به نام خدا

در پارسي‌بلاگشهيد صدر: اصل واقعيت بديهي نيست!

چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰ - ۹:۱۸ صبح

در اين يك‌سال و اندي كه به مباحثه كتاب «الأ ُسس المنطقيّة للإستقراء»
كتاب شهيد صدر در منطق
اشتغال دارم
عجايبي در كلام ايشان يافته‌ام
كه يكي از آن‌ها همين ادعاي «بديهي نبودن اصل واقعيت» است!
براي من كه به انديشه‌هاي مرحوم سيدمنيرالدين حسيني الهاشمي(ره) باور دارم
و فلسفه ايشان را سال‌ها تحصيل كرده‌ام و سالي است تدريس مي‌نمايم
بسيار جالب و شگفت‌انگيز است كه امروز شهيد صدر را خيلي
بسيار و بسيار
نزديك به استاد حسيني مي‌يابم!
نه فقط در مخالفت با فلسفه و منطق ارسطويي
با حكمت مشائي و صدرايي
كه حتي در پاره‌اي مباحت اثباتي و ايجابي و ادعايي
كه در مخالفت
خيلي‌ها با ما اشتراك دارند
از مكتب تفكيكِ حكيمي
ادعاهاي مهدي نصيري و نوشتارهاي آويني
تا آن‌چه به احمد فرديد نسبت داده مي‌شود و از هايدگر...

سيد صدر مي‌گويد: «وفي ضوء ما تقدّم نعرف: أنّ اعتقادنا بوجود الواقع الموضوعي للعالَم يعبّر عن معرفة استقرائية؛ لأنّ كلمة «الواقع الموضوعي للعالم» تعني: أنّ لدينا قضايا محسوسة لها واقع موضوعي مستقلّ عن إدراكنا و تصوّرنا. و قدعرفنا قبل لحظات أن التصديق بالواقع الموضوعي للقضية المحسوسة - أي قضية محسوسة - مستدلّ استقرائياً. و هذا يعني: أنّ التصديق بالواقع الموضوعي للعالم معرفة استقرائية.» (ص527)
(در پرتو آن‌چه بيان شد دانستيم كه باور ما به وجود واقعيت خارجي از يك شناخت استقرايي حاصل شده است. زيرا عبارت «عالَم واقعيت خارجي دارد» به اين معناست كه ما قضاياي محسوسه‌اي در نزد خود داريم، با واقعيتي مستقل از ادراك و تصورمان...)

و جايي ديگر نظريه «بداهت اصل واقعيت» را رد مي‌كند: «كما نردّ أيضاً علي بعض المناقشين للمثالية الذين ادّعوا أنّ القضية القائلة بوجود واقع موضوعي للعالم قضية أوليّة بديهية يصدّق بها الإنسان تصديقاً مباشراً. و ردّنا علي هؤلاء: أنّ هذه القضية لاتعني إلا أنّ بعض القضايا المحسوسة علي الأقلّ صادقة، فقيمتها مستمدّة من جمع قيم هذه القضايا المحسوسة، وهذا هو الذي يفسّر لنا أنّها أكثر وضوحاً من أيّ قضية محسوسة بمفردها.» (ص528)

پس تطابق ادراك ما با واقعيت چه مي‌شود؟
شهيد صدر اين تطابق را با تشابه تبيين مي‌نمايد: «إنّنا نعتقد عادة بوجود تشابه - بدرجة ٍ ما - بين الصورة المحسوسة التي ندركها و الواقع الموضوعي لها الذي أثبتناه في التطبيقات السابقة. و هذا الاعتقاد استقرائي مستدلّ وليس علماً أوّلياً مباشراً، لأنّنا في إدراكنا الحسّي لانواجه الواقع الموضوعي مباشرة و إنّما نواجه الصورة المحسوسة.» (ص530)
(... اين يقين استقرايي است و بديهي نيست ...)

