جستجو:

امام صادق(ع): نماز مومن در شب، گناهي را که در روز انجام داده از ميان مي برد

عمومي

   

متن جلسه

  عبارت موردنظر جستجو در
 
            جستجوي پيشرفته

كد جلسه: 3713 تاريخ جلسه: 24/08/1378
عنوان جزئي: 1- ضرورت ، موضوع ، هدف در امنيت 2- تعريف فرهنگ امنيت در سه بعد تكوين ، تاريخ ، جامعه
عنوان كلي: طرح جامع امنيت ملي
فهرست
1- ضرورت، موضوع و هدف امنيت
1/1- ضرورت: تئوريزه و مقنن ساختن امنيت انقلاب اسلامي
2/1- هدف: توسعه امنيت ملي از طريق قدرت هماهنگ سازي فعاليتها، حول استراتژي واحد
3/1- تعريف يا موضوع امنيت
1/3/1- موضوع: تعريف امنيت به ضد، يعني ناامني در هر بعد از حيات بشر
2/3/1- موضوع: تعريف امنيت به رعايت تناسبات سلامتي و رشد براي حركت بطرف بهينه شدن
2- موضوع: تعريف امنيت به تقرب به خداي متعال و تقسيم آن به تكوين، تاريخ، جامعه
1/2- شاخصه هاي امنيت الهي، مادي براساس قرب و بعد به خداي متعال
2/2- احساس هويت و عزمت الهي در ارتباط به خداي متعال (عبادات و مناجات) و ايثار در راه او و احساس حقارت در گناه بودن
3/2- احساس هويت مادي در تجاوز و تنازع و تسخير توانمنديهاي ديگران و تضييق اختيار ديگران
4/2- توسعه اختيارات و وجود آرماني نتيجه تقرب بالله و خلافت الهي
5/2- بيان متغير مراحل كمال و تبديل مقياس شاخصه منطقي اوصاف تاريخي
- تكامل اخلاق متغير اصلي در تاريخ از طريق الهي و مادي
1/5/2- انسان، ارتباط، امكان متغيرهاي دروني تاريخ و محور بودن انسان در اخلاق الهي و محور بودن امكان در اخلاق مادي
2/5/2- بعثت انبياء اساس در تغيير مقياس اخلاق در فلسفه تاريخ و تكامل آن
6/2- سياست، فرهنگ، اقتصاد، متغيرهاي اصلي در جامعه
3- جمعبندي سه بعد تكوين، تاريخ، جامعه


متن

1- ضرورت، موضوع، هدف امنيت
1/1- ضرورت: تئوريزه و مقنن ساختن امنيت انقلاب اسلام
حجه الاسلام والمسلمين حسيني: بحثي كه در خدمتتان هستيم با ياري خداي متعال موضوع بحث، توسعه امنيت ملي است. براي بررسي عيني امنيت ملي، روش تحقيق توسعه امنيت مورد بحث قرار مي گيرد، بنابراين ابتدا پيش نياز اين روش را، كه موضوع، ضرورت و هدف است، مورد دقت قرار مي دهيم.
اكنون چه خلائي احساس مي شود كه ضرورت بحث از مسئله امنيت را ايجاب مي‌كند. به نظر مي رسد، اگر مسئله امنيت انقلاب جمهوري اسلامي ايران به درستي تعريف نشود، داراي استراتژي نخواهد بود و اگر داراي استراتژي و ابزار نباشد، تصميم‌گيريها همديگر را نقض خواهد كرد؛ يعنيهماهنگ كننده تصميم گيري ها در اختيار انقلاب نيست. به عبارت ديگر افعال يا تصميمهايي كه اتخاذ مي‌شود، پيامدهاي بعيد آنها را مورد توجه قرار نمي‌گيرد. آثار و پيامدهاي دور هر چيزي كه هست چون مانند هر شئي واقعي است. هرچند در هنگام ملاحظه يك موضوع، وقتي به تنهايي ملاحظه شود، پيامدهايش مشخص نيست.
بنابراين نياز است كه مفهوم امنيت ملي از نظر، تئوريك، فلسفي تعريف شود، تا بنابر تعريف پذيرفته شده معناي نقص و كمال، امنيت چيست؟ پس از روشن شدن نقص و كمال امنيت، آنگاه بايد مشخص شود محور انتقال به كمال در همه زمانها چيست؟ كه در حقيقت ابزار هماهنگ سازي، رسيدن به امنيت است.
