به نام خدا

در پارسي‌بلاگچرا مريم؟

پنج‌شنبه ۶ آبان ۱۳۸۹ - ۵:۲۸ صبح

ديروز اتفاقي صحبت شد
مادرم پرسيد: «چرا مريم؟ چرا فاطمه نه؟!»
اين شبهه زياد طرح شده بود
گفتم شايد در ذهن خيلي‌ها هم باشد
حتي يك افطاري در مسجدي
چند سال پيش
دخترم روي پايم بود
كسي پرسيد: «اسم دخترتون فاطمه است؟»
از پاسخ منفي تعجب كرد: «جالبه! همه طلبه‌ها اسم دخترشون فاطمه است، خصوصاً سادات!»

وقتي ازدواج با دخترش را پيشنهاد كرد
استخاره كردم
تمام جريان در همين استخاره است
آيه‌اي از سوره مريم
فرزند صالح از استخاره فهميده مي‌شد
همان‌جا نيت كردم كه نامش را «مريم» بگذارم
از بابت عهدي كه كردم با خدا
براي توجه ويژه به تربيت اين فرزندي كه وعده شده
اتفاقاً مادرزن نيز
اصرار داشت كه خوابي ديده است و در آن
وعده به فرزند صالحي!

مادرم با تعجب پرسيد: «حالا اگر سوره هود مي‌آمد، نامش را هود مي‌گذاشتي؟»
به سخره اين را پرسيده بود
كه كارم را نادرست نشانم دهد
پر بيراه هم  نمي‌گفت
خدا را شكر كردم كه سوره «جن» نيامد! :)

اما «سيد احمد» كه تصاوير فوق او را نشان مي‌دهد
ديگر چنان حكايتي نداشت
سرّ نام او در انتخاب امام (ره) قرار داشت
آسيدمصطفي فرصتي براي ياري امام در انقلاب نداشت
اگر چه در بُعد علمي شخصيتي والا بود
كه حتي تفسيري فلسفي نوشتن آغازيده
كه مقداري از آن موجود است
و باقي را مجال تكميل نيافت
اما آسيداحمد چيز ديگري بود
فداكاري او براي انقلاب
و در راه امام (ره) و تلاش شگفتش
مرا به شگفتي آورده بود
به پاسداشت زحمات اين مرد بزرگ
نام پسر اولم را «سيد احمد» گذاشتم
انتخاب نام مناسب
حقي است كه فرزند بر گردن پدر دارد
آن‌طور كه در روايات وارد است
اگر مي‌خواستم انتخاب نام را به مشاركت ديگران بگذارم
مثلاً مادرشان
نام دخترم «عارفه» يا «نرگس» مي‌شد و نام پسرم «عرفان» يا «موسي»!

أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ ابْنِي هَذَا قَالَ تُحْسِنُ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ ضَعْهُ مَوْضِعاً حَسَناً (الكافي، ج6، ص48)
رسول خدا (ص) در پاسخ مردي كه از حق فرزندش پرسيده است مي‌فرمايد: نام و ادب او را نيكو كن و در جايگاهي نيك قرارش ده.
(از اين دست روايات زياد است، ولي اين يكي سند قوي دارد و تمام راويان آن ثقه هستند و مورد تأييد كتب رجالي)


مطلب بعدي: رنجِ فرزند مطلب قبلي: يك ماه گذشت

نظرات

تربيت قرآني:


