پرسش چهارم   • بعضي از طرفداران قمه‏زني و رفتارهاي مشابه آن، رواياتي که در آن به لطم زدن برخي از زنان مصيبت‏ديدة کربلا اشاره شده، استناد مي‏کنند و آن را دليل مجاز بودن عمل خود مي‏دانند.‏ ? روايت مورد اشارة آنان روايت خالد بن سدير است؛ متن کاملِ آن بدين شرح است:‏ ابن سدير نقل مي‏كند كه از امام صادق× در مورد مردي سؤال كردم كه لباسش را براي پدر و يا مادر و يا برادرش و يا يكي از نزديكانش پاره كرده است.‏ آيا اين عمل او مجاز است؟ امام فرمودند:‏ پاره كردن لباس اشكالي ندارد؛ موسي براي هارون پيراهن پاره كرد.‏ البته پدر براي فرزند و مرد براي زنش نمي تواند پيراهن پاره كند.‏ اما زن مي تواند در عزاي شوهرش لباسش را پاره كند و اگر پدر در مرگ فرزندش و مرد در مرگ همسرش چنين كرد، كفاره آن، كفارة شكستن قسم است و نماز اين دو، مادامي كه كفاره را نداده باشند، پذيرفته نيست.‏ زماني كه زن به صورت خود چنگ بزند و يا موهايش را ببُرد و يا بكَند، در اين صورت براي بريدن مو بايد غلامي را آزاد كند، يا دو ماه پشت سر هم روزه بگيرد و يا شصت فقير را غذا بدهد.‏ در صورتي كه صورتش را خراش بدهد و خون خارج شود وهمين‏طور در كندن مو، كفارة شكستن قسم است.‏ اما اگر كسي لطم كند، بايد استغفار كند؛ ولي كفاره‏ ندارد.‏ و به‏راستي، زنان بني‏هاشم (فاطميّات) در سوگ حسين× پيراهن‏هاي خود را پاره كردند و برصورت خود لطمه‏زدند و در سوگ مثل حسين× بر صورت‏ها ضربه زده مي‏شود و گريبان‏ها پاره مي‏گردد.‏ دربارة اين روايت بايد گفت که اولاً اين روايت به گفتة بسياري از علما از لحاظ سند بسيار ضعيف است.‏ ثانياً در اين روايت، ايرادات مفهومي و دِلالي و حتي تناقضاتي با ديگر روايات وجود دارد.‏ حتي با ناديده گرفتن دو اشکال فوق و در صورتي که اين روايت را صحيح بدانيم نيز در نهايت چيزي که از اين روايت قابل استفاده است، اقدام زنان فاطمي در لطم زدن به خود در صحراي کربلاست، و لطم - همان‏گونه که در ادامه مي‏آيد- داراي معناي روشني است و هيچ ارتباطي با قمه‏زني و اعمال مشابه آن ندارد.‏ معناي دقيق «لطم» و امکان تطبيق آن با اعمالي چون قمه‏زني ? در کتب لغت عربي در معناي «لطم» -که مصدر ثلاثي مجرد، لَطَمَ مي باشد- نوشته¬اند:‏ «ضرب الخدّ و صفحات الجسم ببسط اليد او بالكفّ مفتوحه ».‏ در فارسي لطم را ضربه زدن با کف دست و سيلي‏زدن ترجمه کرده‏اند.‏ چنانچه گفته شد کلمه لطم به معناي زدن به صورت يا سينه، با کف دست مي‏باشد؛ نه وارد کردن خراش به صورت يا سر، آن هم با قمه!‏ اين معني را مي‏توان از خود روايت سُدير هم فهميد، زيرا در صدر روايت براي وارد کردن خراش به صورت، کفاره قرار داده شده است.‏ اينکه در روايت، لطمه را از موارد وجوب کفاره خارج نموده و استغفار را براي آن کافي مي‏داند، بيانگر آن است که لطمه چيزي غير از خدش است.‏ معناي «خدش» در زبان عرب چنين است:‏ خراشيدن، پاره پاره کردن، دريدن،خدشه‏دار¬کردن،جريحه‏دار کردن.‏ پس اگر ترويج‏کنندگان اين‏گونه رفتارها بخواهند براي اعمال خود سند روايي دست و پا کنند، بايستي روايات خدش را جستجو نمايند؛ نه روايات لطم را!‏ هر چند هيچ‏يک از رواياتي که موضوع عزاداري و شيوه‏هاي ابراز احساسات در مصيبت‏ها در آن طرح شده، در بحث قمه‏زني يا اعمالي شبيه به آن قابل استفاده نيست.‏ و البته دليل آن روشن است؛ چرا که اين‏گونه رفتارها هيچ سابقه‏اي در تاريخ اسلام و به تبع آن در متون ديني ما ندارد.‏