بنابراين ابتداء بايد امنيت تعريف شود تا ضرورت اين بحث كه اين بحث لازم است مقنن و تئوريزه گردد. حال اگر امنيت ضروري است، مقنن كردن و تئوريزه كردن آن نيز ضروري مي شود. پس ضرورت بحث به عنوان روش تحقيق، مقنن ساختن است.
2/1- هدف: توسعه امنيت ملي از طريق قدرت هماهنگ سازي فعاليتها حول استراتژي واحد
محصول اين بحث، قدرت هماهنگ سازي فعاليتهايي است كه براي توسعه امنيت ملي لازم است. البته هر كشوري ناگزير از اين ضرورت مي باشد، بخصوص انقلاب اسلامي كه يك روش جديدي را در عالم براي حكومت كردن و اداره بشر و تأمين سعادت آن طرح مي كند. طبيعتاً در كار با كارهاي مختلفي كه برخورد دارد. كه ضرورت چنين چيزي انجام شود.
3/1- تعريف يا موضوع امنيت
1/3/1- موضوع: تعريف امنيت به ضد يعني ناامني در هر بعد از حيات بشر
تعريف فلسفي امنيت چيست؟ ابتداء امنيت را به ضد آن (ضد پذيرفته شده عمومي ارتكازي) تعريف مي كنيم. مانند همه مفاهيمي كه وقتي مي خواهيم براي آن مدل بسازيم، ابتداء بايد درك عمومي از آن ملاحظه شود.
ضد امنيت، ناامني است. ناامني در هر بعد از ابعاد حيات بشر كه باشد. معنايش اين است كه براي آن آسيب پذيري ايجاد شده است. محيط آسيب زدن و عدم قدرت دفاع، ناامني مي شود. به عبارت ديگر هرگونه زوالي نسبت به هر دارايي و شرايط و محيط ايجاد زوال، شرايط ناامن مي شود. انسان هرگونه دارايي كه داشته باشد، شرايط تأمين و حفظِ آن، چه را كه انسان دارا هست آن محيط آسيب پذيري و آرايي را محافظت مي كند.
2/3/1- موضوع: تعريف امنيت به رعايت تناسبات سلامتي و رشد براي حركت بطرف بهينه شدن
تا حال امنيت به ناامني و محيط و به منشأ و موجد ايجاد كننده امن، تعريف شد. خود امن چيست؟ به درون معنا شد. وجود هر تناسبي كه منشأ انتقال به مرحله بعد توسعه باشد. اين نسبتها در يك منتجه، ظاهر مي شود. «تناسبِ به وضعيت بهينه»، اين تناسب، سلامت است، وقتي مي‌گوييم سلامت شيء، سلامت شئي متغير در جريان رشد است. وقتي مي‌گوييم عدم سلامت شيء، ناهنجاري و بيماري، يعني چه؟ يعني كه وضعيتش براي رشد مناسب نيست. پس تناسبات سلامت براي حركت به طرف بهينه شدن، امنيت نسبت به انتقال گفته مي شود. پس امنيت يك بار به ضدش تعريف شد و ديگري به امكان انتقال تعريف شد، كه انتقال به مرحله بهتر باشد. اگر به مرحله پست تر، لقب انتقال پيدا كند، ناامني مي شود. چرا در مرحله پست تر ناامني اطلاق مي شود؟ مي گوئيد يك مقدار از توانايي از بين مي رود. تبديل به عطش ناهنجار مي شود. عطش بهنجار چيست؟ عطش بهنجار مثلاً كسي كار مي‌كند. بچه رشد مي‌كند، براي انتقال به مرحله بالاتر، نياز دارد، ولي نياز به هنجار دارد. آب براي رفتن به مرحله بالاتر مفيد و متناسب است. فرد بيمار، بيماري است استسقاء دارد آب برايش مضر است، عطشي كه دارد عطش مضر است او را به طرف زوال مي برد نه به طرف كمال. اگر چنانچه اصل وجودش را هم حفظ كنند، وقتي عطش مضر در او زياد شد، آنگاه در نتيجه احساس رنج را زياد مي كند، همه اين مباحث مربوط به امنيت در مرحله تكويناً موضوعاً است.