يعني مادرشان سهمي در انتخاب نداشته :(

ببخشيد ها ولي خيلي نامرديه حاج آقا

در مورد نام نيكو ديروز دو ساعت در كلاس حرف زدم

و چه قدر براي دانشجو ها جذاب وبود

يكشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۱ - ۶:۱۰ صبح
پاسخ: خير. بنده هيچ نقشي به ايشان ندادم و نام را شخصاً انتخاب كردم. هيچ حقي براي هيچ فرد ديگري هم قائل نشدم. گفتم و مي‌"گويم كه اين يك تكليف براي پدر است و بايد به نيك‌ترين وجه نام برگزيند. در اين مسائل نيز اصلاً قائل به دموكراسي يا تساهل و تسامح نيستم. نام فرزند مستقيماً با سرنوشت فرزند ارتباط دارد و نمي‌توان در انتخاب آن رأي‌گيري كرد.
م: سلام ببخشيد نمي دانستم اسم مريم فقط متعلق به دختر شماست. مشكلي ندارد من از اين به بعد اگر خواستم اينجا چيزي بنويسم با همان نام م مي نويسم.
اگر مريم گذاشتم شايد علتش اين بود كه خيلي دل همون براش مريم و دو تا داداشش تنگ شده . خيلي وقت است كه شما اجازه نداديد ما درست و حسابي بچه ها را ببينيم. هر چند انصافش اين نبود.
اميدوارم هر كجا كه هستند شاد و سلامت باشند.
يكشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹ - ۶:۴۶ عصر
پاسخ: مگر خبر از قرار فردا نداريد؟؟؟ از سه مأمور كلانتري كه همراه با رفيق شما آمدند، چطور؟! نگران نباشيد، قرار است تا هر وقت كه دلتان مي‌خواهد آن‌ها را ببينيد! جهت اطلاع عرض كنم كه خانم «ت» دو نوبت؛ بار اول حدود چهار ساعت و بار دوم حدود سه ساعت و نيم وقت گذاشتند و تمام صفحات را يك به يك مطالعه كردند، دقيقاً دو روز پيش از شما. البته ايشان نظر خود را نيز مفصلاً ارائه فرمودند و بنده استفاده كردم از نقطه‌نظرات دقيق و هوشمندانه ايشان. آقاي «نسرين» هم فرصت مطالعه را در اختيار داشتند و يك ورود كوتاه هم روز اول همين ماه داشتند، ساعت 2 شب، ولي منصفانه عمل كردند و به دليل اين‌كه مطالب ارتباطي با ايشان نداشت، حتي يك خط از مطالب را هم نخواندند!
مريم: سلام
آقاي موشح من به سايتي كه معرفي كرده بوديد رفتم. هم بعضي از مطالب را از اول تا آخر خواندم و هم بعضي را گوش كردم. برايم اين جالبه كه چيزي كه شما فكر مي كنيد فوق العاده و خاص است براي من كاملا عادي جلوه كرد. من مي توانم بدون گفته شما بگويم اين نوارهاي ضبط شده دقيقا در چه زمانهايي و چه لحظاتي اتفاق افتاده.
اين را واقعاً مي گويم هيچ كدام از اين 50 موضوعي كه ذكر كرديد توجيه مناسبي براي شما نيست. اگر چيزي نمي گويم يا نمي نويسم چون عقيده دارم شما چه الان چه بعد از طلاق چه سر زندگي عاديت پدر مريم سيد احمد و سيد مرتضي هستيد.
حرمت بايد بين خانواده ما و شما فقط و فقط به خاطر همين علت حفظ شود. فكر مي كنم من كسي هستم كه طعم تلخ طلاق را از بچگي چشيده ام و الان فقط به كساني به هر دليل در اين آستانه تلخ قرار دارم مي گويم حواستان باشد كه تا آخر عمر اين پدر، پدر است و اين مادر ، مادر است.
هيچ كدام از اسناد شما دليل بر اعمالتان از نظر من نيست. من هم براي آقاي .....احترام قائلم هم براي شما.
يكشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹ - ۶:۰۴ عصر
پاسخ: تشكر از اين‌كه قبول زحمت نموديد. از نصايح شما نيز سپاسگذارم. اما اگر چه نام شما با حرف ميم آغاز شود، صحيح نيست كه با نام دختر بنده مطلب بنويسيد! :)
م ح:

شرمنده حنانه خانم

براي اطلاع عرض كنم آن عددها اشتباه تايپي بوده و زياد ذهن خود را درگير حل اشتباه نكنيد ، معذرت .

يكشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹ - ۵:۴۷ عصر
پاسخ: فكر كنم حنانه خانم تا دو روز مشغول كشف رمز اين عدد خواهد بود! :)
م ح:

سلام

خواهش ميكنم اتفاقا استفاده كردم ممنون از ارائه اين اطلاعات كه در اختيار ما قرار داديد و البته كاملا صحيح فرموديد . قوائد نگارش در زبان فارسي هم بقول شما داستاني شده براي ما كه چگونه بنويسيم! من يك اشتباه كردم و دقيقا بعد از ارسال هم متوجه شدم ولي كار از كار گذشته بود و قابل اصلاح هم نبود . شرمنده ... البته سبب شد اطلاع عمومي ام بالا رفته و چيزهاي جديد تري ياد بگيرم . تشكر از شما كه با تمامي مشغله ها و گرفتاري كه داريد باز هم وقت ميگذاريد و باب اين صحبتها را باز ميكنيد .