البته سيدنا الاستاذ، حسيني الهاشمي، اين تشابه را به تناسب تعبير مي‌كند
و طرفين تناسب را هم نسبت خارجي و نسبت ذهني مي‌داند
نسبتي كه بين موضوعات خارجي و بين موضوعات ذهني وجود دارد
زيرا ايشان اساساً قائل به اصالت ذات نيست و ربط بين موضوعات را
بيانگر هويّت اصلي آن‌ها مي‌داند
(بماند كه در تحليل ربط و نسبت بين موضوعات نيز از تعلّق و فاعليت مدد مي‌گيرد)

اما آيا نشانه‌هايي از اين انديشه در كلام فلاسفه صدرايي يافت مي‌شود؟
آري
ردّ پاهاي واضحي در كلام علامه طباطبايي(ره) وجود دارد
با اين‌كه برخي (استاد فياضي) برداشت علامه از كلام صدرالمتألهين را
قرائتي مخالف با انديشه صاحب مكتب حكمت متعاليه مي‌دانند
اما در نهايت، علامه هر دو كتاب فلسفي معروف خود را
بدايةالحكمة و نهايةالحكمة
با استقرائي از قضاياي محسوسه آغاز مي‌كند:
«إنا معاشر الناس أشياء موجودة جدا ومعنا أشياء أخر موجودة ربما فعلت فينا أو انفعلت منا كما أنا نفعل فيها أو ننفعل منها. هناك هواء نستنشقه وغذاء نتغذى به ومساكن نسكنها وأرض نتقلب عليها وشمس نستضيء بضيائها وكواكب نهتدي بها وحيوان ونبات وغيرهما. وهناك أمور نبصرها وأخرى نسمعها وأخرى نشمها وأخرى نذوقها وأخرى وأخرى. وهناك أمور نقصدها أو نهرب منها وأشياء نحبها أو نبغضها وأشياء نرجوها أو نخافها وأشياء تشتهيها طباعنا أو تتنفر منها وأشياء نريدها لغرض الاستقرار في مكان أو الانتقال من مكان أو إلى مكان أو الحصول على لذة أو الاتقاء من ألم أو التخلص من مكروه أو لمآرب أخرى.» (نهايه، ص3)

البته علامه بلافاصله تمام اين‌ها را تنها شواهدي مي‌داند
بر «بداهت اصل واقعيت»
اما اين‌كه اين بداهت را با اين امور محسوسه بيان مي‌كند جاي تأمل دارد!

با توجه به اين‌كه اصل واقعيت ريشه، بنيان و اساس فلسفه صدرايي است
كه در كلام شهيد مطهري اين‌طور تبيين مي‌شود:
«محققين حكما باين نكته بر خورده‌اند كه يگانه اصلى كه صلاحيت دارد مبدا و نقطه شروع فلسفه قرار گيرد همان «اصل واقعيتى هست» مى‌باشد كه سر حد فلسفه و سفسطه يا رئاليسم و ايده آلبسم محسوب مى‌شود و اصلى است‌يقينى و فطرى و مورد تصديق تمام اذهان بشرى» (اصول فلسفه، ج3)

اما او نيز نمي‌تواند خود را از بيّنه قرار دادن محسوسات خلاص كند:
«ما در نخستين لحظه‌اى كه گريبان خويش را از چنگال مغالطات سفسطى خلاص مى‌كنيم و از فطرت واقع بين خود استفاده مى‌كنيم خود را با واقعيت اشياء مواجه مى‌بينيم ... در نخستين گامى كه مى‌خواهيم پس از خاموش كردن ترانه سفسطه برداريم با واقعيت اشياء مواجه شده و سر و كار ما با واقعيتِ هستى خواهد بود يعنى اصل واقعيت را اثبات نموده و با غريزه ...» (همان)

تغيير مبنا در آن
تحوّل كوچكي در فلسفه نخواهد بود
يك انفجار بزرگ را نويد مي‌دهد
و ساخت و سازي جديد و بنياني!