امنيت براي يك جامعه كه دارايي هايش بالاتر برود، يعني چه؟ آرامش آن بيشتر مي شود يعني چه؟ يعني رشد آن از آسيب مصون باشد. البته فعلاً، مستقيم و سريع روي جامعه نرويم بلكه از نظر تكويني نسبت به جامعه نگاه مي كنيم. از منظر تكوين: مي‌گوييم قدرتش و تناسبات قدرتش ثروتش و تناسبات ثروتش و تفكرش و تناسبات تفكرش يعني همان چيزهايي كه مي‌گفتيم. تناسباتش كه به يك اندام سلامت گفته مي شود. سلامت يعني تناسباتي كه منتجه آن انتقال به مرحله بالاتر باشد. جامعه هم داراي يك تناسباتي است كه فعلاً به فرهنگي، سياسي و اقتصادي اشاره كرديم آن هم تناسباتي دارد مثل يك ارگان و يك مجموعه مركب. كه بهتر شدن و بهينه شدنش اگر مصون از آسيب باشد، مي گوئيد داراي امنيت است. اگر محيط، محيطي باشد كه آنرا به طرف زوال سوق دهد و جامعه را بيمار كند. مي گوئيم ناامن شد. حالا ديگر امنيت را به ضدش تعريف نمي كنيم بلكه به خودش ذكر مي كنيم.
پس مناسبات انتقال به كمال براي هر مجموعه‌ايي معرِّف امنيت آن و ضوابط امنيت آن است و ناهنجار شدن تناسبات نسبت به كمال، دليل ناامني آن و بيماري آن مي باشد.
2- موضوع: تعريف امنيت به تقرب به خداي متعال و تقسيم آن به تكوين، تاريخ، جامعه؛
بنابراين در كنه كليه مخلوقات غير مطلق اين مطلب وجود دارد كه آسيب نپذيرفتن آنها مطلق نيست. به عبارت ديگر براي هر ممكني، امكان آسيب ديدن است و همه مخلوقات به تأمين محتاجند. به عبارتي، موجودي وجود ندارد كه نياز به امنيت نداشته باشد. آنگاه تأمين نسبت به كل در مرحله تكوين ( كه هر تأميني به همان تأمين اصلي بازگشت مي كند)، تأمين به تقرب است. تقرب به كسي كه قدرت حفظ دارد (قيوم) است. ابتدائاً محيط آرام براي همه چيز، عنايت خداي متعال است.
بنابراين اگر امنيت را به تكويني، تاريخ و اجتماعي تقسيم كنيم، در امنيت تكويني؛ تقرب به خداي متعال، منشأ پيدايش امنيت است. و اين است كه جوهر اصلي حفظ است. حالا مي توان نمونه هاي مختلفي را در سطوح مختلف ذكر كرد از جمله حالات و روحيات فرد در برخورد با محيط و شرايط نامساعد كه «الا بذكر الله تطمئن القلوب» يعني با ارتباط و ياد خداي متعال انسان از حالت اضطراب و دغدغه خارج مي شود. بنابراين توسعه تقرب تكويناً باعث توسعه امنيت فرد، جامعه و جهان و بالاخره توسعه همه چيز مي شود.
1/2- شاخصه هاي امنيت الهي، مادي براساس قرب و بعد به خداي متعال
حال كمي دقيقتر درباره امنيت انسان بحث مي شود. هر چند در نظام تكوين گفته شد كسي كه هر تقرب به خداي متعال دارد، خداي متعال منشأ امنيت است و هرچه بعد دارد، دچار ناامني است. پس بعد از رحمت عذاب مي شود و قرب به رحمت ابتهاج و امنيت و امكان رشد مي شود.