در ضمن فكر كنم كمي اقوام را دست كم گرفته باشيد شايد دوري مسافتها اين فكر را در ذهن شما تقويت كرده باشد. به هر حال عصر تكنولوژي است و كامپيوتر ابزاري پيش پا افتاده در خانواده ها است . تا آنجا كه من مطلعم نه تنها خودشان بلكه فرزندانشان هم اشراف كامل به اين سيستم را دارند فقط نداشتن رابطه هاست كه سبب تصور اين معضل ميشود . از جنوب تا شمال مطمئن باشيد كه به روز هستند و فعال !!!! ( خصوصا با اينترنت پر سرعت ) كه سهولت دسترسي را فراهم آورده ، به هر حال بگذريم .4752

حنانه خانم به مادر عزيزتان سلام برسانيد و بگوييد آنچه عيان است چه حاجت به بيان ....

پاينده باشيد و برقرار

التماس دعا

يكشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹ - ۵:۴۲ عصر
پاسخ: تشكر :) با راه افتادن يك سايت خانوادگي موافق هستم... جايي كه تمام فاميل به آن‌جا هدايت شوند و در يك محيط كاملاً خانوادگي رفت و آمد نمايند و ديد و بازديد كنند. شما درست مي‌فرماييد، بنده از خانواده بي‌اطلاع هستم! :)
حنانه:

دايي مهدي ايميل بقيه اقوام و اشنايان رو ندارين خبرشون

كنيم بيان؟؟؟؟ خوش ميگذره ها!!

الان كه راهها دوره بيايم اينترنتي مهموني برپا كنيم به قول شما!

منم حووووووووصلم سر نميره

شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۹ - ۸:۵۷ عصر
پاسخ: موافقم دايي‌جان، ولي من ايميل اقوام را ندارم... اصلاً اقوام ما ايميل ندارند شايد!؟ خويش و قوم ما تا به حال توي اينترنت خيلي كاري نداشتند. اين جوان‌ترها هم تازه فكر كنم به اينترنت ملحق شده‌اند! :)
حنانه:

سلام جناب م ح

ببخشيد من علاوه بر وبلاگ خودم و مديريت اونجا به نمايندگي از دايي (جانم) نظرات اين وبلاگ رو هم چك ميكنم و در صورت هرگونه غلط املايي ، لفظي، و.... اونهارو تصحيح ميكنم

مامانيم سلام رسوند و گفت اين دختره برعكس منه

شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۹ - ۸:۵۲ عصر
پاسخ: يعني آيا منظورشان اين است كه هر چه خواهر بنده سر به زير است و كاري به كار كسي ندارد، دخترش فضول است و به همه چيز كار دارد؟! ؛)
م ح:


سپاس فروان از توضيحات شما .

خوشحال شدم از دريافت اطلاعاتي كه از آن غافل بودم

ممنون از توجه جنابعالي .

شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۹ - ۷:۵۹ عصر
پاسخ: ببخشيد اگر بي‌جهت اين بحث را طرح كردم. مدت‌ها پيش با كسي بحثم شد كه سر همين مطلب قصد داشت مسلمانان را متهم كند كه با حمله به ايران رسم‌الخط كشور مغلوب را تغيير دادند. بنده تعجب كردم چطور مسلمانان به زور توانستند خط پارسيان را تغيير دهند در حالي كه اين اعمال زور كار دشواري است و نمي‌توان يك ملت با اين پيشينه تمدن را ناگزير نمود يك شبه به نوعي ديگر بنويسند. اين مطلب را در ذهن داشتم و در حين مطالعه كتابي بودم به ناگهان متوجه شدم اساساً تعليم نوشتن در زمان انوشيروان ممنوع بوده است. حتماً حكايت آن پسر را شنيده‌ايد كه قصد داشت خواندن ياد بگيرد و الاغش را بهانه نمود كه اگر بتواند خواندن فرابگيرد به الاغش نيز ياد خواهد داد! از طريق اين شيرين‌كاري قصد داشت مجوز يادگيري خواندن را به دست آورد! ما متأسفانه به ادبيات پارسي اهميت زيادي نمي‌دهيم و بزرگان ما سال‌هاست آن را رها كرده‌اند. يك زبان به صورت دوره‌اي نياز به پيراستن و بهينه‌سازي دارد. مثلاً در زبان انگليسي هر از چند گاهي شيوه‌ها تغيير مي‌كند و به عنوان مثال بعضي قواعد فونتيك و آوانگاري را اصلاح مي‌كنند، ولي در كشور ما قدرت اصلاح زبان و خط به نحوي توزيع شده ميان اديبان كه هيچ يك قادر به اعمال اصلاحي نيستند. چندين سال پيش در باب «جدانويسي» كلمات دعواهاي زيادي شد و قواعد متفاوتي هم اختراع گرديد، اين‌كه ما بالاخره «كتابخانه» را اينطور سرهم بنويسيم يا اينطور جدا «كتاب‌خانه»! حتي مدتي آمدند و در كتاب‌هاي درسي بچه‌هاي ما اين‌طور نوشتند: «خانه‌ي خدا» كه همزه را بدل به ياء نمودند. گاهي «مسئول» نوشته مي‌شد و بعد گفتند «مسؤول» بنويسيم. همين الآن هر اديبي در كتاب خود به روش خودش مي‌نويسد. همگرايي هنوز حاصل نشده و بنده نيز بارها روش نوشتن خود را در اين سال‌ها تغيير داده‌ام. يك زماني ناگزير بودنم «فن‌آوري» بنويسم و امروز مي‌بينم كه «فناوري» مي‌نويسند! گرفتاري خط ما هنوز حل نشده است. هزاران سال پيش واقعاً حرف واو در كلمه «خواهر» تلفظ مي‌شود، مانند «خدا» كه در اوستايي «خواتا» بوده است. امروز كه ما اين حرف را تلفظ نمي‌كنيم، چرا هنوز آن را مي‌نويسيم؟! اين‌ها پرسش‌هايي است كه اساتيد رده يك ادبيات پارسي بايد پاسخ دهند. در زمينه امور رايانه و بانك‌هاي اطلاعاتي اين عدم پاسخ و عدم صدور قواعد يكسان‌نويسي بسياري مشكلات براي برنامه‌نويسان تا كنون پديد آورده است و هميشه طرف بودن با سيلي از شيوه‌هاي متفاوت نگارشي جستجو در بانك‌هاي اطلاعات فارسي را دچار مشكل مي‌سازد. تشكر از حوصله شما كه فرصت ابراز درد را براي نويسنده سطور فراهم مي‌آورد. :)
م ح:

سلام حنانه جان

درست ميگي با اين(( ح)) نوشته ميشه !!!

نكته انحرافيش اين بود كه سرك كشيدن توي كار ديگران شايسته نيست ، شما لطفا مشغول وبلاگ خودت باش و به ويراستاري نظر دوستان مشغول باش و مديريت اينجا را هم بسپار به دايي جان ...

در ضمن در اصل قضيه هيچ فرقي نميكرد و مهم نفس عمله !!!

با تشكر

جمعه ۱۴ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۵ عصر
پاسخ: اگرچه با «ح» نوشته مي‌شه، ولي فراموش نكنيم كه با «هـ» تلفظ مي‌شود! جز اين است؟! به طور كل اگر حروف زبان فارسي را بخواهيم دوباره بازتعريف كنيم و رسم‌الخط را از نو بسازيم، بيشتر از 23 حرف در الفباي آن نخواهد بود، اين‌ها «الف ب پ ت ج چ خ د ر ز ژ س ش ف ق ك گ ل م ن و ه ي». 32 حرف الفبا مربوط به زماني بوده است كه تلفظ‌ها متفاوت بوده. مي‌دانيد كه خط را بر اساس زبان طراحي كرده‌اند. البته رسم‌الخط امروزي ما عربي است و زبان ما پارسي. علت هم اين است كه رسم‌الخط دوران هخامنشي ميخي بود كه بعدها به «پهلوي» تبديل شد و مانند رسم‌الخط‌هاي اروپايي از چپ به راست نوشته مي‌شد. ولي اين خط يك نوع رمز بود كه فقط براي امور ديواني و كشورداري و پيام‌رساني محرمانه توسط چاپارها استفاده مي‌شد و تعليم و تعلم اين خط ممنوع بود و جرم تلقي مي‌شد. با آمدن اسلام، توجهي كه اسلام به خواندن و نوشتن داشت، سبب شد كه ايرانيان خط عربي را فرابگيرند و سپس براي نوشتن الفاظ پارسي خود نيز از همين خط بهره بگيرند. خط عربي ايرانيان را از بي‌سوادي نجات داد! البته اعداد ما عربي نيست. ما اعداد را به روش هنديان مي‌نويسم كه آن هم ماجراي مفصلي دارد. رسم‌الخط اعداد عربي همان است كه امروزه در غرب مورد استفاده قرار مي‌گيرد و توسط رياضي‌دانان مسلمان اختراع شده است. اعداد در انگليسي خطوط شكسته‌اي بود كه تعداد را نشان مي‌داد، هر نماد به تعداد عدد خود زاويه حاده داشت. اروپاييان اين رسم‌الخط اعداد را از مسلمانان فراگرفتند، ولي خود ما اعداد را به سبك هنديان مي‌نويسم كه اگر دقت كنيد انحناهاي آن به خط هندي شباهت تام دارد. در نرم‌افزار Word دقت اگر كنيد مشاهده مي‌كنيد كه اعداد ما را به نام Hindi نام برده و اعداد انگليسي را به نام Arabic... عجيب نيست! :) (راستي اين را هم عرض كنم كه پدر زبان و خط عربي، عِبري است، همان خط و زباني كه مورد استفاده قوم بني‌اسرائيل بوده است و امروزه صهيونيست‌ها روي آن خيلي تعصب دارند!)
حنانه:

سلام دايي جان

كاري نداشتم فقط اومدم يه سري بزنم

هلالم كنيد با اين (( ح )) هست يا با اين ((ه))؟؟؟؟؟؟؟

اين نظر قبلي رو گفتم

هر وقت به ويراستار واسه نظرات نياز داشتيد خبرم كنيد!!

جمعه ۱۴ آبان ۱۳۸۹ - ۹:۱۱ عصر
پاسخ: خواهرزاده عزيزم... مدتي است كه اين كامنت‌خانه تبديل شده به محيطي خانوادگي، برادرم مي‌نويسد، خواهرزاده‌ام مي‌نويسد، چندتا از دايي‌زاده‌ها تشريف آورده‌اند، كم‌كم اگر بچه‌هاي خاله‌ها هم بيايند يك ميهماني مفصل و جانانه خواهد شد! دوباره مثل قديما داره يك محفل خانوادگي دور همي شكل مي‌گيرد... به خاطر يه كاراكتر مجلس را به هم نريز عزيز ِ خواهر! :)
م ح:

دقيقا چون خداوند به اندازه ظرفييت هر انسان او رو آزمايش ميكنه

در هر سختي به همان اندازه توان تحمل ميده به بنده اش و به ميزان مشكلات آنها صبر و بردباري نيز به آنها عطا خواهد كرد.

در ضمن مرجان خانم لطفا زندگي اطرافيان را ملاك آينده خود قرار نده

انسان با پذيرش مسئوليت و انتخاب عرصه جديد از زندگي البته عاقلانه و با تدبير كامل ميشود .

آهن هميشه آهن و هيچ ارزش معنوي نداره ....

اما در اثر حرارت و سرما پشت سر هم و كوفته شدن هست كه تبديل به اشياء با ارزش ميشه ! و همه ارزشها مادي نيست.

پس انسان هم در پيچ خم زندگي و سختيهاي آن است كه پخته و كامل ميشود

از زندگي نترس و قوي باش و بدون كه خداوند پشتت هست .

و از شما برادر گرامي هم معذرت ميخوام كه وقت شما رو گرفته و در اين كامنت با خواهر عزيزم صحبتي كردم .

هلال كنيد ...

التماس دعا

جمعه ۱۴ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۴۰ صبح
پاسخ: سلام و درود خدا بر هر دوي شما... خدا ياري‌گر همه‌مان باشد! :)
مرجان:


نميدونم والا بعضي وقتا فكرم با اين مسائل زياد و سخت درگير ميشه!فرمايشاي شما هم درسته ...

به هر حال ممنون از صحبتاتون.

بله حنانه خانوم خودشون همون شب پيغام دادن ؛)

پنج‌شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۵ عصر
پاسخ: امروز صبح كه از خواب پا شدم چند تا جمله مدام توي ذهنم وول مي‌خورد، نمي‌دونم شايد خاصيت روز جمعه باشه كه چون زيادتر از روزاي ديگه مي‌خوابم، ذهنم بيشتر فرصت داره با خودش درگير شه. اون جملات اينهاست: «سعي نكن به خودت بباوروني كه اتفاقي نيافتاده، سعي نكن به خودت بباوروني كه مشكلت مهم نيست، سعني نكن به خودت بباوروني كه به سادگي اين مسأله را حل خواهي كرد... به جاي اين تلاش‌هاي بيهوده، باور كن خداوند قدرتي به تو داده كه به دشواري و مشقت و با همت مضاعف مي‌تواني بر اين دشواري غلبه كني، همين!».
مرجان:

مجددا سلام

خيلي حال ميكنم ميبينم پدر مادراي اين دوره زمونه اينقدر با شور و نشاطن و با بچه هاشون يه دنيايي دارن پيش از آشنايي با وب شما در دنياي مجازي ديدن زندگي خواهر برادرام ورابطه هاشون با بچه هاشون و ديدن چند آشناي ديگه اين قضيه رو بهم اثبات كرده بود

فردا كه اين بچه ها بزرگ ميشن خيلي اين چيزا براشون شيرينه ضمن اينكه همين الانم پدر مادراشون حسابي كيفول ميكنه!؛)

درمورد شباهت خب شما قطعا دقيق تر ميدونين اونم با اين تفاسيري كه فرمودين!