البته شهيد مطهري تلاش مي‌كند محسوسات را متأخر از «ادراك اصل واقعيت» بنماياند:
«پس از قبول اين اصل يعنى پس از اذعان و تصديق به اينكه واقعيتى هست در مرحله دوم سير عقلانى خويش بدنبال اين مطلب مى‌رويم كه مظاهر اين واقعيت چيست و بعبارت ديگر چه چيز هست و چه چيز نيست در اين مرحله است كه مظاهرى مى‌يابيم و مى‌رسيم به اينكه من هستم، زمين هست‌، ستارگان هست، ماده هست، قوه هست، روح هست، همانطورى كه در متن بيان شده مى‌دانيم واقعيتى هست و سپس به توليد و تكثير اين حقيقت كه حقيقتهاى ديگرى را بوجود مى‌آورد خواهيم پرداخت» (همان)

ما شهيد صدر را بيشتر با كتاب‌هاي اصولي او همچون «حلقات»
يا تقريرات خارج اصول
كه دور اول تدريس ايشان را آيةالله سيدكاظم حائري تحرير فرموده
و دور دوم را آيةالله سيدمحمود هاشمي شاهرودي
يا «فلسفتنا» و «اقتصادنا» مي‌شناسيم
اما به عنوان يك نظريه‌پرداز در منطق
كم‌تر مورد توجه بوده است

كساني كه درس‌هاي خارج حوزه علميه قم را تجربه كرده باشند
قوّت نظريات شهيد صدر در اصول را
در كلام آنان‌كه پيرو مكتب اويند
هضم كرده
و از ابداعات، نوآوري‌ها و شگفتي‌هاي تفكر او لذت وافر برده‌اند
اما در منطق و فلسفه
اين اواخر ايشان نظريات جديدي داشته است
اگر چه نوشتن «الأسس المنطقية» از گرفتاري كيفيت اثبات يقين براي تواتر در روايات آغاز شده است
و مباحثه‌اي است ميان استاد و شاگرد (آسيدكاظم حائري)
كه در نهايت به قلم شهيد نگارش يافته
اما مملوّ است از نوآوري در نگرش فلسفي و منطقي اسلامي
شهيد صدر كتاب خود را اين‌گونه معرفي كرده است:
«دراسة جديدة للإستقراء تستهدف اكتشاف الأساس المنطقي المشترك للعلوم الطبيعية و للإيمان بالله تعالي»
شاهكار است نه؟!
دقيقاً همان هدفي را در نظر داشته كه استاد حسيني(ره) به دنبال آن بود
شهيد صدر به دنبال كشف يك اساس منطقي مشترك بين علوم تجربي و ايمان به خداوند است!

سيد صدر در اين كتاب حتي برهان نظم را بازتعريف مي‌نمايد
اشكالات فلسفي آن بر مبناي حكمت صدرايي را بيان كرده
و آن را بر اساس استقراء دوباره به يقين مي‌رساند
از طريق پنج بديهي جديد كه به نظريه احتمال اضافه نموده
و مصادره‌اي كه با آن توانسته استقراء را در دو شكل منطقي به اثبات يقيني برساند
باورتان مي‌شود كه «استقراء ناقص مفيد يقين باشد؟!»
شهيد صدر اين كار را انجام داده
و همان‌طور كه قياس در منطق صوري داراي چهار شكل استدلالي است
براي استقراء ناقص دو شكل برهاني بيان كرده است
و با بيان «قاعده عدم تماثل» توانسته بسياري از بن‌بست‌هاي فلسفي را حل نمايد.

توقع نداشته باشيد كه تمامي استدلال‌هاي ايشان را در وبلاگ بنگارم
قصد اين كار را هم ندارم
غرض فقط اِشعار به اين منبع علمي عجيب بود
كه بدجوري ميان اهل فنّ و تخصّص غريب واقع شده

