گفتم براي عيدديدني بروم
مدتي نديدهام
براي ابراز مودّت و دوستي
و شايد دلداري و غمخواري!
سبزي پاك ميكرد
لم داده و به آهستگي
با آرامش و طمأنينهاي وصفناپذير
شويد و جعفري تمام شده و مشغول گشنيز
پرسيدم: چيست؟!
گفت: «سبزي كوكو»
- فردا نهار كوكوسبزي ميخواي درست كني؟
«كوكوسبزي غذاي چهارشنبههاست
فردا ماكاروني
امروز مرغ سرخ كرده بودم با سيبزميني سرخكرده
ديروز پيتزا درست كردم
پريروز كتلت
پنجشنبه قيمه داشتيم
روز قبلش كوكوسبزي»
برايم عجيب نيست
كسيكه هميشه درگير برنامه بوده
بعيد كه خانهدارياش بيبرنامه باشد
- كار نميكني؟! جايي مشغول نيستي؟!
اولين سؤالي كه احساس ميكردم بايد بپرسم
گمان ميكردم بايد دست از تنبلي برداشته باشد و به كاري پرداخته
«كار؟! اصلاً، به فكرش هم نيستم
كار من نگهداري فرزندان است، همين
شغلم خانهداري است
به هيچ كاري هم در بيرون از منزل فكر نميكنم»
- چرا؟!
«پرورش فرزند در كنارشان بودن ميخواهد
تربيت تصادفي نيست
تدبير ميخواهد و خودش يك كار بسيار مهم»
پسرش مشغول تماشاي شبكه پويا
بهترين شبكه براي كودكان
نظرش اين بود:
«همينكه بچه مشغول كارتون شود و فيلمها و سريالهاي ديگر تلويزيون را نبيند
يك موفقيت بزرگ است در تربيت
حتي اگر كارتونها هم مضرّ باشند»
ميگفت دفع افسد به فاسد ميكند به شبكه پويا
و اين را خوب گزينهاي ميدانست
پسركش آب خواست
دستش در سبزي بود
بلند شدم و ليواني اب دستش دادم
بلند گفت: «متشكرم»
خوشم آمد:
- پسر با ادبي تربيت كردي!
گمان ميكردم كار سختي باشد
- چگونه ادب يادشان دادي؟
«بسيار ساده
هر آنچه خواستم انجام دهند، اول خود كردم
و هر چه تركش را مطالبه نمودم، اول خود انجام ندادم
اگر محبت را نيز در كنارش چاشني كني، كار تمام است!»
معتقد بود اگر الگوي بچهها والدين باشند
تربيت خودبهخود پيش ميرود
فقط مراقب رفتار خود باش!
- آنجا كه كاري را بزرگتر بايد بكند و بچهها نكنند؟
«توضيح بايد داد و قانع كرد
اگر قانع نشد هم مقداري تنبيه لازم است»
ميگفت:
«بچه را بايد در خوف و رجا نگهداشت
جايي در آن وسطها
هم بترسد و هم به بخشش اميد داشته باشد
كاري كه خدا با ما ميكند!»
از اينكه با اين آرامش سبزي پاك ميكرد حرصم گرفته بود
- كار ديگر مگر نداري؟! ميداني چقدر جامعه منتظر توست، نميخواهي خدمت كني؟ فعاليت؟ تلاش؟ تو... چرا آخه؟!
من او را ميشناختم
اذيت ميشدم آنگونه ميديدمش
لبخند زد!
«خيلي دنيا را جدّي گرفتهاي
ليس الدنيا إلا لعباً و لهواً*
آمدهايم امتحان بدهيم
قرار نيست اتفاق خيلي بزرگي بيافتد
قرار است فقط به تكليف عمل كنيم
قرار نيست دنيا را تكان دهيم
قرار است با عمل صالح آخرت را آباد نماييم
چه قرص قرمز را برداري و چه آبي**
نتيجه تفاوتي نميكند
فقط اتيان تكليف
و من تكليفم همين است»
تكليف خود را بچهداري ميدانست
به اين افتخار ميكرد و هيچ نگراني نداشت
حتي حاضر نشد از مهد كمك بگيرد
«فرزندان بايد در آغوش خانه پرورش يابند
مهد خانه نيست!»
در پايانِ خالهبازي آن روز
پرسشي كه در گلويم گير كرده بود
بالاخره پرسيدم:
- نميخواهي زن بگيري؟!