اما درمورد شباهت ما با مادرمون شديدا اشتباه كردين چون هرچي سعي كردم يه اپسيلون شباهت پيدا كنم نشد!ما (من و خواهرم)به شدت شبيه خدابيامرز پدر و عمه ها به ويژه عمه ي ارشدمون ميباشيم!اصن بيني و چشم كپي شده و يه مهر برار اصلم پاش خورده!

درمورد اون سايت: آهان!متوجه شدم!نه اصلا تمايلي ندارم تصورم چيز ديگه اي بود كه اشتباه بود و الان ملتفت شدم.البته اينم تو پرانتز بگم در حد جسته گريخته مطالبي خوندم به شدت ناراحت شدم و به سبب اينكه اخيرا مشكلي مشابه براي يكي از آشناها پيش اومده بود سخت از لحاظ فكري بهم ريختم و به خودم گفتم بيخيال دختر به همون اصل خودت كه تجرد بهترين گزينست همچنان پايبند باش!

درمورد حنانه خانوم،به به!ماشا...تصورش يه نمه سخته خيلي مشتاقم ببينمش.اگه امكانش هست آدرس وبشو داشته باشم


سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹ - ۹:۵۸ عصر
پاسخ: خيلي حال نكن دختردايي... ما غالباً تلاش مي‌كنيم با تكرار زيبايي‌هاي زندگي، تحمل بخش‌هاي دشوار و سخت آن را بر خود تسهيل كنيم. مزه واقعيت تركيبي از شيريني و تلخي است كه بسته به موقعيت خود ما درصد اين تركيب تغيير مي‌كند؛ كساني كه ادعاي بزرگ مي‌كنند بايد خود را براي درصد بيشتر تلخي آماده سازند و آنان كه از خواص بودن بگذرند و زندگي عادي روزمره را برگزينند درصد شيريني بيشتري را صاحب مي‌شوند. مي‌دانم دانستن بعضي سختي‌ها شما را گريزان از مطلبي ساخته است كه آينده قهري شماست؛ چه بخواهيد و چه مخالفت و مقاومت نماييد. ياد آن جواني به خير كه از آبشار نياگارا، بزرگ‌ترين آبشار جهان پريد و پس از گرفتن جايزه و در مصاحبه با خبرنگاران گفت: «اگه پيدا كنم اونيكه منو هل داد مي‌دونم باهاش چيكار كنم!» ما همه هل داده مي‌شويم و بالاخره شما هم پرش خود را انجام خواهي داد. مهم اين است كه چه رتبه‌اي را انتخاب كنيم براي دنيا و آخرت خودمان. اگر سرسره بلنده را انتخاب كني، تلخي بيشتري خواهي چشيد، اما مثل مردم ديگر بودن، خيلي آسوده‌تر است و شيرين‌تر! انسان چونان رود است، جرياني است از زلال حيات در روح هر بشري، اگر به آن‌چه هست و دارد دل بندد، ساكن شود و از بايد و آرزوها دست بشويد، ديگر رود نيست، بركه‌اي آب راكد مي‌شود كه به زودي اطرافيان را از ناگواري خود خواهد آزرد. به هيچ داشته‌اي پايبند مباش، مگر آن‌كه پلي باشد براي دستيابي به خواسته‌اي! آدرس وبشو از خودش بگير... هر روز همين وبلاگو مي‌خونه با تمام كامنت‌ها... كافيست مخاطب قرارش بدي و بخواي آدرس وبلاگشو بده! من خودم هم فراموش كردم آدرس وبلاگشو... چون فقط يك‌بار آن هم اولين باري كه نشانيشو داد رفتم آن‌جا و ديگه خبري از وبلاگش ندارم. موضوع نوشتنش اصلاً توجهم را جلب نكرد! خب ديگه، علاقه هر كسي مختص خود اوست!
موسوي: سلام
برهم حجره اي دوران تجرد!
قدومش پر از ميمنت وشادابي
ببوسش از طرف من.

سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹ - ۵:۵۱ عصر
پاسخ: سلام هم‌حجره‌اي عزيزم! ولي بنده با اين نام هم‌حجره‌اي زياد داشته‌ام... دو تا در معصوميه س، يكي هم در امام باقر ع... شما كدامشاني اخوي جان! اينترنت را گرفته‌اند طلبه‌ها... حسابي هم گرفته‌اندا... نه؟! :)
مرجان:

سلام
چه با نمكه ماشا...

ولي از مريم نوشتين عكس سيد احمد و گذاشتينا؟ ؛)

اسم فاطمه خيلي قشنگه و البته محترم اما اسماي خيلي زيباي ديگه هم هستن ؛ متاسفانه اكثرا خودشون محدود به چند نام ميكنن اين خيلي خوبه كه براي انتخاب اسم بچه هاتون وقت و فكر صرف كردين چه باباي خوبي

مريم(خواهرم)معتقده مريم(گل دخترتون) شبيه خودتونه ولي من ميگم شبيه عمشه يه نمه(به هر حال اينجا بين علما اختلاف بود!) ؛)

ميگما جريان اين سايت چيه: http://chamankhah.com/login.asp درجه خصوصي و خانوادگيش در چه حده؟به شدت خانوادگيه آيا؟

راستي اين حنانه خانوم كه اينجا نظر نوشته همون حنانه كوچولوييه كه تپل مپل بود؟!!

سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹ - ۲:۳۰ عصر
پاسخ: اولاً، اين يك تريلوژي است، سه كالكشن (كلكسيون، مجموعه) كه هر كدام عكس‌هاي يكي از بچه‌هاست. اين كالكشن مربوط به سيداحمد بود، چون قبلي سيده مريم بود، طبيعتاً بعدي هم سيدمرتضي بايد باشد! اما خب مطلب بهانه است، غرض همان كالكشن است. ثانياً، سيده مريم از نظر ظاهري كاملاً و به شدت كاملاً و در حد بسيار خفن به پدرش شباهت دارد. بنده به دقت در چهره ايشان و تطبيق عكس‌ها بررسي زياد انجام داده و به اين نتيجه رسيده‌ام. حتي تغيير جهتي ناگهاني در ابروي سمت چپ خود دارد كه عيناً در سيدمرتضي هم هست و در پدرشان نيز! :) در اين مورد حق با ايشان است، شما هم البته اشتباه نفرموده‌ايد، بالاخره شباهت‌هاي خانوادگي هم هست. مثلاً شما دو نفر و مادر گرامي‌تان... كسي نمي‌تواند منكر شباهت شديد شود... مي‌تواند؟! :) ثالثاً. يك‌ماه پس از رفتن آن خانم از خانه شوهرش، شوهر براي اين‌كه بتواند پاسخي براي خاندان آنان داشته باشد، تمامي نوارهاي صوتي و نوشته‌جاتي را كه داشت در اين سايت اينترنتي قرار داد. رمز آن نيز به شدت كنترل شده و از نظر امنيتي چند لايه كنترل بر روي آن نصب شده است. مطالبي كه در آن قرار دارد در حد نابودي است... نابودي... نابودي... خيلي خفن است... رمز آن را تا به حال افراد معدودي در اختيار داشته‌اند. غرض اين بوده كه در صورت لزوم در اختيار بستگانشان قرار گيرد. مدارك و مستنداتي كه در همين وبلاگ هم ارائه شده است تنها بخش بسيار كوچك از مستنداتي است كه در اين سايت قرار دارد. عذر مي‌خواهم كه فعلاً اجازه ندارم اطلاعاتي در اين خصوص در اختيار كسي قرار دهم. بالاخره اين خانواده حيثيت‌شان در گروي اين سايت است و اگر شما مشاهده كنيد، شايد تا مدت‌ها خواب و آرامتان را بگيرد. بعضي كه رمز در اختيارشان قرار گرفت، اعتراض كردند و شكايت كه اي كاش اصلاً اين سايت را نمي‌ديدند و حقايق آن را نمي‌دانستند. :) خلاصه اين طوري است خواهر! اما رابعاً. بله درست فهميديد، همان تپل مپل كه البته الآن دبيرستان مي‌رود و يك وبلاگ هم دارد و براي خودش حتي اينترنت پرسرعت! ديگه بزرگ شده، خيلي بزرگ! :)
بنده خدا:

سلام

ممنون از راهنمايي شما ، بله درست فرموديد كمي مغايرت داشت با تاريخ اصلي اصلاح كردم و درست شد . متشكر از ياد آوريتون .....