اين كتاب نيز همچون اقتصادنا نظمي سه‌گانه دارد
اگر اقتصادنا
(كه مطالعه آن را سال گذشته تمام كردم)
ابتدا دو مكتب سوسياليسم و كاپيتاليسم را نقد مي‌كند
و در فصل سوم به اقتصاد اسلامي
به عنوان نظريه اثباتي مي‌پردازند
در اين كتاب نيز ابتدا نظريه ارسطو را بيان و نقد كرده است
سپس به انديشه‌هاي غربي پرداخته
نظريه جان استوارت ميل، راسل و هيوم را
و در نهايت هم درگيري با تئوري‌هاي لاپلاس و كينز
تا در بخش سوم كتاب بتواند نظريه «توالد ذاتي» خود را تبيين كند
البته يك بخش چهارم هم براي اين كتاب در نظر گرفته است
تا كاربردهاي اين نظريه را در پاره‌اي مباحث فلسفي نشان دهد

شاگرد شهيد صدر مي‌گويد: ايشان اين اواخر در حال نگارش كتابي در فلسفه بوده است
كه نظريات جديد خود را طرح نمايد
دست‌نوشته‌هايي هم داشته
كه در تعرّض بعثي‌هاي ستمكار مفقود شده
و اطلاعي از آن در دست نيست

حيف... كه اگر مي‌نگاشت تا انتها و به دست مي‌رسيد...

آنان‌كه به نوآوري‌‌هاي سيدمنير ايراد مي‌گيرند
در برابر كلام صدر كه شهرت انديشه‌اش قابل اغماض نيست چه مي‌گويند
وقتي كه اين هر دو
جهت واحدي در فلسفه انگاشته‌اند؟!

ابتهاج عجيبي بر روح و جسمم مستولي گشته
و شادي وصف‌ناپذيري احساس مي‌كنم

از آن سنخ هيجان‌هايي كه ارشميدس را از حمام به خيابان مي‌كشد [...] :)

پ.ن. ممكن است اشكال شهيد مطهري به دكارت كه وقتي مي‌گويي:
«من فكر مي‌كنم، پس هستم»
پيش از اعتراف به فكر كردن، همين‌كه اذعان به «من» داري
و موضوع قضيه را بيان مي‌كني
اقرار به بودن خود نموده‌اي
را
بعضي گمان نمايند به صدر هم وارد است
در حالي كه چنين نيست
اندكي توضيح: درست است كه اصل واقعيت ادعايي فلاسفه صدرايي
به صرف تصور واقعيت خارجي براي «خود»
مصداق پيدا مي‌كند و اثبات مي‌شود
اما اصل واقعيت در كلام شهيد صدر
وجود واقع خارجي وراي ادراك ماست
در حقيقت فلاسفه صدرايي تعريفي از اصل واقعيت ارائه مي‌نمايند
كه پس از اثبات آن
چيزي أخس از مدعاي خود را بيان نموده‌اند
اگر اصل واقعيت را با بداهت ادراكي كه از وجود واقعي خود داريم اثبات كنيم
سپس در واقع داشتن ساير ادراكات خود كه از سنخ محسوسات ظاهري هستند (و نه باطني)
دچار مشكل شده و احتمال بود و نبود واقع آن‌ها مساوي خواهد بود
چيزي كه فلسفه شناخت (معرفت‌شناسي) درصدد اثبات آن است
واقع داشتن ادراكات نظري وراي ادراك است
اين تنها با بيان اصل واقعيت به «وراي ادراك ما واقعي هست» قابل توصيف مي‌باشد
لذا شهيد صدر اين را موضوع بحث قرار داده و از طريق استقراء اثبات يقيني مي‌نمايد.
اما اصل واقعيتي كه تنها وجود «خود مدرِك» را اثبات كند
قادر نيست واقع داشتن «مدرَك» را اثبات نمايد! فتأمّل!


مطلب بعدي: نمونه فرآيند خودتكثيري ويروس مطلب قبلي: اعتبار هم در حكم پول است!

نظرات

كيوان:

سپاسگزارم.برام جالب و مفيد بود.مخصوصا موضوع انسان معلق رو قشنگ بيان كرديد بازم ممنونم


يكشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۳ عصر
پاسخ: در پناه خدا.
كيوان:

سلام.ممنونم از توضيحاتتون.