براي اين مطلب چه شاخصه اي مي توان ارائه كرد؟ يعني وسيله تشخيص چيست؟ مي گوئيم هرقدر تولي فرد يا جامعه يا تاريخ نسبت به حضرت حق بالاتر برود، ولايت آنها توسعه بيشتري پيدا مي كند. چه برخودشان و حالات شان باشد و يا برمحيط و جامعه شان باشد يا بر جامعه جهاني و تاريخي باشد. پس چه كسي داراي امنيت بيشتري است؟ جامعه‌ايي متولي به ولايت است. چه كسي تقرب بيشتري دارد؟ جامعه متقرب بالله. چه جامعه اي است؟ جامعه متولي، چه جامعه اي دور است؟ كسي كه تولي ملكوتي نسبت به خدا ندارد، بلكه تولي حيواني دارد. نوع تولي او متناسب با تولي انسان نيست، تولي او شكل تولي حيوانات است. انسانيت او دچار ناهنجاري مي شود. بنابراين انسان يك ويژگيهايي دارد كه سطر بالاي آن ويژيگي‌ها خلافت الهي است. اگر اين خلافت الهي، ملكوتي شد، انسانيت بالاتر رفته است، اگر (خلافت) تصرفاتش شبيه حيوانات شد، از منزلت انساني خارج شده و دچار ناهنجاري، عدم سلامت روحي و دغدغه و اضطراب مي شود، جامعه هم اينگونه است، اگر جامعه، جامعه ملكوتي شدند، هيچ فردي نسبت به هيچ فرد ديگري در نظام اجتماعي مزاحمتي ندارد، معاونت هم دارد. اگر جامعه حيواني شد، حيوانات همديگر را پاره مي كنند و جامعه حيواني مي‌شود و جامعه به يك جنگل تبديل مي شود، امنيت جز براي كسي كه قدرت دارد، نيست و خود او نيز در حال اضطراب وخوف است.
2/2- احساس هويت و عزمت الهي در ارتباط به خداي متعال (عبادات و مناجات) و ايثار در راه او و احساس حقارت در گناه بودن
بنابراين امنيت الهي مبدأ اين است كه شروع به تعريف هويت و نياز و ارضا و امثال ذلك. بنابراين كنيم. سلامت خودمان را به چه چيزي معرفي مي كنيم تا بيماري متناسب با آن را تعريف كنيم؟ احساس هويت مان را متناسب با همان احساس كنيم؟ احساس حقارت مان را متناسب با همان بيان كنيم؟ اگر فرد نسبت به در گناه كردن، احساس حقارت كند و در عبادت و مناجات و ارتباط با خدا و ايثار، احساس هويت كند، تعزيز بالله پيدا كرد، عزت را عزت الهي ديد. عزت ملكوتي در خلافت الهي است.
3/2- احساس هويت مادي در تجاوز و تنازع و تسخير توانمنديهاي ديگران و تضييق اختيار ديگران
ولي اگر فرد هويت را در اين ديد كه چقدر بتواند ايجاد اذيت به غير كند، يا چقدر مي تواند محيط ناامن براي غير شود؟ اگر فرد احساس خودش هويت را در اكل و ايكال ديگران دانست، يعني خوردن و خوراندن و كار كردن و بهم ريختن دانست. يعني مثل حيوانات وسيله ناامني براي ديگران شد، ديگران هم براي او ناامن مي شود. حالا اين كانيترها احساس هويت نسبت به چه چيزي مي كنند؟ كساني كه بر سر مال با همديگر دعوا و مرتباً در حال نقشه كشي و حمله و هجوم هستند مانند حيوانات هستند و يك ذره هويت آنها، هويت ملكوتي نيست براي انسانيت و براي فداكاري و خوبي و براي آنچه براي خودش مي پسندد، درگير به غير نمي شود. درگير مي شود تا ديگري را فداي خودش كند تا ديگري را در راه خودش حل كند، اين كه حيواني مي شود.
4/2- توسعه اختيارات و وجود آرماني نتيجه تقرب بالله و خلافت الهي
اگر انسان بخواهد تقرب بالله را اساس كار خودش قرار دهد رابطه‌اش با خلق چگونه مي‌شود؟ رابطه اش با خلق توسعه اختيار مي شود نه تضييق اختيار. در حيوانات اختيار تضييق مي شود. در ملكوتي كه انسانها خودشان خودتان را فدا مي كنيد، براي پيدايش خيرات در جامعه فدا مي‌كنند يعني تقرب به خدا. به تعدادي كه جهتگيري مردم عوض مي‌شود، اولاً اختيار تولي شما در تولي آنها جريان پيدا كرده است. درست است كه روزمرگي خودتان را فنا كرديد، لذت جسماني خودتان را فدا كار كرده‌ايد، حتي در يك جاهايي اسم و عنوان بعد از خودتان را هم فدا كار كرديد، ولي اسم شما ديگر اسم شخصي شما نيست، اسم آرماني شما توسعه پيدا كرده است، وجود آرماني شما در جامعه اشاعه پيدا كرده است. وجود آرماني شما ديگر كارهاي است كه در عالم انجام مي دهد، عين اين است كه خود شما بوديد و همه جا خيرات مي‌كرديد «من سنّ سنته حسنه فله اجر من عمل بها» اين براي تقرب است. يك فرد ممكن است شهيد شده باشد و اسمش هم نباشد، فردي از يك شهرستاني كه پدر و مادر و قوم و خويش نداشته است و كسي پي‌گير كارشان نبود. در مجموعه سپاه مشغول بوده و بدون احصاء وارد جبهه شده و شهيد شده است و كسي جز خدا نمي‌داند. اين در حال تقرب است و روح او متلذذ از عبادات، عباد است و از خيراتي كه عباد انجام مي دهند و بوسيله شهادت او پيدا شده است، ثواب مي برند، اگر بخواهيم خيرات را ببينيم چيست؟ تناسبات تقرب، تناسبات تكامل است. آيا در تاريخي هم مي توانيم آنرا معنا كنيم كه بگوئيم تاريخي چيست؟
5/2- بيان متغير مراحل كمال و تبديل مقياس شاخصه منطقي اوصاف تاريخي
تاريخ فرقي كه با تكوين بايد هميشه داشته باشد، اين است كه بتواند براي مراحل كمال، متغير ذكر كند و تبديل شدن مقياس را بگويد. در تاريخ يك جامعه يا يك مجموعه، بدون متغير نمي شود. در تاريخ قايل هستيد كه معناي اختياري كه براي امنيت و ارتباط نسبت به محيط گفتيد، اولين سطح است. انسان گاهي در محيط جنگل است، امنيتش و آنچه ناهنجاريش را بهم مي‌زند، ممكن است حيوانات باشد. گاهي درباره جامعه است نه جنگل. انسانهاي ديگر مي توانند مانع تكامل و بقاء و حيات او بشوند. كمال و امنيت براي جامعه چيست؟ كمال براي فرد در جامعه چيست؟ كمال براي فرد در جامعه اين است كه محيطش به او كمك كند و امكان رشد براي او بدهد.
- تكامل اخلاق متغير اصلي در تاريخ از طريق الهي و مادي
يعني اگر ولايت و تولي، الهي باشد، امنيت براي ايمان است و اگر الحادي باشد، امنيت براي الحاد است. براي جامعه چه چيز امنيت است؟ مصون بودن جامعه از آسيب بيروني؛ از جامعه هايي كه هم هدف با آن نيستند. هر دوي اينها چه فرد و چه جامعه، چه متغيرهايي لازم دارند؟ در اينجا متغيرها متغيرهاي تاريخي ذكر مي‌شود يك. متغيرهايي در آينده بايد درباره جامعه ذكر كنيم. اما تغييري كه در تاريخ مي گوئيد چه هستند؟ مي‌گوييم بايد اخلاق رشد پيدا كند. يعني چه؟ يعني تقربي را كه گفتيم آن تقرب بايد صفت كليه كششها شود. چه كشش سياسي چه كشش فرهنگي و چه كشش اقتصادي باشد. كليه ميلها به هر نوعي كه است، اگر صفت آن، صفت تقرب به خداي متعال شد به تعبير ديگر جهتگيري، موضعگيري و مجاهده‌اش براي خدا باشد، مي‌توانيم بگوييم كه كل ظرفيت اين جامعه در شدتي كه دارد، الهي است، جهتگيري كه دارد الهي است، عاملتي آن هم الهي است.
1/5/2- انسان، ارتباط، امكان متغيرهاي دروني تاريخ و محور بودن انسان در اخلاق الهي و محور بودن امكان در اخلاق مادي
اگر انسان را يك طرف تاريخ قرار دهيم و اخلاق را متغير اصلي بگيريم، انسان بعد از اينكه اين خلق در او حركت داشته باشد تا اينكه به بيرون برسد ادبي و فكر و ادبيات بسازد و رفتار را درست كند، يك نظام اجتماعي دارد، بوسيله آن نظام اجتماعي با جهان ارتباط پيدا مي‌كند، بعد يك محصولات عيني را مي سازد.
