا سرويسهاي وبلاگ مجبورند تگ script را باز بگذارند، وگرنه بسياري از قالبها از كار خواهند افتاد و خيلي از ابزارها غيرقابل استفاده خواهند شد. شما نيز موفق باشيد.
شاه تورنيوز: سلام عليكم
ما چه كنيم كه كد نمايش ارسال نظر در قالب وبلاگ مثل شما بياد؟!
يعني كدش رو به ما هم ميديد؟!
بالاخره شما يك برنامه نويس پارسي بلاگ هستيد.
ممنون
پنجشنبه ۱۹ دي ۱۳۹۲ - ۳:۲۷ عصر
پاسخ: سلام برادر. اختيار داريد، چرا كه نه. كد خاصّي كه نيست. كافيه كه از تگ iframe استفاده كنيد و نشاني آن را همان نشاني صفحه كامنت وبلاگ خود قرار بدهيد. خود به خود اين اتفاق ميافتد. عمليات پيچيدهاي نيست. كافيست كمي با html آشنايي داشته باشيد. اگر صفحه را view source بفرماييد، تگهاي مربوطه را ميتوانيد مشاهده بفرماييد. موفق باشيد.
خواهرزاده:
بله درست حدس زديد.
چهارشنبه ۱۸ دي ۱۳۹۲ - ۹:۵۳ عصر
پاسخ: :)
خواهر زاده: سلام،
تا به حال به هنر عكاسي برادر بزرگوارتان انديشيده ايد؟!
هنر ايشان در عكس هاي متوالي ، و شكار لحظه ها ،
بسيار تحسين بر انگيز است!
اين هم دو نمونه كه بنده متحركش كرده ام
http://s5.picofile.com/file/8107902542/180620121816.gif
http://s5.picofile.com/file/8107902884/daei_mahdiiii.gif
ما كه خيلي خنديديم ! شما را نميدانم
تازه اين فقط دو نمونه ش بود !!!!
چهارشنبه ۱۸ دي ۱۳۹۲ - ۳:۱۸ عصر
پاسخ: سلام و تشكر! اين تصويرها را از كجا آورديد؟ به نظرم آنجا كه با دايي علي هستم مربوط باشد به ميهماني بازگشت از مكه پدر و مادر شما؟ درست حدس زدم؟ چون دقيقاً خاطرم نيست مربوط به كجاست! :)
صدا و سيما: با سلام
از جنابعالي دعوت مي شود
تا در جشنواره وبلاگ نويسي حماسه اقتصادي شركت نماييد.
مهلت ارسال آثار تا پايان دي 1392
براي اطلاعات بيشتر به سايت زير مراجعه نماييد.
basij.irib.ir/weblog3
مركز بسيج صدا و سيما
يكشنبه ۱۵ دي ۱۳۹۲ - ۸:۵۲ صبح
پاسخ: خب برادر خوب من، در مسابقه قبلي وبلاگ و رسانه شركت كردم، ولي هيچ خبري نشد از نتايج. دعوتهاي مسابقه ايميل ميشد پشت سر هم، ولي از نتايج مسابقه و مراحل بعد هيچ ايميلي ارسال نشد، نفهميديم كار به كجا كشيد اخوي. :(
بهشت: چهره ي سيده مريم با آدم حرف مي زند
آرام آرام آرام و لبخند
به نظرم واقعاً با آدم حرف مي زند سيده مريم
جمعه ۱۳ دي ۱۳۹۲ - ۵:۱۲ عصر
پاسخ: با من كه خيلي حرف ميزند، اگر بنده را داخل آدم به حساب آوريد، شايد معناي آن همين باشد كه فرموديد: «با آدم حرف ميزند!».
بهشت: و خيال ميكنند محيط مجازي به واقعي نميكشد؟! به هيچ مؤمن و مذهبي و باتقوا هم ديديم كه رحم نكرد! خيال خيال خيال خيال مي كنند دقيقاً با اكو خيال مي كنند مرزها، خط قرمزها، مومنها، با تقواها، مذهبيها... همه همه همه "خيال" همچنان اكو دارد در
ذهن... خيال خيال خيال بيچاره به خود غرههايي كه گمان ميبردند اين دام براي آنها گسترده نميشود چه خيالِ خامِ باطلي شيطان كارش را خوب بلد است. خوب... و بعد از پيروزي به تو ميفهماند كه حتي قانونهاي خود نوشتهي وبلاگي هم چارهساز نيست... به تو ميفهماند مومن نيستي، مذهبي نيستي، باتقوا نيستي كه اگر بودي، بيچاره نبودي... حالا چقدر دلم براي آن بيچارهي دو خط بالاتر ميسوزد بيچارهاي كه ديگر حتي خيالي را براي دلخوشي ندارد رسيده است به خود پوچي شايد هم دارد كركهايش مي ريزد تا پر درآورد! هه! چه خيال نازك خامُ باطلي!
جمعه ۱۳ دي ۱۳۹۲ - ۵:۱۰ عصر
پاسخ: اگر عمر ما به دههها هم برسد، چهل پنجاه سال هم كه داشته باشيم، ابليس عمر هزارانساله دارد. هر چه ما بدانيم و هر چقدر كيّاس و باسياست و باهوش هم كه باشيم، چه كسي ميتواند حريف ابليس با چنين مهارتهايي در «اغوا» شود؟! انبياء والامقام و امامان معصوم (ع) يادمان دادند كه فقط ميتوانيم به خدا پناه بريم از مكر شيطان، كه به غير از اين خلاصي نيست. خدا فقط ميتواند مكر او را به خودش بازگرداند. شبكه اجتماعي حيله بزرگ نوين و امروزين ابليس است بيترديد. كسي ميتواند شك كند در اين؟! پناه بر خدا.
مجله پارسي نامه:
كاربر گرامي، سلام
در تاريخ
جمعه 13 دي 92 نوشته شما با عنوان
از سايبر به رئال به فهرست نوشته هاي برگزيده در
مجله پارسي نامه افزوده شده است. دبير تحريريه ي اين انتخاب
وستا و دبير سرويس آن
حامدگودرزپور بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
جمعه ۱۳ دي ۱۳۹۲ - ۳:۳۵ عصر
پاسخ: با تشكر از هر دوي اين بزرگواران، كه كوتهنوشته قليل را به نشر در مجله ارزش بخشيدند و بدينسان منّت بر نگارنده نهادند. خداي جزاي خيرشان دهاد.
Roli:
واقعا وبلاگ خوبي داري ولي ... !؟ بهتره يه كم جذاب ترشه قالبش
پيشنهاد من
از اين
سايت قالب بگير تازه قرعه كشي روزانه هم داره
http://foorush.ir/thems.thtml
پنجشنبه ۱۲ دي ۱۳۹۲ - ۶:۱۱ عصر
پاسخ: عجب... باز هم...؟!