در حال فكر كردن روي موضوع خانواده
چند ايده اينفوگرافي به نظرم آمد
كنارم كاغذ
سريع ترسيم كردم
و بعدتر اسكن
ببخشيد اگر طراحيام ايدهآل نيست
هدف بيان مضمون و محتوا بوده!
[نسخه بزرگ از تصوير]
نظرات
sarv: سلم
بنده هم مانند شما عينكي هستم فقط تفاوتمان در اين هست كه بنده به خاطر اينكه زير چشمم گود نرود عينكم را نميزنم!!!:(
كار اشتباهي ميكنم ولي...
لازم هست كه بگم بنده، هم قلم وبلاگ شما را ميپسندم و هم قلم شما را،«هر كه طاووس خواهد جور هندوستان كشد»
اگر اذيتم كنه مدتي مطالعه نميكنم و به انتخاب نويسنده احترام ميگذارم.
پايدار باشيد
دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۸ عصر
پاسخ: تشكر. سلامتيتان مستدام، ايمانتان پايدار. سپاس كه قابل دانستيد.
sarv: آقاي موشح شديدا به وبلاگتون وابسته شدم، انقدر شيرين و بدون هيچ برچسبي نكات رو به مخاطب انتقال ميديد كه واقعا لذت بخش هستش!!
خيلي ازتون ياد گرفتم و به خيلي ها وبلاگتون رو معرفي كردم و حتي هرشب ميرم پيش مادرم و باهم پست هاتون رو ميخونيم و باهم لذت مي بريم.
به قدري وابسته اين وبلاگ شدم كه الان مجبورم كمي خودم رو منع كنم.(چند روزي هست دچار چشم درد شدم):(
به اميد موفقيت روز افزون شما
يكشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۲:۱۱ عصر
پاسخ: الحمدلله رب العالمين. اين نعمت خداست كه كلام حقيري را نافذ ميگرداند و الا نگارنده خود محتاجتر به خواندن و ياد گرفتن تكاليف و وظايف و عمل كردن به آنها. دعا كنيد خداوند توفيق «عمل به گفتار» بدهد تا مخاطب اين آيه الهي نشوم: «لم تقولون ما لا تفعلون» (صف:2). اما بعد؛ بله، بارها گفتهاند دوستان كه فونت و قلم نوشتههايت ريز، قلم غيرفارسي، نزديك به هم، زياد هم كه مينويسي، چشم را ميرنجاند! عفو بفرماييد اين ضعف در طراحي وبلاگ را. آن روز كه اين قالب را طراحي ميكردم، تابستان 83، اين تيپ كارها مد بود و معمول سايتها قلم ريز تاهما داشتند. من هم از آنها الگو گرفتم. بعدها هم هر وقت خواستم قالب را تغيير دهم، ديدم نميتوانم؛ آن حسّ نوستالژيك، كلاسيك و قديمي را دوست داشتم. خاطراتي كه با اين قالب داشتم، مانند پيري كه خانهاي در جواني به دست خود ساخته، با اينكه امروز فرسوده و خرابه شده، اجازه تخريب و بازسازي نميدهد، به دليل خاطراتي كه در آن خانه داشته است! در اين بيش از يك دههاي كه در همين قالب نوشتهام، اتفاقات زيادي افتاده برايم، كه لحظهلحظهاش مزيل غفلت است. روزمرگي انسان را به نسيان و فراموشي ميكشد، اما وقتي گذشته را پيش رويت، هر روز ميبيني، ديگر مجالي رخ نميدهد تا فراموش كني كه بودي و كه هستي و كه بايد باشي! راضي به زحمت نبوده، مصدّع نشده، ديدگان خود ارج نهيد و نعمت بينايي را پاس داريد، بلكه مانند حقير عينكي نشويد! همواره در پناه حضرت احديّت، خود و خانواده گراميتان. ياعلي
sarv: بسيار موافقم با شما.