انسان، ارتباط، امكان سه متغير تاريخي است. هرگاه انسانيت در ارتباط با جهان اساس شد و تكامل اخلاق شاخصه آن بود، تكامل آن جامعه الهي است. هرگاه برعكس آن شد، ارتباط عالم به انسان درست دقت بفرماييد، متغير تاريخ شد مي‌گوييد مگر جهان با انسان ارتباط مي گيرد؟ مي‌گوييم طبيعتاً به عنوان محيط است از سردي و گرمي گرفته تا شيريني و تلخي، اگر انسان تابع آثار ماده شد، يعني انفعال از جهان را پذيرا شد ممكن است بگوييد: كه من فعال هستم، يك خاصيتي از اين ماده را تركيب مي كنم كه خاصيت جديد بدست مي‌آيد، مي‌گويم ولي برابر خاصيت جديد، دلباخته هست، دل شما تسليم خاصيتي است كه از جهان ماده مي آيد. مثل گوسفند كه در برابر علف چه جوري است؟ بدنبال آن مي دود. چوپان يك دسته علف به دست مي‌گيرد و راه مي‌افتد، گوسفند دنبالش مي‌شود اگر اثر جهان مادي اصل در تحرك انسان شد، رابطه در اين وسط چه چيزي است آيا ابزار است؟ خير رابطه انسان با جهان از طريق محصول انجام مي گيرد. هرچند ابزار هم هست، ولي غايت ابزار، محصول است.
محصول است كه به انسان يك لذتي را مي رساند و انسان در برابر آن لذت چطور مي‌شود؟ خاضع مي‌شود. البته نرم افزار و سخت افزار وجود دارد نرم افزار اجتماعي، ادبيات و قوانين است، سخت افزار، كارخانه، ابزارآلات و وسايل مي باشد بنابراين چه كسي ابزار را اصل مي داند؟ كسي كه لذت مادي را در پيش فرض قبلي اش اصل قرار داده باشد، بهينه شدن آن لذت مي‌گويد از طريق ابزار انجام مي گيرد. من مي‌گويم در مرحله قبل از آن شما تسليم جهان ماده شده‌ايد. اگر كسي تسليم جهان ماده نشود، بلكه از موضع سلطه بر جهان ماده و تسخير جهان ماده، نسبت به اخلاق، يعني اخلاق را از جاي ديگر ايجاد كند، لذت بردن و لذت نبردن را هرگز نبايد اخلاق را براي انسان مانند يك ماشين مادي بگيريد تا بگوييد لذت بردن يك چيز طبيعي است. خير اگر انسان توانست نسبت به لذات بد و خوب بكند يعني ارزش را بر لذت حاكم قرار بدهد، پايه لذت در «خُلق» قرار مي گيرد.
حجه الاسلام صدوق: در اصل هويت
2/5/2- بعثت انبياء اساس در تغيير مقياس اخلاق در فلسفه تاريخ و تكامل آن
ج: احسنت، منتهي در در هويت تكويني، جهان بيني شما چيست تا بگويم فلسفه تاريخ شما چيست؟ به جهان چگونه نگاه مي كنيد و جهان را چگونه توصيف مي كنيد؟ اگر جهان غير ماده هيچ چيز نيست. فلسفه تاريخ آن هم مادي مي‌شود انسان هم يك حيوان خيلي پيچيده تر مي شود در حقيقت يك حيوان توسعه ياب. اگر فلسفه تاريخ مي گويد خدا قيوم است، خدا خالق و ربّ و مهيمن است، قلبها به ذكر او آرام مي گيرد، عالم بدون افتقار به سوي او وجود ندارد و در همه سطوح رحمت او منشأ همه امنيت هاست و بعد از رحمت او منشأ همه ناامنيهاست، اينجا هم آن نظام ارزشي حاكم مي شود. ابتهاج و عدم ابتهاج را رقم مي زند.