چندين دليل
و قانع...
نميدانم اگر حرفهايش را در وبلاگ بنويسم
چقدر بدآموزي خواهد داشت
گفتم: اين حرفها را جايي نزن
حقيقت را نميشود همهجا گفت
گمان نميكني اگر ديگر مردان بدانند
آنان نيز به طلاق روي آورند؟!
خنديد: «گمان ميكني طلاق دادن به همين سادگيست؟! گاو نر ميخواهد و مرد كهن!»
و ادامه داد:
«وقتي آقابالاسر نداري
رئيس كه نداشته باشي
شريك اگر در زندگي نباشد
شريكي كه معمولاً در جامعه ايراني نقش سروري دارد
نقش تصميمگيري
نقش برنامهريزي و آيندهنگري و همه امور سرنوشتساز زندگي
او كه اگر ظلم نكني، ظلم ميكند
حقش را نخوري، حقت را ميخورد
دستور ندهي، دستورت ميدهد
اگر بر او سخت نگيري، دنيا را برايت سخت ميكند
امروز وضعيت اين است
نه درگير ظلم باش و نه پذيرنده جور
چون من اگر بيانديشي
اصلاً مجبور نيستي چنين چيزي را تحمّل كني!
بچهها طوري تربيت ميشوند كه بخواهي
غذا طوري آماده ميشود كه مطلوب تو باشد
ميتواني از تشريفات و مزاحمتهاي خلاف اخلاق رها شوي
از سنتهاي پوچ و ميانتهي خلاصي يابي
همهچيز بدون فشار و اجبار براي متقاعد كردن ديگري...
اصلاً چرا بايد زن بگيرم؟!»
- كار نكني مخارج را چه ميكني؟!
«روزي را خدا ميدهد
هر چقدر كه بتوانم
گاهي سفارشاتي كه از بعضي نهادها تحميل ميشود
بعد از نماز صبح تا وقتي كه پسرم بيدار شود
به اندازهاي كه تكليف ادا گردد
من از كار كردن طلب روزي ندارم
روزي را خدا ميدهد
و تا به حال كم نگذاشته الحمدلله»
- سنت پيامبر چه ميشود؟
«سنت پيامبر(ص) نكاح است، نكاح فعلي است كه انحصار در آنچه گفتي ندارد!»
از 88 كه زنش رفت
به فريب پدر زن
تا مهر 89 يكسال با بچهداري
يكسال گرفتند كه آزارش دهند
تير 91 جلوي درِ خانهاش گذاشتند
گاز پرايد را گرفتند و رفتند
و او 9 ماه است دوباره بچهداري ميكند
به قول خودش: «لذت پدري برده بودم، اكنون به لذت مادري منـّتم دادند!»
خداحافظي كه ميكردم
فقط يك جمله در ذهنم جامانده
مدام خلجان داشت و وول ميخورد:
«اي كاش همه زنهاي جامعه ما به خانهداري و بچهداري اهميت ميدادند
و مهمترين رسالت خويش ميپنداشتند»
براي ساخت يك ربات
كه يك صدم انسان تعادل راه رفتن ندارد
و اگر بيافتد
بايد به دست بنيبشر از جاي بلند شود
سوت و كف ميزنند و گوش فلك را كر ميكنند از بس روزنامه ميزنند و تيتر اخبار ميكنند
مادر به رايگان «انسان ميسازد»
خلق ميكند و در كار خدا مداخله نموده، جا پاي خالق ميگذارد
تربيت كرده و وارسته ميسازد
به هيچش ميانگارند و تحقير ميكنند
اين بيخدايان فرهنگساز بيفرهنگي كه امروزمان را شكل دادهاند
غربيها كه در كار خودشان، چون خري در گل، مانده و وامانده و درماندهاند!
* اشاره به آيه «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون» (انعام:32)
و همچنين آيات مشابه ديگر (عنكبوت:64، محمد:36، حديد:20)
** اشاره به اولين فيلم از سهگانه ماتريكس (جاييكه نئو قرص قرمز را انتخاب ميكند و از ماتريكس خارج شده و به زايان ميرود. در نهايت پس از ملاقات با آرشيتكت ميفهمد كه همه اينها تنها يك چيز بود: Another system of control و تفاوتي نميكرد حتي اگر قرص آبي را انتخاب مينمود!)