زماني كه دانشگاه ميرفتم با بچه ها خيلي در اين مورد بحث ميكرديم و علي الخصوص با بچه هايي كه تازه ازدواج كردن و من هميشه تو گروه جزو آن دسته از افرادي بودم كه مخالف روابط طولاني مدت دختر و پسر بودم چون به نظر من هيچ اتفاق مهمي تو اين روابط به دست نميارن، دختر و پسر هر دو بر حسب شرايطي كه دارن حالا به نسبت كم و زياد هر دو مجبور به نقش بازي كردن هستن و اوني نيستن كه دارند نمايش ميدن. بنظر من صحبتهاي قبل از ازدواج دختر و پسر به همان اندازه يك الي دو ساعت در همان جلسه اول كفايت ميكنه و بعدش نقش پررنگ خانواده ها مطرح ميشه و رفت و آمد اونها، من به شخصه هربار كه مراسم خواستگار پيش اومده نكاتي رو كه مادر و پدرم بعد از جلسه خواستگاري مطرح كردن و بيان كردن واقعا من لحظه اي حتي بهش فكر نكرده بودم!!!
اينجاست كه نشون ميده گل يكي دو پيرهن بيشتر ز غنچه پاره كرده، كاش جووناي هم نسل من اين اعتماد رو به خانواده هاشون ميكردن و خودشون نمي بريدن و نمي دوختن كه بعد از چندسال...:(
هيچوقت ترم دومم رو فراموش نميكنم، وقتي اومدم دانشگاه تعداد قابل توجهي از بچه ها در كمال ناباوري جفت شده بودن و نامزد كرده بودن!!!(كاش اين تصميم ها، فكر و هدفي داشته باشه)
يكشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۵ صبح
پاسخ: و بدانيد كه اين فقط مشكل ما ايرانيها نيست. سالها پيش، يك خانم چيني، اهل گوانگژو، در قالب يك ايميل سؤالهايي درباره حجاب مسلمانان از من پرسيد. مسيحي بود و ناگزير شدم جستجو كنم در منابع انگليسي انجيل و مطالبي را براي ايشان ايميل نمايم. دانشجوي زبان انگليسي بود و آنچه در دانشگاهشان روي ميداد را برايم نوشت. و دقيقاً به شكاف ميان نسل خود با نسل گذشته اشاره كرد. وقتي گفتم: «چرا درباره اين مسائلي كه در دانشگاه با پسرهاي دانشجو برايتان روي ميدهد، با مادرتان صحبت نميكنيد؟» گفت كه مادرش حتي نميتواند با كامپيوتر كار كند(!)، مال نسل قبل است، نميفهمد و بيخود جلوي او را ميگيرد و... . خلاصه متوجه شدم در بسياري از كشورها كه خانواده همچنان گرم و قدرتمند است، فرزندان نسل فعلي، با گمان اينكه مادرانشان آنها را درك نميكنند، دچار اشتباه ميشوند. برايشان توضيح دادم كه شايد كامپيوتر به تازگي اختراع شده باشد، ولي روابط ميان مردان و زنان به درازاي تاريخ قدمت دارد. هميشه مرد بوده، زن بوده، ازدواج هم ميان آنها بوده است! پس قديمي بودن دليل بر نفهميدن اين روابط نميشود. ايشان دلايل مرا نپذيرفت. چندي بعد به عشق رفتن به آمريكا، با يك آمريكايي مسنّ ازدواج كرد، با فاصله سني پانزده سال. بعد از مدتي هم، پس از مهاجرت به آمريكا، به مشكل خورد با آن آقا، رويش هم نميشود آدم كه دوباره بازگردد به كشور خودش در چنين شرايطي! و متأسفانه بعد از آن ديگر از ايشان خبري به دستم نرسيد. فناوريهاي جديد كه آمده، داناييهاي تازه پيدا شده، ما فكر ميكنيم كه آنهايي كه اين دانشها را ندارد، «هيچ» نميفهمند. در حاليكه چنين نيست و اين يك مغالطه است.
sarv: سلام
برايم سوالي مطرح شد!!!؟؟
آيا تا به حال ليستي از سوالات قبل از ازدواج نوشته ايد كه چه بايد پرسيده شود؟! توجه به چه نكاتي لازم و ضروري است؟؟!
اصلا با پرسيدن اين سوال ها قبل از ازدواج چيزي عايد دختر و پسر مي شود؟!!!
اصلا چطور ميشود شناخت پيدا كرد؟؟ وظيفه من دختر يا پسر هست يا وظيفه والدينم؟
حجم زيادي از دست سوالات در
ذهنم پرسه مي زند
يكشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۷:۳۹ صبح
پاسخ: سلام. بارها و بارها... پيش از ازدواج آدم به اين سؤالات خيلي ميانديشد. در طول عمرم دو بار خواستگاري رفتم كه هر دو هم به شكست خورد. بار سوم هم بدون اينكه خواستگاري بروم ازدواج كردم! در آن دو خواستگاري خيلي حرفها زده شد. ولي جوابي كه پيدا كردم اين بود: آدمها را تا قبل از ازدواج نميتوان شناخت. چرا؟! زيرا آدمها بعد از ازدواج «عوض» ميشوند. و اين تغيير به نظر من دو بار اتفاق ميافتد. يعني حتي آدمي كه از هر نظر خوب است؛ رفتار خوب دارد، اخلاق خوب دارد، اين آدم حتي خودش هم به خودش مطمئن است و حتي اگر نخواهد شما را بفريبد در هنگام خواستگاري... يعني بحث فريب جاي خودش، بحث من متفاوت است. بله، يك موقع طرف مثلاً معتاد است، موقع خواستگاري فريب ميدهد و پنهان ميكند. ولي بحث من اين است كه اصلاً سالم، اصلاً خوب، اصلاً همهچيز تمام، ولي بعد از ازدواج تغيير ميكند. چرا؟! زيرا آدمها رشد ميكنند، يك، دو اينكه در محيطهاي مختلف رفتار گوناگون دارند. تا به حال تصادف رانندگي نداشته، هيچ وقت حرف زشت از دهانش درنميآمده، حالا ماشيني زده، آنچنان رفتار متفاوتي نشان ميدهد كه شگفتزده ميشود انسان! محيط كه عوض ميشود رفتار تغيير ميكند. دو بار در ازدواج حداقل انسان عوض ميشود. يكبار پس از گذشت چند ماه از ازدواج. وقتي دو نفر با هم آشنا ميشوند، غريبه هستند. دو نفرند كه فاصلهاي ميانشان هست. بعد از چند ماه فاصله كم ميشود و رفتارشان تغيير ميكند. يك بار هم بعد از چند سال اتفاق ميافتد. پختگي پيدا ميكنند و هنگاميكه رفتارهاي چند سال قبل خود را ميبينند، احساس ميكنند يك فرد ديگري بودهاند. چم و خم روابط را ياد گرفتهاند و نسبت به گذشته حس نگاه بزرگسال به كودكي را دارند. اينجاست كه رفتار خود را ميخواهند تغيير دهند، متناسب با تغيير نگاهي كه ناشي از پختگي ناشي از زندگي مشترك است. اما نميتوانند، زيرا در نگاه طرف مقابل خود را همان فردي ميبينند كه بودند. يعني طرفين به سادگي نميپذيرند كه طرف مقابل تغيير كرده باشد. شايد همين باشد كه بيشترين طلاق در همين پنج سال نخست اتفاق ميافتد. وقتي كه دقيقاً طرفين «بايد» عوض شوند! پس چه كنيم؟! به نظرم بايد به ماهيت ازدواج فكر كنيم كه ارتباط دو خانواده است، نه دو فرد. پاي خانوادهها را اگر به زندگي مشترك باز كنيم، اتفاقات جديدي ميافتد.
پاسخ: :)
SibtOrsh.iR: سلام دوست خوبم وبت خيلي قشنگه لطفا به سايت منم سر بزن اگه ميل به تبادل لينك داشتيد لطفا سايت بنده را با عنوان سايت تفريحي سيب ترش لينك كنيد و به ما خبر دهيد ابتدا شرايط تبادل لينك را مطالعه و بعد اقدام نماييد ممنون . . . يادت نره ها سر بزني sibtOrsh.iR سايت تفريحي سيب ترش
شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۱ عصر
پاسخ: تشكر!