بنابراين «انسان، جهان و ارتباط» متغيرهاي تاريخي مي شود. متغيرهاي تاريخي را براي چه مي خواهيم؟ ما متغيرهاي تاريخي را حتماً لازم داريم. بنابراين اگر انسان، ارتباط، جهان اصل شود، ما درباب اينكه چون انسان خليفه خداي متعال است، فاعل تصرفي است و وضعيت او براي ما بعنوان متغير اصلي طرح شود، انبياء و بعثتها، براي تكامل ارتباط انسان با خدا اصل قرار مي گيرد. متغير اصلي اين است كه چگونه ارتباطي انسان در تاريخ با خدا دارد؟ اگر متغير اصلي ارتباط با خدا شد و گفتيم نحوه ارتباط با خدا را هم، خدا بوسيله انبياء معين مي‌كند متناسب با ظرفيت رشدي كه انسان دارد. تغيير در مقياس هم پيدا مي شود. وقتي كه تغيير در مقياس پيدا شد، اساس مقياس در اينجا بعثت انبياء مي شود. توسعه تاريخي غير از توسعه جامعه در تاريخ است، سرفصلهاي توسعه متغير اصلي كه انسان است، سر فصلهاي اديان است تا دين خاتم بيايد. در دين خاتم يك مرحله ديگر عالم بيشتر كمال ندارد، در اينجا ديگر بعثت جديد نيست. بلكه دوره جديد اقامه است. بنابراين معناي امنيت در تاريخ سلسله انبياء شد كه شاخصه تغيير تكامل تاريخ هستند چون شاخصه ارتباط تقربي با خدا، منحصراً بوسيله انبياء تعيين مي شود تا به نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ختم مي شود و يك دوره هم دروه اقامه است كه دوره تشريف فرمايي حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا فداه است.
6/2- سياست، فرهنگ، اقتصاد متغيرهاي اصلي در جامعه
در جامعه، توسعه و تكامل تاريخي كه در جامعه مي‌گوئيم، براساس تكامل تاريخ است ولي حتماً هم شاخصه و هم عوامل خرد و ريز مي‌شود. موضوعي كه درباره انسان است، كلاً سياست مي شود و خودش زيربخشهاي زيادي پيدا مي كند. موضوعي كه درباره رابطه و ارتباط است، فرهنگ مي شود خودش هم زيربخش پيدا مي كند. موضوعي كه درباره جهان است (محصولات مال جهان) اقتصاد مي شود كه خودش باز زيربخش پيدا مي كند.
وقتي مي خواهيم تاريخ اديان را ملاحظه كنيم از يك طرف و جامعه تاريخي حضرت موسي را از طرف ديگر بيان كنيم، به سراغ شاخصه‌هاي جامعه مي‌رويم، يعني ملاحظه مي‌شود كه نظام حكومتي ايشان چگونه است؟ نظام فرهنگي و نظام اقتصادي ايشان چه بوده است؟ شريعت حضرت موسي نسبت به اينها چه چيزي را آورده و چه چيزهايي را منشأ قرب و چه چيزهايي را منشأ بعد محسوب كرده است تا به شريعت قرّاي نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هنوز در خود اين شريعت هستيم. البته شروع شريعت قرّاي نبي اكرم شده است، ولي محصول سازي زير بليط دين نبي اكرم نيامده است، محصول سازي در كمال خودش در زمان ظهور واقع مي شود كه سياست فرهنگ، اقتصاد تاماً، در سراسر جهان زير بليط اسلام اداره مي شود. قبل از آن به نسبت مي توان به تعبير ديگر الگوي تخصيص را مي‌توان عوض كرد بعد روش‌هاي فرهنگ عوض مي‌شود سپس به نسبت اين خط پررنگ مي شود و خط الحادي كمرنگ مي شود محصولات هم همچنين است. ولي اينكه به تماميت كامل برسد، مربوط به دوره ظهور مي شود
3- جمعبندي سه بعد تكوين، تاريخ، جامعه
به صورت خيلي كلي بيان امنيت تكويني، تاريخي و اجتماعي تمام شد بدون اينكه اجتماعي را اصلاً باز كنيم. گفتيم: اگر سه متغير در نظر بگيريم در بالاي بالا يعني در تكوين، بايد ولايت حضرت حق اساس در امنيت باشد، تولي به آن منشأ، منشأ تصرفاتي شود و سه متغير اول را معين مي‌شود، اشتداد تقرب، كه اساس در تقرب ربوبيت حضرت حق، تولي بيشتر و تصرفات متوليانه نسبت به حضرت حق مي‌شود پس اين سه متغير اصلي عنايت حضرت حق و رحمت مي‌شود در سطح تكويني رحمت حق متغير اصلي است، فرعي تولي انسانهاست، تبعي واقع شده آن درجه‌اي از قرب در تاريخ، انسان، ارتباط، امكان، درجامعه فرهنگ، سياست، فرهنگ و اقتصاد است.
«و صلي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين»


چكيده

متن ندارد

@Copyright: Farhanghestan Olome Eslami