التماس دعا

يكشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۹ صبح
پاسخ: خواهش مي‌كنم... كاري نبود... قابل نداشت!
بنده خدا:

سلام

البته منظورم اين بود شما با توجه به سوره مورد نظر كه به قصد ، استخاره كرديد در تصميم ازدواج مصمم شديد حتما !

پس اگر سوره اي مي آمد كه خوب نبود شايد از اين وصلت صرف نظر ميكرديد.

كه البته اين استنباط شخصي من است .

بر صحت گفته ام اطمينان ندارم ...

در مورد راهنمايي وكمكتان هم در مورد تاريخ سپاسگذارم . بله تاريخ رايانه من ميلادي است . ممنون از توضيحات شما !!!!

پاينده باشيد و برقرار

جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ - ۵:۴۴ عصر
پاسخ: البته كه تاريخ رايانه شما ميلادي است. مشكل اين نيست. مشكل اين است كه احتمال زياد اين تاريخ ميلادي صحيح نيست. امروز 29 اكتبر 2010 است. اگر تاريخ ميلادي شما همين است كه هيچ، اگر نه بايد آن را اصلاح فرماييد. استخاره... واقعاً آدمي نيستم كه زيايد استخاره كنم براي هر كاري. مگر جايي كه حقيقتاً به ترديد كشيده شوم و اين ترديد با تفكر حل نشود. آن‌جا هم در بن‌بستي گير كرده بودم. اين بن‌بست چه بود،‍ بماند براي بعد. اميدوارم شما نيز موفق باشيد.
بنده خدا:

راستي چرا تاريخ وبتان را تنظيم نمي كنيد؟ البته ساعتش درست است ولي تاريخ خير !

اتفاقا ميخواستم از كدش استفاده كنم ولي تنظيم نيست و در غير از پارسي بلاگ هم قابل استفاده است؟؟؟

مثلا ( بلاگفا )

پنج‌شنبه ۶ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۷ صبح
پاسخ: شگفتا... ببخشيد ولي بايد با كمال مسرّت عرض كنم كه مشكل از اسكريپت بنده نيست، بلكه مشكل از رايانه شخصي شماست! اين اسكريپتي كه بنده نوشته‌ام، تاريخ ميلادي را از رايانه شما مي‌گيرد و تبديل به شمسي مي‌كند، ساعت را نيز همين‌طور. لذا در دستگاه بنده تاريخ و ساعت كاملاً صحيح است. شما نگاهي به تاريخ رايانه خود بياندازيد اگر نادرست است. ضمناً اسكريپتي كه متن آن را گذاشته‌ام يك كمي تفاوت دارد با آن‌كه نمايش داده شده. چون در سمت راست تصاويري را به صورت تصادفي در پس‌زمينه گذاشته‌ام، اما در اسكريپت اصلي كه سمت چپ كدهاي آن قرار دارد تصوير پيش‌فرض بانك ملي قرار دارد. اين كد هم اصلاً ارتباطي با سرويس وبلاگ ندارد، بلكه مستقل است و از روي سايت شخصي بنده اجرا مي‌شود كه البته كسي كه هاست داشته باشد مي‌تواند دو اسكريپت آن را دانلود كرده و مستقل استفاده كند. اما شما اگر فقط وبلاگ داريد مي‌توانيد اين كد را استفاده نماييد و البته اسكريپت‌ها هر بار از روي هاست شخصي بنده فراخواني خواهد شد. اگر مشكلي هم داشتيد اطلاع دهيد يا بپرسيد، اگر بتوانم كمك خواهم كرد، به پاس كمكي كه شما به بنده داشتيد و رنكينگ وبلاگم را با كامنت‌هايتان بالا برديد. تشكر!
بنده خدا:

اتفاقا به نظرم اگر سوره اي ديگر مي آمد شايد اين اردواج صورت نميگرفت كه به انتخاب نامي براي كودك بي انجامد .......

نه؟

خدا همه عزيزانتان را حفظ كند و البته قرار بود به عربي بنگاريد تا تمريني هم باشد براي پايان نامه تان !!!!

پنج‌شنبه ۶ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۱ صبح
پاسخ: أحسنت... به عربي! ولي سخت است ها... عربي نوشتن براي بنده كه هنوز مشكل سواد دارم! تلاش مي‌كنم. يادتان است هنوز؟! اما اگر سوره‌اي ديگر مي‌آمد، يعني به نظر شما اگر هر سوره‌اي غير از «مريم» مي‌بود اين ازدواج سر نمي‌گرفت؟ به نظر شما آيا رازي در اين نام نهفته است؟! ؛)
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN