سخت است
ناگهان سكوت
سوت و كور
وقتي مدرسهها باز ميشود
عادت به شلوغي
به بودنشان
سروصداي بچهها
وقتي بازي ميكنند
وقتي حرف ميزنند
وقتي مدام صدايت ميكنند
وقتي حياتشان به تو گره خورده است
تمام زندگيشان
يهو نيستند
مدرسه است ديگر
بايد بروند
دوازده سال
اتلاف عمر است
ميدانم
ميدانيم
فقط براي اينكه بگذرد
سپري شود
سنشان زياد شود
تا بتوانند سربازي بروند و سر كار
يا ازدواج كنند و صاحب اولاد
دوازده سال از عمريست كه گريزي از نابود كردن آن ندارند
استهلاك در مدرسه
ياد گرفتن چيزهايي كه نود درصد آن هرگز نياز نميشود
در آينده زندگيشان
اصلاً فراموششان ميشود
مثل خودم
مثل خودمان!
نعمت وقتي گرفته ميشود توجه پيدا ميكنيم
به بودنش
وقتِ نبودنش
همانطور كه سلامتي را وقتِ بيماري درك ميكنيم
دارايي را در وقت نداري
خداوندا نعمتهايت را از ما نگير
هر چند ما درك درستي از آن نعمتها نداريم
بدون گرفتنشان توجه در ما پديد آور
تو قادر و توانايي
با سپاس و شكر از نعمتهاي فراوانت!
قال مولانا (ع): «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِيدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ، وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِيَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِكَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُ ذَلِكَ وَبَالًا عَلَيْكَ» (نهجالبلاغه، ن31)
بدان راهى بس طولانى و پر مشقت در پيش دارى. در اين راه (پر خوف و خطر) از كوشش و تلاش صحيح و فراوان و توشه كافى كه تو را به مقصد برساند بى نياز نيستى، به علاوه بايد در اين راه سبكبار باشى (تا بتوانى به مقصد برسى) بنابراين بيش از حدِ توانت مسئوليت اموال دنيا را بر دوش مگير، زيرا سنگينى آن مايه مشقت و وبال تو خواهد بود. (ترجمه مكارم)
نظرات
سلام: از چند سال پيش كه در مسائل مختلف از شما مشورت خواستم هيچ وقت از در اين خونه دست خالي برنگشتم...دعاگوي شما پدر مادرتون و فرزندان عزيز هستم هميشه...بله كاملا صحيح مي فرمايين اين دنيا هيچوقت خوشي هاش كامل نميشه بهتره لااقل اون دنيارو آباد كنيم و دلمون به اونجا آروم بگيره...حالا مي دونم به پسرم چي بگم بدون عذاب وجدان كه حرفم نادرست باشه بهش توضيح مي دم
چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸ - ۵:۱۳ عصر
پاسخ: همه ما محتاج رفتن به در خانه اهل بيت (ع) هستيم. منبع علم و حكمت و هدايت آنها هستند. از توجه و لطف شما به اين حقير سپاسگزارم. در پناه خدا.
[ادامه پاسخ]: بايد صبر كنيم تا امتحاناتمان تمام شود و اجازه پيدا كنيم دنيا را ترك كنيم. وقتي از جلسه امتحان خارج شويم، با ورود به برزخ، تمام جوابها را نشانمان ميدهند. اين فرموده پيامبر (ص) است: مردم خوابند، تا بميرند بيدار ميشوند! ما هستيم كه اولاً بايد خودمان با محدوديتها كنار بياييم و ثانياً به فرزندانمان ياد بدهيم كه اول تلاش كن دنيا را مطابق آنچه ميخواهي بكن، اگر نشد، خودت را متناسب با دنيا كن! اما از همه مهمتر اينكه ياد بگيرند هدفشان دنيا نيست، چيزي ماوراي آن است. در پناه خدا.
چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸ - ۵:۵۱ صبح
سلام۳: ببخشيد كه بر خلاف حرفم عمل كردم...قرار بود وقت شما رو بخاطر امور شخصي نگيرم...شما بواسطه لباسي كه دارين انسان احساس ميكنه جواز گرفتن وقتتون رو داره ...حلال كنيد
چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸ - ۱:۱۲ صبح
پاسخ: گفتم خب مقصر كدام بوده؟ اگر بازي ميكردند و هر دو هم راضي بودند و كسي هم رفتار بدي نداشته، موقع دويدن حادثه اتفاق ميافتد. چه ميشود كرد؟ ولي خيلي بيادب بود و اصرار داشت كه دختر من نبايد فرار ميكرده در بازي تا مبادا دختر او زمين ميخورده! خب آدمهاي اين تيپي فقط معلّم كه نيستند، بعضيهايشان مادر همين دانشآموزها هم هستند. ما با همه اينها سر و كله ميزنيم. جامعه است ديگر. تنها كه زندگي نميكنيم. خدا را شكر خيلي بهتر شدهاند. فرزندان من. ديگر با هر معلّمي كنار ميآيند. گاهي هم مشكلي پيش بيايد باز لازم بشود يادشان ميدهم. اينكه هر معلّمي را چطور دور بزنند. دوازده سال بيچارگي دارند كه بايد تمام كنند. راه ديگري كه نيست متأسفانه. اما نسبت به مهارتآموزي حق با شماست. تقريباً تمام كودكان كارهاي مهارتي را بيشتر دوست دارند. چه نجاري چه آهنگري چه خياطي چه باغداري. اصلاً انسان براي اين طور كارها ساخته شده است. حيف است كه كودكان ما را محروم ميكنند. كلاسهاي فني و حرفهاي خيلي خوب است. كار كردن و شاگردي كردن هم. من دخترم را از سه سال پيش فرستادم كلاس خياطي. سال اول پيش يكي از آشنايان. امسال هم كلاس فني و حرفهاي ثبت نام كردم و سه چهار ماه است ميرود. خيلي ياد گرفته و خيلي هم راضي بوده و در كلاس هم كلي درخشيده. پسرهايم هم چند ماهي رفتند شاگردي در يك آشپزخانه رستوران. با صاحب آنجا آشنايي داشتم. گفتم بيايند كار ياد بگيرند قبول كرد. دو سه ماه رفتند و خوب كار كردند. در كنار خيلي چيزهايي كه ياد گرفتند از همه مهمتر روابط اجتماعي بود و اينكه احساس كردند بزرگ شدهاند. آدم شدهاند. اين حس خيلي خوبي براي يك انسان است. ما انسان هستيم. خداوند ما را در دنيا امتحان ميكند. دنيا پر از محدوديتهاست. منابع محدود و خواستههاي نامحدود. آرزوهاي ما آسمانيست، ولي امكانات ما زميني. اين است كه به سختي دچار ميشويم. آنچه ميخواهيم نيست و آنچه هست ما نميخواهيم. اين رنج دنياست كه تمامي ندارد. تا در دنيا هستيم به رنج كمبود منابع دچاريم. حتي اگر قارون باشي و تمام گنجهاي عالم دستت، باز آرزوهايي داري كه قابل تأمين نيست. پس قارون هم رنج ميبرد. چاره ندارد. بايد صبر كنيم تا
۲سلام: من بشدت مخالف تكليف منزل هستم
چطور اين رو به معلم بگم كه قبول كنه؟ حتي املا هم با نوشتن خوب نميشه بلكه با روخواني و نگاه كردن در
ذهن ثبت ميشه..چرا اينقدر رونويسي ميگن...بچه ساعت 2 تعطيل ميشه و دو و نيم ميرسه خونه و روز اول مدرسه از كل جدول ضرب و درس اول فارسي بايد بنويسه بعلاوه يك ديكته...خودشون اگر يكبار بخوان كل جدول ضرب رو بنويسن دستشون درد ميگيره و نتيجه اي هم كه نداره ...اخرم كه زير ورق با خودكار قرمز نوشته خوش خط بنويس خوانا نيست...بعد از چهار ماه كه چيزي ننوشته چطور توقع داري اون هم يك بچه با تمركز پايين..عوض تشويق و تشكر بخاطر اينهمه زحمت و جدول كشيدن...به نظر شما چطور با معلم امسال صحبت كنم؟ به پارسالي گفتم اصلا نمره و امتياز برام مهم نيست دانشگاه هم نميخوام بره فقط آرامش داشته باشه خوشحال باشه استرس نكشه...آخه تو خونه كه يك جور بچه ها سركوب ميشن تو كوچه كه دعواشون ميكنن كه برين خونه هاتون تو مدرسه هم اينجوري موندم چطور خول نشدن اين طفلي ها...بعد ميگن چرا جامعه همه عصبي هستن چرا پرخاشگرن...دلم ميخواست نميرفت مدرسه ...ميفرستادمش كارگاه نجاري ...مكانيكي...هر جايي كه لااقل انرژي كه صرف ميكرد ازش تشكر ميكردن نه اينكه برخلاف ميل و استعدادش كار بخوان و مدام ازش انتقاد كنن...وقتي روستاي مادري ميريم اندازه ده بار تو دو ساعت مسير سراشيبي رو ميره و آب خنك مياره كلي تو ميوه چيني كمك ميكنه و در مسير برگشت از باغ از همه بيشتر بار برميداره هي ميره تا ماشين و بدو مياد تا بقيه وسايل رو ببره و همه از انرژي و همتش تعجب ميكنن...بعد اين بچه تو مدرسه بايد همش برچسب بخوره...اين بود درد دل من كه با شروع سال تحصيلي آغاز ميشه و ظاهرا تا اخر دبيرستان هم ادامه داره
چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸ - ۱:۰۸ صبح
پاسخ: تا آب در دلش تكان نخورد! حتي اگر لازم باشد نمره دروغين هم ميدهد و تعريف و تمجيد نابهجا هم. اين كه نميشود. اين كه در وُسع ما نيست و هرگز امكان ندارد تمام مردم جامعه از اين خدمات ويژه بهرهمند شوند. زيرا عرضه اين خدمات محدود است و اختصاص به ده بيست درصد از افراد جامعه دارد كه طبيعتاً با پول زياد ارائه ميشود. اما راه ديگري هم هست. كودكمان را اختصاصي كنيم. آموزش دهيم و آماده درگيري با چنين معلّمهايي. من اين روش را در پيش گرفتم و كمابيش موفق هم بود. سيداحمد آمده خانه: بابا معلّم پاككن پرت كرد توي سرم! خب عادت معلّمش بود كه پاككن پرت كند توي سر بچهها. تا يكي سرش را بر ميگرداند يا حواسش نبود. ببين پسر گلم، حالا معلّمتو شناختي؟ اين آدم اينطوريه. خوب به رفتارش دقت كن، اگر هم خواستي سرت رو بچرخوني، دقت كن وقتي معلّم نميبينه بچرخون! رفتارشناسي معلّم را اگر نشد اصلاح كنيم، كه نميشود هم، بايد كودكانمان را رفتارشناس بار بياوريم. حالا معلّمت را خوب شناختي. چرا ميخواي كلاست رو عوض كنم كه دوباره با يك معلّم كه نميشناسيش بيافتي. همين رو كه ميشناسي بپيچون. يعني طوري باهاش رفتار كن كه نتونه حالتو بگيره! جامعه مگر مملوّ از همين آدمها نيست. همينهايي كه حالا بعضيهايشان معلم هستند و بعضيهايشان وزير و بعضيهايشان نجار و بعضي هم مثلاً خياط. بالاخره اين فرزند ما در همين جامعه بزرگ خواهد شد و با همين آدمها زندگي خواهد كرد. شايد ازدواج كه كرد از همين دست آدمها گيرش آمد. چه بايد بكند؟ بايد راه آمدن با اين تيپ افراد را ياد بگيرد. سيده مريم آمده خانه كه مثلاً معلّم ترسانده كه امتحان ميگيرم چنين و چنان. صحبت كردم و يادش دادم: ته تهش يك خيلي خوب ميخواهي بگيري كه ميگيري. حالا در امتحان هر چه هم بشود، اين يك امتحان است. چه اثري در آن خيلي خوب آخر سال دارد؟ اثر كمي. بعدش هم، اين معلّمها عادت دارند همه را بترسانند. اگر تو هم بترسي كه او در كارش موفق شده است. آيا ميخواهي اين معلّم بداخلاق موفق بشود؟ پس تو نترس تا حداقل درباره با تو شكست بخورد! من بيشتر سرمايهگذاري و وقت و تلاشم را گذاشتم روي بچههاي خودم. فقط هم معلم نيست. يك بار مادر يكي از بچهها تلفن كرد خانه كه دختر شما بازي ميكرده در حياط مدرسه و دختر من كه دنبالش ميدويده زمين خورده و زانوي شلوارش پاره شده.
سلام: سلام
چطور به معلم پسرم بگم در كلاس بچه ها رو مقايسه نكنه...همش بچه هايي كه املا بهتر و خط بهتر دارن رو تو سر بقيه نزنه اجازه بده هركس با توان و استعداد خودش مسيرش رو پيدا كنه چطور صحبت كنم تا درك كنه و روش اثر بگذاره...پارسال كه كلي روضه خوندم و خواهش كردم ولي خانم معلم هيچ ترتيب اثري نداد و تا آخر سال پسرم حسرت ديكته فلاني و بهماني رو ميخورد كه بي غلط مي تونن بنويسن خودشم بيچاره نهايتا 4 تا غلط داشت هيچوقت بيشتر نشد ولي چون معلم مدام تعريف از كساني ميكرد كه املانويسي بهتر داشتن اين هميشه احساس عقب موندگي داشت...دلم براش ميسوزه خيلي مهربون و دلسوزه و خيلي كمك ميكنه فقط بخاطر بدخطي كه عاملش عدم تمركز هست و پر حرفي كه عاملش جلب توجه هست ازش ايراد ميگيرن...امروز كه معلم دفترشو به بقيه نشون داده كه ببينيد اسمش رو درشت رو دفتر نوشته آنچنان پيروزمندانه به عنوان مهمترين دستاورد برام تعريف ميكرد...همينطور ناراحتي كوچك معلم بي اندازه روي روح و روانش اثر داره..چرا معلم ها درك نميكنن چه جايگاه تربيتي دارن ...چرا اينقدر روي نوشتن و مشق تاكيد دارن
چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۲ صبح
پاسخ: سلام. من نيز از اين مشكلات كم نداشتهام، در تمام اين ششسالي كه فرزندانم مدرسه ميرفتهاند. اول اينكه بايد ببينيم معلم كيست؟ او يك انسانيست مثل خود ما، در ميان خود ما زندگي ميكند. مشكلاتي مشابه خود ما دارد. چقدر آموزش ديده است؟ چقدر حقوق ميگيرد؟ چقدر مشكلات خانوادگي دارد؟ چقدر در اين جامعه تربيت شده است؟ نظم و انصاف و عدالت و همه خصلتهاي خوب و بد را، بيشتر از مسئولين كه ندارد! شما وضع مسئولين كشور را مشاهده كه بكنيد، از راستگويي و انصاف، باقي مطلب هم مشخص ميشود. پس انتظارات ما از معلّم چه ميتواند باشد؟ براي اينكه دو انسان را به هم برساني، تا بتوانند همديگر را تحمّل كنند و بسازند، سه راه وجود دارد؛ اولي به سمت دومي برود، دومي به سمت اولي بيايد و يا هر دو چند قدمي را براي رسيدن به هم طيّ كنند. اما كدام در دسترستر است؟! من بارها با معلّمهاي مختلف صحبت كردم. تا آنها رفتارشان را اصلاح كنند، تا فرزند من كمتر آسيب ببيند در تحت نظرشان. معلّمي داشتيم بسيار بيانصاف. معلّمي داشتيم خيلي داد ميزد، بچه ميترسيد و ميآمد خانه زهره ترك بود! معلّم داشتيم به خط بچهها توجه نميكرد و همه بد خط ميشدند. معلّمي كه مشق زياد ميداد. همه جور بود. ولي چقدر از اينها به حرف ما اولياء توجه ميكرد؟ من با بعضي از معلّمها صحبت كردم، ولي ديدم تأثير آن زياد نيست. مورديست. اين شخصيت و منش معلّم است كه در كلاس كار ميكند. و شخصيت او در كودكي شكل گرفته. آدمي كه ظالم تربيت شده، محال است بتواند به عدالت رفتار كند، مگر اينكه يك تحوّل بزرگ در شخصيت خود پديد آورد. آدمي كه عصبي بوده و از همان كودكي داد ميزده، نميشود جلوي داد زدن او را گرفت. همين است كه به ما توصيه ميشده كه در انتخاب معلّم دقت كنيم. حالا كه ديگر انتخاب معلّم چندان دست ما نيست. گزينههاي خوب هم زياد نيست. مگر اينكه چند ميليون هزينه كنيم و به شيوه سرمايهداران و ثروتاندوزان و قشر متوسط رو به بالا، فرزندمان را در مدرسههاي خصوصي خاصي ثبت نام كنيم كه بهترين معلّمهاي كشور را با پول گزاف جمع كردهاند. اصلاً در آنجا معلّم نوكر صاحب بچه است و به خاطر پول وي، هر كاري براي كودك ميكند تا