قصد خواب داشتم
به رختخواب رفته
چشمها بسته
چراغها خاموش
«بابا! سيداحمد حرف ميزنه نميذاره بخوابم»
- پسر گلم!
بهش بگو صحبت نكنه خب!
«حرف منو كه گوش نميكنه، خودت بيا بهش بگو»
- يه بار ديگه برو بهش بگو
يه جوري بگو كه گوش كنه
«گفتم چند بار، گوش نميكنه، خودت پاشو بيا بهش بگو حرف نزنه»
اين اتفاق يك بار نيافتاده است
قبلتر هم بسيار
اين از آن شكايت
آن از اين
يكي از ديگري
يكي از آن يكي
قبلتر دخالت ميكردم
قبلتر بلند ميشدم و ميرفتم و صحبت ميكردم
به شكايتها رسيدگي
اما حالا...
- ببين سيدمرتضي!
تو ديگه رفتي دبيرستان
ديگه بچه نيستي كه
من نبايد دخالت كنم
خودت بايد «راه حل» پيدا كني
خودت بايد مشكلاتتو حل كني
بايد اينو ياد بگيري
راه حل پيدا كردن رو ياد بگيري
مهارتِ يافتن راهِ حل
اين مهم است
اين را كودكان بايد ياد بگيرند
وقتي نوجوان شدند
يكي از نيازهاي اساسي بشر
نيازي كه قبلاً اينجا دربارهاش نوشته بودم
«هيچ راهحلي نداره، فقط خودت بايد بياي بهش بگي»
- داره پسرم
راه حل داره
برو پيداش كن
«خب اگه راه داره بگو برم انجام بدم»
- نه ديگه
اگر من بگم كه ياد نميگيري
من نبايد بگم
امشب هر چقدر هم كه اصرار كني نميگم
برو و خودت راه حلشو پيدا كن
تا صبح بشين فكر كن
اگر فردا صبح پيدا نكردي
من بهت ميگم
راضي شد و رفت
فوري هم خوابش گرفت
فردا صبح شد
اصلاً يادش رفته بود
يادش انداختم:
- ديدي راهشو پيدا كردي!
«راه چيو؟»
- همينكه توجه نكردي و رفتي سرجات و خوابيدي
مشكل حل شد
اصلاً فراموش هم كردي
اين راه حل بود ديگه!
هر چقدر كودكان بزرگتر ميشوند
مهارتهايي كه بايد ياد بگيرند متفاوت
در كودكي غذا خوردن را يادشان ميدهيم
قاشق گرفتن را
ليوان را
بزرگتر كه ميشوند
نيازها هم جديدتر
پيچيدهتر
مهارتهاي ذهني و روحي را بايد فرا بگيرند!
قال ناصرُ لِدينِالله (ع): «اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ وَ لَا تَبْذُلْ جَاهِيَ بِالْإِقْتَارِ، فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِي رِزْقِكَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِكَ، وَ أُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي وَ أُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ كُلِّهِ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ، «إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير».» (نهجالبلاغه، خ225)
خداوندا آبرويم را با بى نيازى و غنا محفوظ دار و شخصيتم را بر اثر فقر ضايع مكن! مبادا از كسانى درخواست روزى كنم كه آنها خود، از تو روزى مى طلبند و از افراد بدكردار و پست، خواستار عطوفت و بخشش گردم و سرانجام به ستودن آن كس كه به من چيزى عطا كرده، مبتلا شوم (هر چند شايسته ستايش نباشد) و به نكوهش كردن آن كس كه مرا محروم داشته گرفتار گردم، هر چند در خور نكوهش نباشد، اين در حالى است كه تو در ماوراى همه اينها سرپرست و صاحب اختيار بخشش و منع هستى و تو بر هر چيز توانايى. (ترجمه مكارم)