پس از نظر فلاسفه ( غير از شهيد صدر) انسان به محض اينكه اولين پديدهء اطرافش رو از طريق يكي از حواس پنجگانه اش حس كرد،واقعيت براي او بداهت پيدا مي كنه...پس با اين حساب،انسان معلق ابن سينا نميتونه كوچكترين راهي به بداهت واقعيت،غير از واقعيت نفس خودش داشته باشه.درسته؟



يكشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۱ عصر
پاسخ: در انسان معلّق فرض بر اين است كه بدون هيچ نوع به كار گيري حسّ، دركي از «خود» وجود خواهد داشت. البته اگر همين فرض ابن سينا را هم بپذيريم، باز هم ناگزير هستيم به «واقعيت» اذعان نماييم. زيرا «اين نفس» كه آن را درك كرده‌ايم، وجود دارد و بودن آن را درك مي‌كنيم. بعضي اصل واقعيت را فقط براي «نفس» قابل اثبات مي‌دانند. معمول فلاسفه براي «نفس» و «وراي نفس» يعني واقعياتي غير از نفس انسان. بعضي هم در اصل وجود نفس هم شك مي‌كنند كه بعضي از فلاسفه غرب هستند. اما هدف ابن سينا از اين برهان، اثبات وجود نفس نبود، بلكه اثبات مجرّد بودن نفس و تفكيك آن از جسم مادي بوده است. در هر صورت، اصل اين ادعا محل اشكال است. زيرا انساني كه «هيج» نوع درك حسّي تا به حال نداشته باشد، معلوم نيست اگر در فضا معلّق شود هم دركي داشته باشد. ما با شبيه‌سازي انتزاعي اداركات حسّي خود مي‌توانيم درك‌هاي غيرحسّي را تصوّر نماييم. مثلاً مي‌خواهيم حركت يك موجود مجرّد را تصوّر كنيم، قطعاً چون حركت اشياء مادي را ديده‌ايم، مي‌توانيم نوعي حركت غيرمادّي براي موجود مجرّد تصوّر و خيال نماييم. درباره انسان معلّق هم، ما چون درك حسّي از خود داشته‌ايم، با شبيه‌سازي انتزاعي و خيالي، دركي از خود را در حالت تعليق فضايي تصوّر مي‌كنيم كه معلوم نيست حقيقت داشته باشد. يعني معلوم نيست اگر يك انسان را پيش از درك هر نوع حسّ مادي، از ادراك حسّي محروم سازند، معلوم نيست بتواند دركي از نفس خود داشته باشد، زيرا اصلاً درك را درك نمي‌كند كه چيست! اين‌ها چون فرض آزمايش و امتحان ندارد، چيزي جز خيال‌بافي‌هاي فيلسوفانه نيست و نمي‌تواند روشي براي استدلال قرار گيرد.
كيوان:

سلام استاد.خسته نباشيد.ميشه ازتون خواهش كنم كمي اين متن تون رو توضيح بفرمائيد؟

اگه بر فرض محال،بتونيم استقراء تامّي انجام بديم،بداهت واقعيت ثابت ميشه؟

آيا راه ديگري غير از محسوسات براي اثبات واقعيت وجود نداره،مثلا معقولات يا اشراقيات؟

آيا حقيقت هم حكم واقعيت رو داره كه مثلا نشه به طريق حسي و يا حتي عقلي و اشراقي به بداهتش پي برد؟

ممنون ميشم توضيح بدبد ولو به صورت خلاصه.

يكشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۶ - ۷:۱۰ عصر
پاسخ: ابتدا بايد بفهميم «بداهت واقعيت» چه معنايي دارد. منظور فلاسفه از اين عبارت اين است كه ما بالوجدان و بدون نياز به هيچ استدلال ديگري مي‌فهميم كه چيزهايي در وراي ما وجود دارند، هستند يعني، واقعي. اين‌كه مي‌فهميم همه چيز وهمي و خيالي نيست و چيزهايي غيروهمي در خارج از نفس ما پيدا مي‌شوند. شهيد صدر وقتي تحليل مي‌كند چگونگي دستيابي ما به اين گزاره كه «واقعيتي وراي ما هست» نتيجه مي‌گيرد كه ما از طريق «استقراء» به اين گزاره دست يافته‌ايم. البته اين نظريه نزد فلاسفه معروف ما پذيرفته نيست. اما ايشان وقتي به اين نتيجه مي‌رسد، تلاش مي‌كند براي استقراء محملي بيابد تا يقين‌آور شود. زيرا اگر استقراء مفيد يقين نباشد كه نمي‌تواند علم‌آور باشد. مي‌دانيد كه منظور از علم در منطق و فلسفه ما علم صددرصد است، يقين يعني. اين مطلب با توجه به اين‌كه كاملاً تخصصي و فلسفي‌ست، قصد نداشتم زياد توضيح دهم، زيرا نياز به حجم زيادتري از مطالب دارد. حتي بعضي از متن‌هاي عربي را ترجمه هم نكردم. موفق باشيد.
زهرا نظري:
پنج‌شنبه ۸ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۹ صبح
حوزه علميه تبيان: باسمه تعالي
سلام عليكم
مطلب قابل تأملي بود. لذا جهت فتح باب و احتمالاً استفاده افراد بيشتري از آن، در مقالات بخش حوزه علميه سايت تبيان قرار داده شد (با مقداري تصرف). در صورتي كه مشكلي به نظر شريفتان مي‌رسد يا نكته‌اي داريد در بخش نظرات يا در پاسخ به همين يادداشت، تذكر بفرماييد تا ان شاء الله مورد استفاده قرار گيرد.
لينك مقاله مورد نظر:
http://hozeh.tebyan.net/newindex.aspx?pid=273302
سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۷:۰۰ صبح
پاسخ: سپاس فراوان.
دوستدار علم:

دوست عزيز

باز هم كه دچار مغالطه شديد. فرمايش حضرتعالي نقضا و حلا قابل رد است/ نقضا اينكه چه بسيارند دانشمندان و فيلسوفان غربي كه در جهت اثبات مسلك خود كتابها نگاشته اند و مطالبي بيان كرده اند . يعني بايد گفت چون انها بيش از يك نفر بوده اند و در دو فضا و دو كشور مثلا بوده اند انديشه هردو و جهت انها صحيح بوده. ويا مثلا همان فلاسفه اسلامي كه نظرات انها توسط شهيد صدر به نقد كشيده شده مگر از جهت تعداد كم بوده اند؟

و جواب حلي ان هم اظهر از شمس است فقط كمي انديشه كنيد.

علي اي حال فكر نميكنم موفقيتهاي شهيد صدر - البته تا اندازه اي كه وجود داشته و من احاطه به همه مباحث ندارم - ربطي به صحت انديشه و يا جهت و يا نتيجه تلاشهاي سيدكم الاستاد داشته باشد.

اميدوارم موفق باشيد

پنج‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۰ - ۷:۳۹ عصر
پاسخ: پيرامون مطلبي كه فرموديد بيشتر دقت خواهم كرد. تشكر از اظهار محبت شما.
دوستدار علم:


جناب اقا سيد

اينكه دو نفر يك هدف را براي خود بيان كنند به اين معني نيست اگر يكي از انها موفق باشد و نظريات صحيحي ارائه دهد پس ديگري نيز حرفهاي مطابق با موازين و به دور از مغالطات زده باشد.

لطفا كمي در سخنانتان انديشه كنيد تا شما نيز مانند سيدكم الاستاد گرفتار مغالطات نشويد.

پنج‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۴ صبح
پاسخ: فيلو سوف عزيز، با فرمايش شما موافق هستم. ولي اين‌كه دو نفر در جهت اثبات يك مطلب حركت كرده باشند، ولو از دو مسير مختلف، مؤيّد صحّت آن جهت خواهد بود. قصد بنده نيز از اين بيان در همين حدّ بوده و بيشتر ادعا نشده است. تشكر از اظهار محبت شما.
ساقي رضوان:
كاربر گرامي
در تاريخ چهارشنبه 27 مهر 90 نوشته (شهيد صدر: اصل واقعيت بديهي نيست!) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. موفق باشيد.
چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰ - ۱:۴۷ عصر
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN